بریده کتابهای دروازه خورشید فاطمه یل آملی 1403/6/12 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 157 یهودیها چقدر کمعقلاند. این چه شعار پوچی است که روی تابلوها مینویسند و بالا میبرند و میگویند قدس پایتخت ابدی دولت اسرائیل است؟ هر کس از ابد حرف بزند از تاریخ بیرون رفته. ابد ضد تاریخ است. هیچ چیز ابدیای وجود ندارد. حتی خدایان را ما عربها خوردیم. در جاهلیتمان خدایانی از خرما ساختیم و خوردیم. چون گرسنگی از ابد مهمتر است. حالا میآیند و میگویند قدس پایتخت ابدی است. حرف مفت است. این یعنی شروع کردهاند که مثل ما بشوند، شکستپذیر بشوند. 0 3 فاطمه یل آملی 1403/7/18 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 517 ولی شما چطور توانستید چیزهایی را که بر سرتان آمده تحمل کنید؟ چطور شکافهای روزها را پر کردید؟ جوابت را میدانم و میدانم که میگویی اینها موقتی بود. شما موقتاً زندگی کردید و موقتی بودن ابزار تفاهمتان با زندگی بود. 0 3 فاطمه یل آملی 1403/6/13 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 237 و ما فقط برای این زنده ماندیم که مرگ هم گیرمان نیامد. 0 15 فاطمه یل آملی 1403/1/23 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 123 دیروز برایت قطره آوردم. چشمهایت را باز کردم و در آن قطره ریختم. میدانی اسم قطره چیست؟ اسمش "اشک چشم" است. به قطرهٔ شستشوی چشم میگویند اشک. میروند داروخانه و برای چشمشان اشک میخرند و ما کمتر وقتی هست که بتوانیم جلوی اشکمان را بگیریم. مادرم گفت: "دوای ما اشکمان است." ... برادر! دستکم یک بار گریه کن. به حال خودت و به حال من گریه کن. 0 11 فاطمه یل آملی 1403/7/18 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 502 میدانی که زن در کشور ما چطور است. همه چیز را پنهان میکند. نه شکایتی میکند و نه به زبان میآورد. با سکوت و رمزوراز دور خودش حصار میکشد. 0 4 فاطمه یل آملی 1403/1/23 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 130 یا رب العالمین! اُمّعیسی اگر خانهاش در قدس را میدید چه میگفت؟ بیچاره اُمّعیسی آخرین روزهای عمرش فقط از یک چیز حرف میزد، دیگ خورش کدو. اُمّعیسی از خانهاش در محلهٔ قطمون قدس بیرون آمد، ولی زیر ظرف غذا را خاموش نکرد. 0 8 فاطمه نقوی 1402/11/20 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 71 اصلا چگونه میشود هر روز با مرگ روبهرو باشی و قرآن نخوانی؟ به مرگ چه میتوانی بگویی به جز "کشتگان راه خدا را مرده مپندار" 1 30 فاطمه یل آملی 1403/6/14 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 249 ماه فقط یک روز در هر ماه کامل میشود. بقیهٔ روزها، یا بزرگ میشود یا کوچک. زندگی همین است. استقرارْ استثنا است و تغییرْ قاعده. 2 8 فاطمه یل آملی 1403/7/13 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 430 چرا از بین همهٔ ملتهای دنیا فقط ماییم که باید هر روز وطنمان را اختراع کنیم و اگر نکنیم همه چیز از دست میرود و وارد خواب ابدی میشویم؟ 0 5
بریده کتابهای دروازه خورشید فاطمه یل آملی 1403/6/12 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 157 یهودیها چقدر کمعقلاند. این چه شعار پوچی است که روی تابلوها مینویسند و بالا میبرند و میگویند قدس پایتخت ابدی دولت اسرائیل است؟ هر کس از ابد حرف بزند از تاریخ بیرون رفته. ابد ضد تاریخ است. هیچ چیز ابدیای وجود ندارد. حتی خدایان را ما عربها خوردیم. در جاهلیتمان خدایانی از خرما ساختیم و خوردیم. چون گرسنگی از ابد مهمتر است. حالا میآیند و میگویند قدس پایتخت ابدی است. حرف مفت است. این یعنی شروع کردهاند که مثل ما بشوند، شکستپذیر بشوند. 0 3 فاطمه یل آملی 1403/7/18 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 517 ولی شما چطور توانستید چیزهایی را که بر سرتان آمده تحمل کنید؟ چطور شکافهای روزها را پر کردید؟ جوابت را میدانم و میدانم که میگویی اینها موقتی بود. شما موقتاً زندگی کردید و موقتی بودن ابزار تفاهمتان با زندگی بود. 0 3 فاطمه یل آملی 1403/6/13 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 237 و ما فقط برای این زنده ماندیم که مرگ هم گیرمان نیامد. 0 15 فاطمه یل آملی 1403/1/23 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 123 دیروز برایت قطره آوردم. چشمهایت را باز کردم و در آن قطره ریختم. میدانی اسم قطره چیست؟ اسمش "اشک چشم" است. به قطرهٔ شستشوی چشم میگویند اشک. میروند داروخانه و برای چشمشان اشک میخرند و ما کمتر وقتی هست که بتوانیم جلوی اشکمان را بگیریم. مادرم گفت: "دوای ما اشکمان است." ... برادر! دستکم یک بار گریه کن. به حال خودت و به حال من گریه کن. 0 11 فاطمه یل آملی 1403/7/18 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 502 میدانی که زن در کشور ما چطور است. همه چیز را پنهان میکند. نه شکایتی میکند و نه به زبان میآورد. با سکوت و رمزوراز دور خودش حصار میکشد. 0 4 فاطمه یل آملی 1403/1/23 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 130 یا رب العالمین! اُمّعیسی اگر خانهاش در قدس را میدید چه میگفت؟ بیچاره اُمّعیسی آخرین روزهای عمرش فقط از یک چیز حرف میزد، دیگ خورش کدو. اُمّعیسی از خانهاش در محلهٔ قطمون قدس بیرون آمد، ولی زیر ظرف غذا را خاموش نکرد. 0 8 فاطمه نقوی 1402/11/20 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 71 اصلا چگونه میشود هر روز با مرگ روبهرو باشی و قرآن نخوانی؟ به مرگ چه میتوانی بگویی به جز "کشتگان راه خدا را مرده مپندار" 1 30 فاطمه یل آملی 1403/6/14 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 249 ماه فقط یک روز در هر ماه کامل میشود. بقیهٔ روزها، یا بزرگ میشود یا کوچک. زندگی همین است. استقرارْ استثنا است و تغییرْ قاعده. 2 8 فاطمه یل آملی 1403/7/13 دروازه خورشید الیاس خوری 5.0 2 صفحۀ 430 چرا از بین همهٔ ملتهای دنیا فقط ماییم که باید هر روز وطنمان را اختراع کنیم و اگر نکنیم همه چیز از دست میرود و وارد خواب ابدی میشویم؟ 0 5