بریدههای کتاب بانوی میزبان Medisa 1404/2/15 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 13 حالش به بیماری می مانست که بعد از مدت ها اسارت بستر درد اول بار برخیزد و شادمانه از روشنایی روز و زلالی هوا و آشوب زندگی و جنجال تندرستان رنگارنگی که در اطرافش در جنب و جوش اند در حیرت افتد و چشمش تار شود و با سرگیجه از پای بیفتد. 0 12 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 102 چه فایده دارد این زندگی با بار سنگین کینهای که عقبت میکشی؟ فقط زهرش در دلت میجوشد و فکرهای سیاه مغزت را ضایع میکند. این فکر بد حاصل غصه است و خودش غصه میآورد. دلت را صاف کن، کینهات را دور بینداز. 0 3 Medisa 1404/2/22 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 70 آیا مادری شناخته ای که وقتی طفل بودی برایت ترانهی خواب بخواند؟ یا مثل من دنیا را در تنهایی و میان بیگانگان شناختی؟... 0 1 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 67 چرا برای درد یک نفر دیگر اشک میریزی؟ اشکهایت را نگهدار برای وقت ماتم خودت، وقتی تنها شدی! وقتی تنهایی خواست دلت را بشکند و کسی را نداشتی... 0 12 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 75 وقتی غصه داری وقت دو برابر میشود، انگاری شب نمیخواهد صبح شود. 0 1 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 34 « زندگی خیلی قشنگ است. تو کیف نمیکنی که توی این دنیا زندگی میکنی؟» اردینف جواب داد:« چرا،چرا، دوست دارم خیلی زندگی کنم. یک عمر دراز!» کاترینا در فکر رفت و گفت: « نمیدانم. من از مردن هم بدم نمیآید. خوب است آدم زندگی را دوست داشته باشد... و آدمهای خوب را.... 0 1 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 103 خیلی تلخ است که آدم فقط گذشتهاش را نشخوار کند. گذشته مثل شرابی است که خوردهای! خوشبختی گذشته چه فایده دارد؟ مثل پوستین کهنه است. دور انداختنی است. 0 1 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 133 وقتی دوست سادهای که شاید خواسته به سبب همین ساده دلیش دوستش میداریم ناگهان هوس کند در پوست بصیرت رود، دیگر چنگی به دل نمیزند. 0 1 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 124 درد حضرت والا از کتاب خواندن زیاد است. سنگینی بار کتاب! حضرت والا بیش از اندازه دانشمند شده. ما دهاتیها در زبان روسی خودمان میگوییم از بس کتاب خوانده از مرز عقل گذشته، کمالاتش زیادی بالا رفته... 0 2 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 126 ضعیف نباش! آدم که ضعیف بود تاب تنهایی ندارد. 0 29 نوید 1403/10/18 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 126 خُلق زن غار ته دریا نیست که پیبردن به راز های آن غیرممکن باشد. 0 0 زهرا قاسمی (برقی) 1402/8/27 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 107 ابلیس زورمند است.راه گناه صاف و لغزان است. 0 12 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 127 به یک آدم ضعیف آزادی بده، خودشان آزادی را دست بسته برایت پس میآورد. 0 1 Medisa 1404/2/17 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 32 به تو که نگاه میکنم انگاری جلو خورشیدم. 0 6 Medisa 1404/2/17 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 41 میخواست بگرید اما در سراسر عالم گوشه ای نبود که در آن پناه جوید و پنهان شود. 0 3 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 69 این بار که باز غصه مرا از پا انداخت در دل خودت جایم بده. 0 1 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 107 ابلیس زورمند است. راه گناه صاف و لغزان است. 0 1 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 35 میگویند کتاب زیاد مخ آدم را معیوب میکند. تو خیلی دوست داری کتاب بخوانی؟ 0 0 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 108 درد تیغ خود را فقط برای دلهای استوار تیز میکند. 0 1 Medisa 1404/2/22 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 62 او کیست ؟ این سودا ، این آشفتگی ناعلاج دلش ، از چیست؟ دلش چرا اینطور دردمند است و از غصه مینالد و به صورت این اشک های سوزانِ یأس آب میشود؟ 0 1
بریدههای کتاب بانوی میزبان Medisa 1404/2/15 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 13 حالش به بیماری می مانست که بعد از مدت ها اسارت بستر درد اول بار برخیزد و شادمانه از روشنایی روز و زلالی هوا و آشوب زندگی و جنجال تندرستان رنگارنگی که در اطرافش در جنب و جوش اند در حیرت افتد و چشمش تار شود و با سرگیجه از پای بیفتد. 0 12 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 102 چه فایده دارد این زندگی با بار سنگین کینهای که عقبت میکشی؟ فقط زهرش در دلت میجوشد و فکرهای سیاه مغزت را ضایع میکند. این فکر بد حاصل غصه است و خودش غصه میآورد. دلت را صاف کن، کینهات را دور بینداز. 0 3 Medisa 1404/2/22 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 70 آیا مادری شناخته ای که وقتی طفل بودی برایت ترانهی خواب بخواند؟ یا مثل من دنیا را در تنهایی و میان بیگانگان شناختی؟... 0 1 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 67 چرا برای درد یک نفر دیگر اشک میریزی؟ اشکهایت را نگهدار برای وقت ماتم خودت، وقتی تنها شدی! وقتی تنهایی خواست دلت را بشکند و کسی را نداشتی... 0 12 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 75 وقتی غصه داری وقت دو برابر میشود، انگاری شب نمیخواهد صبح شود. 0 1 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 34 « زندگی خیلی قشنگ است. تو کیف نمیکنی که توی این دنیا زندگی میکنی؟» اردینف جواب داد:« چرا،چرا، دوست دارم خیلی زندگی کنم. یک عمر دراز!» کاترینا در فکر رفت و گفت: « نمیدانم. من از مردن هم بدم نمیآید. خوب است آدم زندگی را دوست داشته باشد... و آدمهای خوب را.... 0 1 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 103 خیلی تلخ است که آدم فقط گذشتهاش را نشخوار کند. گذشته مثل شرابی است که خوردهای! خوشبختی گذشته چه فایده دارد؟ مثل پوستین کهنه است. دور انداختنی است. 0 1 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 133 وقتی دوست سادهای که شاید خواسته به سبب همین ساده دلیش دوستش میداریم ناگهان هوس کند در پوست بصیرت رود، دیگر چنگی به دل نمیزند. 0 1 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 124 درد حضرت والا از کتاب خواندن زیاد است. سنگینی بار کتاب! حضرت والا بیش از اندازه دانشمند شده. ما دهاتیها در زبان روسی خودمان میگوییم از بس کتاب خوانده از مرز عقل گذشته، کمالاتش زیادی بالا رفته... 0 2 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 126 ضعیف نباش! آدم که ضعیف بود تاب تنهایی ندارد. 0 29 نوید 1403/10/18 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 126 خُلق زن غار ته دریا نیست که پیبردن به راز های آن غیرممکن باشد. 0 0 زهرا قاسمی (برقی) 1402/8/27 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 107 ابلیس زورمند است.راه گناه صاف و لغزان است. 0 12 بتول فته پور 1403/8/11 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 127 به یک آدم ضعیف آزادی بده، خودشان آزادی را دست بسته برایت پس میآورد. 0 1 Medisa 1404/2/17 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 32 به تو که نگاه میکنم انگاری جلو خورشیدم. 0 6 Medisa 1404/2/17 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 41 میخواست بگرید اما در سراسر عالم گوشه ای نبود که در آن پناه جوید و پنهان شود. 0 3 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 69 این بار که باز غصه مرا از پا انداخت در دل خودت جایم بده. 0 1 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 107 ابلیس زورمند است. راه گناه صاف و لغزان است. 0 1 بتول فته پور 1403/8/6 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 35 میگویند کتاب زیاد مخ آدم را معیوب میکند. تو خیلی دوست داری کتاب بخوانی؟ 0 0 بتول فته پور 1403/8/10 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 108 درد تیغ خود را فقط برای دلهای استوار تیز میکند. 0 1 Medisa 1404/2/22 بانوی میزبان فیودور داستایفسکی 3.1 21 صفحۀ 62 او کیست ؟ این سودا ، این آشفتگی ناعلاج دلش ، از چیست؟ دلش چرا اینطور دردمند است و از غصه مینالد و به صورت این اشک های سوزانِ یأس آب میشود؟ 0 1