بریدههای کتاب ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی مریمی🌱 1404/1/23 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 171 خودتان را بسپاريد به دست سرنوشت، ببينيد چه چيزى ممكن است برايتان پيش بيايد بگذاريد سرنوشت شما را عاشق كند اگر سرنوشت شما را عاشق نكرد، خودتان عاشق شويد. 0 18 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1404/3/11 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 122 رامین نگاهش روی چشمان گل ثابت شد:« چه جذبهای دارید. جذبه ی نگاهتان درست مثل نگاه ویس است. او هم چشمهایش سگ داشت، شاید هم ببر یا شیر.» 2 17 مریمی🌱 1404/1/23 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 58 ((گذشته بخشی از زندگی آدم است نمی شود فراموش کرد نمی شود فراموش کرد.)) 0 35 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1404/3/11 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 132 زیر لب گفت:« پنجره به هم کوبیدن ویس ما کجا و پنجره کوبیدن این دختر کجا.» 0 0 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 46 اینکه عشق،عشق است دیگر یک وقتهایی پیش میآید.دست خوده آدم هم نیست که عاشق چه کسی یا چه کسانی بشود. 0 5 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 49 «این صندلی ها به کسی وفا نکرده.امروز مال شماست.فردا مال یکی دیگر.اینقدر حرصش را نخورید.» 0 1 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 76 عشق،عشق واقعی ،عشق ناب،هیچوقت مفت و مجانی نبوده.اصلاً هیچچیز بهدردبخور دنیا از نوع نابش مفت و مجانی نیست. 0 1 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 126 «یعنی چه نمیشود فراموشش کرد؟باباجان گذشتهاش را ول نکرده، بی جا میکند زن میگیرد.» 0 1 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 142 دیگر فریاد زد :«تا فحش است،جنگ چرا؟» 0 0 نِگارینـ 1404/6/9 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 3 0 34 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1404/3/11 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 121 گل دفتر را برداشت و اسم خودش و رامین را توی دفتر نوشت. میخواست زیر اسمشان انگشت بزند که رامین به حرف آمد:«چه انگشتهای زیبایی دارید. انگشتهایتان ما را یاد انگشتهای ویس میاندازد، باریک و کشیده. انگار استادی سنگ تراش آنها را تراشیده.» 0 0
بریدههای کتاب ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی مریمی🌱 1404/1/23 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 171 خودتان را بسپاريد به دست سرنوشت، ببينيد چه چيزى ممكن است برايتان پيش بيايد بگذاريد سرنوشت شما را عاشق كند اگر سرنوشت شما را عاشق نكرد، خودتان عاشق شويد. 0 18 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1404/3/11 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 122 رامین نگاهش روی چشمان گل ثابت شد:« چه جذبهای دارید. جذبه ی نگاهتان درست مثل نگاه ویس است. او هم چشمهایش سگ داشت، شاید هم ببر یا شیر.» 2 17 مریمی🌱 1404/1/23 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 58 ((گذشته بخشی از زندگی آدم است نمی شود فراموش کرد نمی شود فراموش کرد.)) 0 35 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1404/3/11 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 132 زیر لب گفت:« پنجره به هم کوبیدن ویس ما کجا و پنجره کوبیدن این دختر کجا.» 0 0 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 46 اینکه عشق،عشق است دیگر یک وقتهایی پیش میآید.دست خوده آدم هم نیست که عاشق چه کسی یا چه کسانی بشود. 0 5 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 49 «این صندلی ها به کسی وفا نکرده.امروز مال شماست.فردا مال یکی دیگر.اینقدر حرصش را نخورید.» 0 1 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 76 عشق،عشق واقعی ،عشق ناب،هیچوقت مفت و مجانی نبوده.اصلاً هیچچیز بهدردبخور دنیا از نوع نابش مفت و مجانی نیست. 0 1 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 126 «یعنی چه نمیشود فراموشش کرد؟باباجان گذشتهاش را ول نکرده، بی جا میکند زن میگیرد.» 0 1 Shabrang 1404/5/28 ویس و رامین: به روایت ریش سپیدی که پایش لب گور بود پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 142 دیگر فریاد زد :«تا فحش است،جنگ چرا؟» 0 0 نِگارینـ 1404/6/9 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 3 0 34 𝑺𝒎𝒖𝒅𝒈𝒆 𝒋𝒂𝒔𝒎𝒊𝒏𝒆🪐✨ 1404/3/11 ویس و رامین؛ عاشقانه ای از فخرالدین اسعد گرگانی پیام ابراهیمی 3.3 13 صفحۀ 121 گل دفتر را برداشت و اسم خودش و رامین را توی دفتر نوشت. میخواست زیر اسمشان انگشت بزند که رامین به حرف آمد:«چه انگشتهای زیبایی دارید. انگشتهایتان ما را یاد انگشتهای ویس میاندازد، باریک و کشیده. انگار استادی سنگ تراش آنها را تراشیده.» 0 0