بریدههای کتاب هری پاتر و محفل ققنوس فاطمه رحمانیفر 1403/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 403 یک هفتهای که پس از آخرین دیدارش با سیریوس گذشته بود گویی بسیار بیشتر از یک هفته طول کشیده بود. آن هفته میان دو دنیا گسترده شده بود: دنیایی با سیریوس و دنیایی بدون او. 0 0 فاطمه رحمانیفر 1403/10/28 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 363 من بیش از اندازه نگرانت بودم. به جای اینکه به آگاه شدن تو از حقیقت اهمیت بدم به خوشحالی تو اهمیت میدادم. 0 0 فاطمه رحمانیفر 1403/10/24 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 19 چیزهایی هست که از نگهداشتن شغل مهمتره! 0 1 فاطمه ملاح جوان 1403/1/15 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 344 _نمی خوام دربارهی احساساتم حرف بزنم،باشه؟ _هری،چنین درد و رنجی ثابت می کنه که تو هنوز انسانی! این درد بخشی از انسان بودنه... هری فریاد کشید: _پس اگه این جوره،من _نمیخوام_ انسان_ باشم. 0 19 جادوگری به نام جود🪄 1403/8/28 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 415 تا عشق و امیدی هست،چه باک از بوسهی دیوانه سازان ؟ 5 54 فاطمه رحمانیفر 1403/10/28 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 364 وقتی تو در لحظهی حال در اینجا زنده و راحت و خوشبخت بودی چه اهمیتی داشت که ممکن بود در زمان نامعلومی در آینده موجودات و افراد بی نام و نشونی به قتل برسند؟ 0 4 سیدحسین موسوی 1403/3/26 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 371 1 6 محدثه سعیدی 1402/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 357 چنین درد و رنجی ثابت می کنه که تو هنوز یک انسانی! این درد بخشی از انسان بودنه... 0 2 𝐕 1402/9/8 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 315 بنظر رسید سقوط سیریوس قرن ها به طول انجامید. بدنش قوس ملایمی پیدا کرد و از پشت، در پرده مندرس آویخته از تاق نما فرو رفت. هری وحشت آمیخته به حیرت را در چهره بی جان پدر خوانده اش دید که روزگاری زیبا و خوش قیافه بنظر می رسید و در همان لحظه به زیر تاق نمای باستانی سقوط کرد و پشت پرده ناپدید شد. پرده لحظهای چنان که گویی در معرض باد شدیدی قرار گرفته باشد لرزید و بار دیگر به حالت اول برگشت. هری صدای جیغ پیروزمندانه ی بلاتریکس لسترنج را شنید اما می دانست که شعف او بی معناست سیریوس فقط از زیر تاق نما گذشته بود و هر لحظه ممکن از سمت دیگرش بیرون بیاید. اما سیریوس دیگر پدیدار نشد. هری نعره زد: سیریوس! سیریوس! هری به زمین رسیده بود و چنان نفس نفس می زد که ریه هایش می سوخت سیریوس بی تردید پشت پرده بود و او، هری، او را از پشت آن بیرون می کشید اما همین که به زمین رسید و باعجله به سمت سکو رفت لوپین دستش را دور سینه ی هری انداخت و او را نگه داشت و گفت: تو هیچ کاری نمیتونی بکنی هری هری گفت: بگیرش نجاتش بده همین الان افتاد اونجا! لوپین گفت : دیگه خیلی دیره هری هری گفت: هنوز میتونیم بهش برسیم هری با خشونت تقلا کرد اما لوپین اورا رها نکرد... لوپین: تو هیچ کاری نمیتونط بکنی، هری... هیچ کاری... اون رفته. هری نعره زد: اون نرفته! هری باور نمی کرد. نمیتوانست باور کند. با آخرین قدرتی که در سلول های بدنش بود می کوشید لوپین را از خود براند. لوپین نمی فهمید، عده ای پشت پرده پنهان بودند. اولین باری که وارد آنجا شده بود صدای زمزمه شان را شنیده بود. سیریوس آنجا پنهان بود... فقط در معرض دیدشان قرار نداشت... او فریاد زد: سیریوس! سیریوس! لوپین که می کوشید هری را آرام نگه دارد، و صدایش قطع و وصل می شد گفت: اون نمیتونه برگرده هری. اون دیگه نمیتونه برگرده چون مر... هری نعره زد: اون_نمرده! سیریوس! در اطرافشان جنب و جوشی بود. همه در تکاپویی بیهوده بودند. پرتو افسون های دیگری درخشید. از نظر هری همه آن صداها بی معنی بودند. دیگر به نفرین هایی که منحرف می شدند و از کنارشان می گذشتند اهمیتی نمی داد. دیگر هیچ چیز برایش اهمیت نداشت جز اینکه لوپین دست بردارد و طوری وانمود نکند که انگار سیریوس، در یک قدمی آنها در آن سوی پرده ایستاده بود، دیگر بیرون نمی آید، با حرکت سرش موی سیاهش را عقب نمی زند و مشتاقانه وارد نبرد نمی شود... لوپین هری را از سکو عقب کشید. هری هنوز به تاق نما چشم دوخته بود و حالا نسبت به سیریوس خشمگین بود که او را منتظر گذاشته است... اما در حالی که دست وپا می زد تا خود را از چنگ لوپین آزاد کند بخشی از وجودش می دانست که سیریوس پیش از آن هیچوقت او را منتظر نگذاشته است... سیریوس همیشه دست به هر کار خطرناکی می زد تا هری را ببیند و به او کمک کند... حالا که هری با تمام وجود نامش را صدا می زد چنان که گویی اگر فریاد نمی کشید عمرش به پایان می رسید و با این وجود سیریوس از زیر تاق نما بیرون نمی آمد تنها توضیحی که وجود داشت این بود که او نمی تواند از آنجا بیرون بیاید... و واقعا... مرده بود... 17 18 فاطمه رحمانیفر 1403/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 372 به نظرش غیرممکن بود کسانی در دنیا وجود داشته باشند که هنوز اشتها دارمد، هنوز میخندند افرادی که نه میدانستند نه اهمیت میدادند که سیریوس بلک رفته است و تا ابد برنمیگردد. 0 0 Andromeda 1403/6/6 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 377 جای زخم افکار از جای هر زخم دیگری عمیق تر است. 0 4 فاطمه رحمانیفر 1403/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 415 به یاد داشته باشیم اولین نامهای که از هاگوارتز به دستمان میرسد کلام خوش آوای اولین کسی است که ما را از نیروی شگفت انگیز درونمان آگاه میکند. 0 0 فرفری موی غزلساز 7 روز پیش هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 358 اغلب، بیاعتنایی و غفلت، خیلی بیشتر از بیزاری آشکار، باعث خسارت و زیان میشه... 0 2 فائقه 1403/9/29 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 415 0 14 فائقه 1403/9/29 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 343 0 5 سیدحسین موسوی 1403/3/23 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 20 0 8 فائقه 1403/9/29 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 358 0 4
بریدههای کتاب هری پاتر و محفل ققنوس فاطمه رحمانیفر 1403/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 403 یک هفتهای که پس از آخرین دیدارش با سیریوس گذشته بود گویی بسیار بیشتر از یک هفته طول کشیده بود. آن هفته میان دو دنیا گسترده شده بود: دنیایی با سیریوس و دنیایی بدون او. 0 0 فاطمه رحمانیفر 1403/10/28 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 363 من بیش از اندازه نگرانت بودم. به جای اینکه به آگاه شدن تو از حقیقت اهمیت بدم به خوشحالی تو اهمیت میدادم. 0 0 فاطمه رحمانیفر 1403/10/24 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 19 چیزهایی هست که از نگهداشتن شغل مهمتره! 0 1 فاطمه ملاح جوان 1403/1/15 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 344 _نمی خوام دربارهی احساساتم حرف بزنم،باشه؟ _هری،چنین درد و رنجی ثابت می کنه که تو هنوز انسانی! این درد بخشی از انسان بودنه... هری فریاد کشید: _پس اگه این جوره،من _نمیخوام_ انسان_ باشم. 0 19 جادوگری به نام جود🪄 1403/8/28 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 415 تا عشق و امیدی هست،چه باک از بوسهی دیوانه سازان ؟ 5 54 فاطمه رحمانیفر 1403/10/28 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 364 وقتی تو در لحظهی حال در اینجا زنده و راحت و خوشبخت بودی چه اهمیتی داشت که ممکن بود در زمان نامعلومی در آینده موجودات و افراد بی نام و نشونی به قتل برسند؟ 0 4 سیدحسین موسوی 1403/3/26 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 371 1 6 محدثه سعیدی 1402/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 357 چنین درد و رنجی ثابت می کنه که تو هنوز یک انسانی! این درد بخشی از انسان بودنه... 0 2 𝐕 1402/9/8 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 315 بنظر رسید سقوط سیریوس قرن ها به طول انجامید. بدنش قوس ملایمی پیدا کرد و از پشت، در پرده مندرس آویخته از تاق نما فرو رفت. هری وحشت آمیخته به حیرت را در چهره بی جان پدر خوانده اش دید که روزگاری زیبا و خوش قیافه بنظر می رسید و در همان لحظه به زیر تاق نمای باستانی سقوط کرد و پشت پرده ناپدید شد. پرده لحظهای چنان که گویی در معرض باد شدیدی قرار گرفته باشد لرزید و بار دیگر به حالت اول برگشت. هری صدای جیغ پیروزمندانه ی بلاتریکس لسترنج را شنید اما می دانست که شعف او بی معناست سیریوس فقط از زیر تاق نما گذشته بود و هر لحظه ممکن از سمت دیگرش بیرون بیاید. اما سیریوس دیگر پدیدار نشد. هری نعره زد: سیریوس! سیریوس! هری به زمین رسیده بود و چنان نفس نفس می زد که ریه هایش می سوخت سیریوس بی تردید پشت پرده بود و او، هری، او را از پشت آن بیرون می کشید اما همین که به زمین رسید و باعجله به سمت سکو رفت لوپین دستش را دور سینه ی هری انداخت و او را نگه داشت و گفت: تو هیچ کاری نمیتونی بکنی هری هری گفت: بگیرش نجاتش بده همین الان افتاد اونجا! لوپین گفت : دیگه خیلی دیره هری هری گفت: هنوز میتونیم بهش برسیم هری با خشونت تقلا کرد اما لوپین اورا رها نکرد... لوپین: تو هیچ کاری نمیتونط بکنی، هری... هیچ کاری... اون رفته. هری نعره زد: اون نرفته! هری باور نمی کرد. نمیتوانست باور کند. با آخرین قدرتی که در سلول های بدنش بود می کوشید لوپین را از خود براند. لوپین نمی فهمید، عده ای پشت پرده پنهان بودند. اولین باری که وارد آنجا شده بود صدای زمزمه شان را شنیده بود. سیریوس آنجا پنهان بود... فقط در معرض دیدشان قرار نداشت... او فریاد زد: سیریوس! سیریوس! لوپین که می کوشید هری را آرام نگه دارد، و صدایش قطع و وصل می شد گفت: اون نمیتونه برگرده هری. اون دیگه نمیتونه برگرده چون مر... هری نعره زد: اون_نمرده! سیریوس! در اطرافشان جنب و جوشی بود. همه در تکاپویی بیهوده بودند. پرتو افسون های دیگری درخشید. از نظر هری همه آن صداها بی معنی بودند. دیگر به نفرین هایی که منحرف می شدند و از کنارشان می گذشتند اهمیتی نمی داد. دیگر هیچ چیز برایش اهمیت نداشت جز اینکه لوپین دست بردارد و طوری وانمود نکند که انگار سیریوس، در یک قدمی آنها در آن سوی پرده ایستاده بود، دیگر بیرون نمی آید، با حرکت سرش موی سیاهش را عقب نمی زند و مشتاقانه وارد نبرد نمی شود... لوپین هری را از سکو عقب کشید. هری هنوز به تاق نما چشم دوخته بود و حالا نسبت به سیریوس خشمگین بود که او را منتظر گذاشته است... اما در حالی که دست وپا می زد تا خود را از چنگ لوپین آزاد کند بخشی از وجودش می دانست که سیریوس پیش از آن هیچوقت او را منتظر نگذاشته است... سیریوس همیشه دست به هر کار خطرناکی می زد تا هری را ببیند و به او کمک کند... حالا که هری با تمام وجود نامش را صدا می زد چنان که گویی اگر فریاد نمی کشید عمرش به پایان می رسید و با این وجود سیریوس از زیر تاق نما بیرون نمی آمد تنها توضیحی که وجود داشت این بود که او نمی تواند از آنجا بیرون بیاید... و واقعا... مرده بود... 17 18 فاطمه رحمانیفر 1403/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 372 به نظرش غیرممکن بود کسانی در دنیا وجود داشته باشند که هنوز اشتها دارمد، هنوز میخندند افرادی که نه میدانستند نه اهمیت میدادند که سیریوس بلک رفته است و تا ابد برنمیگردد. 0 0 Andromeda 1403/6/6 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 377 جای زخم افکار از جای هر زخم دیگری عمیق تر است. 0 4 فاطمه رحمانیفر 1403/10/27 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 415 به یاد داشته باشیم اولین نامهای که از هاگوارتز به دستمان میرسد کلام خوش آوای اولین کسی است که ما را از نیروی شگفت انگیز درونمان آگاه میکند. 0 0 فرفری موی غزلساز 7 روز پیش هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 358 اغلب، بیاعتنایی و غفلت، خیلی بیشتر از بیزاری آشکار، باعث خسارت و زیان میشه... 0 2 فائقه 1403/9/29 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 415 0 14 فائقه 1403/9/29 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 343 0 5 سیدحسین موسوی 1403/3/23 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 20 0 8 فائقه 1403/9/29 هری پاتر و محفل ققنوس جلد 8 جی. کی. رولینگ 4.7 15 صفحۀ 358 0 4