بریدههای کتاب سال بلوا 𝘣𝘢𝘩𝘢𝘳˖⋆ 1404/2/11 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 323 گریه کرد، مردی که دوستش داشتم به خاطر من اشک می ریخت و منِ کوردل نمی فهمیدم، چه می دانستم راست می گوید و پس از عروسی من پنج سال در پشت و پسله می پلکد، عصر ها پناه می برد به مِی فروشی کِی پور و خرده خرده تباه می شود؟ چه می دانستم هرچه زمان بیش تر می گذرد من عاشق تر می شوم؟ عاشق مردی که تا سر حد مرگ مرا دوست داشت امّا شاید نمی خواست یا نمی توانست مرا به چنگ بیاورد، خود را آزار می داد. 0 0 ماه آفرید 1403/8/15 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 44 0 5 نرگس 1404/3/31 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 17 خدا بخواهد که باد سرِ بازی داشته باشد، حالا یا با موهای او یا با دل من، چه فرقی میکند؟ 0 7 نرگس 1404/3/31 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 10 دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همهٔ تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ 0 5 ارغوان حسینی 1402/4/8 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 161 مگس های بی جان آخر فصل را توی هوا می گرفت و می برد بیرون ،ولشان می کرد. گفتم:«چرا نمی کشیشان،این همه به خودت زحمت می دهی ؟» «خوشیمان را به رنج دیگران نمی خریم .»و به پاک کردن شیشه های پنجره مشغول شد. 0 6 معصومه 🦢🌱 1404/1/19 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 13 چرا بوی خاک می دادم؟ شاید اگر از چوب ساخته شده بودم، حالا بوی کاج می دادم. 0 11 مهلا 1403/10/16 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 17 خدا بخواهد که باد سر بازی داشته باشد، حالا یا با موهای او یا با دل من، چه فرقی میکند؟ 0 21 فاطمه جعفری 1402/11/17 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 143 هر جا که آدم خوش است، خوش است. 0 0 تندیس اسدآبادی 1402/5/23 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 4 0 20 طلیعه فائزی 1402/6/13 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 1 0 16 انسانی در جستجوی معنا؛ 1403/11/17 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 328 0 2 نرگس 1404/4/1 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 207 «حالا دیگر دنبال برادرهام نمیگردم.» «پس دنبال کی میگردی؟» «خودم.» «مگر کجایی؟» «توی دستهای تو، لای موهای تو. کارم ساخته شده.» 0 5 Shaqayeq 1403/10/2 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 27 خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند،مثل سوزن میشود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی،پیدایش نمیکنی،فرش را وجب به وجب دست میمالی،اما نیست.فکر میکنی خوب،حتما یک جایی گذاشتهام که حالا یادم نیست،بعد بی آنکه یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی میکشی و مینشینی. 0 2 zahra🪻 1404/4/2 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 36 0 1 تندیس اسدآبادی 1402/6/6 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 318 0 1 تندیس اسدآبادی 1402/6/4 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 246 0 1 مریم محسنیزاده 1403/10/30 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 204 مگر چند بار میتوان متولد شد، چند بار زندگی کرد و چند بار مُرد؟ 0 2 تندیس اسدآبادی 1402/6/6 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 318 0 1 ماه آفرید 1403/9/6 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 196 0 17 دخترک قصهها 1403/9/26 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 232 و به تلخی مرگ، خندیده بود. 0 1
بریدههای کتاب سال بلوا 𝘣𝘢𝘩𝘢𝘳˖⋆ 1404/2/11 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 323 گریه کرد، مردی که دوستش داشتم به خاطر من اشک می ریخت و منِ کوردل نمی فهمیدم، چه می دانستم راست می گوید و پس از عروسی من پنج سال در پشت و پسله می پلکد، عصر ها پناه می برد به مِی فروشی کِی پور و خرده خرده تباه می شود؟ چه می دانستم هرچه زمان بیش تر می گذرد من عاشق تر می شوم؟ عاشق مردی که تا سر حد مرگ مرا دوست داشت امّا شاید نمی خواست یا نمی توانست مرا به چنگ بیاورد، خود را آزار می داد. 0 0 ماه آفرید 1403/8/15 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 44 0 5 نرگس 1404/3/31 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 17 خدا بخواهد که باد سرِ بازی داشته باشد، حالا یا با موهای او یا با دل من، چه فرقی میکند؟ 0 7 نرگس 1404/3/31 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 10 دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همهٔ تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ 0 5 ارغوان حسینی 1402/4/8 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 161 مگس های بی جان آخر فصل را توی هوا می گرفت و می برد بیرون ،ولشان می کرد. گفتم:«چرا نمی کشیشان،این همه به خودت زحمت می دهی ؟» «خوشیمان را به رنج دیگران نمی خریم .»و به پاک کردن شیشه های پنجره مشغول شد. 0 6 معصومه 🦢🌱 1404/1/19 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 13 چرا بوی خاک می دادم؟ شاید اگر از چوب ساخته شده بودم، حالا بوی کاج می دادم. 0 11 مهلا 1403/10/16 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 17 خدا بخواهد که باد سر بازی داشته باشد، حالا یا با موهای او یا با دل من، چه فرقی میکند؟ 0 21 فاطمه جعفری 1402/11/17 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 143 هر جا که آدم خوش است، خوش است. 0 0 تندیس اسدآبادی 1402/5/23 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 4 0 20 طلیعه فائزی 1402/6/13 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 1 0 16 انسانی در جستجوی معنا؛ 1403/11/17 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 328 0 2 نرگس 1404/4/1 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 207 «حالا دیگر دنبال برادرهام نمیگردم.» «پس دنبال کی میگردی؟» «خودم.» «مگر کجایی؟» «توی دستهای تو، لای موهای تو. کارم ساخته شده.» 0 5 Shaqayeq 1403/10/2 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 27 خدا نکند آدم چیزی یا کسی را گم کند،مثل سوزن میشود که اگر تمام خانه را زیر و رو کنی،پیدایش نمیکنی،فرش را وجب به وجب دست میمالی،اما نیست.فکر میکنی خوب،حتما یک جایی گذاشتهام که حالا یادم نیست،بعد بی آنکه یادت باشد از ته دل فریاد جگرخراشی میکشی و مینشینی. 0 2 zahra🪻 1404/4/2 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 36 0 1 تندیس اسدآبادی 1402/6/6 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 318 0 1 تندیس اسدآبادی 1402/6/4 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 246 0 1 مریم محسنیزاده 1403/10/30 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 204 مگر چند بار میتوان متولد شد، چند بار زندگی کرد و چند بار مُرد؟ 0 2 تندیس اسدآبادی 1402/6/6 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 318 0 1 ماه آفرید 1403/9/6 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 196 0 17 دخترک قصهها 1403/9/26 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 232 و به تلخی مرگ، خندیده بود. 0 1