بریده‌های کتاب پیکارگسل

نورنغمه به عریضه ها گوش میداد.حتی با اینکه قصد نداشت هرگز دمش را تسلیم کند و بمیرد.نقاشی ها را تعبیر میکرد.حتی با اینکه باور نداشت چیزی پیش گویانه درونشان باشد.

آزرم ریس عزیزم، کار مثل کود می مونه. _از لحاظ بو دادن؟ نورنغمه لبخند زد و گفت:« از لحاظ این که خوشحالم که وجود داره، اما دوست ندارم هرگز پاگیرش بشم.»

لمکس زیاد اهمیت نمیده . چون مرده و این حرفا.

شده یک بار بایستی و با خودت بگی شاید این تو هستی که طرف اشتباهی نشستی؟

جهالت نادانسته به حماقت آگاهانه ارجحیت دارد

جهالت نادانسته به حماقت آگاهانه ارجحیت داره.

لاریمار گفت :«بله والاحضرت. از بزم امشب لذت می برین؟» - قطعا. به حدی که میشه گفت بزمم جزم شده.😂

من باران رو دوست دارم.باران... متفاوته. من چیزهایی رو کا متفاوت رو دوست دارم

هر ادمی قهرمان داستان خودشه شاهدخت. قاتل ها باور ندارن برای کاری که میکنن مقصرن . دزدها فکر میکنن مستحق پولی هستن که میدزدن. دیکتاتور ها معتقدن که حق دارن برای حفظ امنیت مردمشون ومنافع ملی هرکاری که دلشون میخواد انجام بدن.

بدبختانه آدم ها مثل حیوانات نیستن

تمام حاکمان کاربلد میدانستند که اولین اقدام لازم برای تثبیت مسندشان اعدام تمام کسانی است که ادعا به حق تری نسبت به تاج و تخت دارند.

چه کسانی دیدم که خود را بر دگران ارجح دانستند ، کنون میبینم که به حضیض ذلت فتاده اند.

از جانِ من به جانِ تو. دَم من از آنِ تو.