بریدههای کتاب عمارت گالانت ꧁༒☬ 𝓜𝔂𝓼𝓽é𝓇𝓪 ☬༒꧂ 1403/9/14 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 170 آزاد-چه کلمه کوچکی برای این مفهوم بزرگ. نمی دانم چه معنایی دارد، اما می خواهم آن را بفهمم. 0 3 لونآ-مِه گونِ دربار 1403/10/9 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 87 0 22 نازنین 1404/1/4 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 334 دست هایش شناور منتظر می مانند تا اولیویا حرکتش را دنبال کند. انگار می گوید:" این شکلی" دست هایش را طوری قرار می دهد که شبح متیو به او نشان داد،و با تعلل شروع می کند به نواختن. 0 3 𝒜𝗅︎𝗅︎𝗂𝗌𝗈𝗇︎ 1404/5/29 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 77 من تمام زندگیام را در گالانت گذراندهام. اما خانه باید انتخاب شود. من این عمارت را انتخاب نکردهام... خستهام از این که با آن زنجیر شدهام. 0 12 𝒜𝗅︎𝗅︎𝗂𝗌𝗈𝗇︎ 1404/5/29 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 47 وقتی خواب میبینم، میدانم باید بیدار شوم؛ اما وقتی بیدار میشوم، فقط به خواب دیدن فکر میکنم. 0 10 مهسا شرفی 1404/6/1 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 299 در رویا غرق شدن ساده است، آن قدر بمانی تا احساس کنی واقعی است، تا هرگز بیدار نشوی. 0 2 Mika 1404/5/11 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 85 "خداحافظی نکرد ولی می توانستم پایان را در تمام کلمه هایش ببینم" 0 70 Mika 1404/5/13 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 118 " او آتشی است که هوایش رو به اتمام است. ولی هنوز تمام نیست. می سوزد و می سوزد تا جهان تسلیم شود. تنها چیزی که نیاز دارد نفس است. تنها چیزی که او نیاز دارد آن دختر است. پس در تخت پادشاهی خود می نشیند، چشم هایش را میبندد و رویا می بیند. " 0 51 joiboy 1403/5/29 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 289 میگویند در رها کردن ، عشق نهفته است . ولی من فقط احساس فقدان میکنم. 0 20 یاسمن 1403/3/6 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 180 دیشب کنار خاکسترت خوابیدم. مثل این بود که سایه ات را قبل از رفتن روی زمین جا گذاشتی. بوی دود شومینه و هوای زمستان می داد. از جای خالی ات پتویی بافته ام. گونه هایم را به جایی که گونه هایت بود فشار دادم. 0 12
بریدههای کتاب عمارت گالانت ꧁༒☬ 𝓜𝔂𝓼𝓽é𝓇𝓪 ☬༒꧂ 1403/9/14 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 170 آزاد-چه کلمه کوچکی برای این مفهوم بزرگ. نمی دانم چه معنایی دارد، اما می خواهم آن را بفهمم. 0 3 لونآ-مِه گونِ دربار 1403/10/9 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 87 0 22 نازنین 1404/1/4 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 334 دست هایش شناور منتظر می مانند تا اولیویا حرکتش را دنبال کند. انگار می گوید:" این شکلی" دست هایش را طوری قرار می دهد که شبح متیو به او نشان داد،و با تعلل شروع می کند به نواختن. 0 3 𝒜𝗅︎𝗅︎𝗂𝗌𝗈𝗇︎ 1404/5/29 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 77 من تمام زندگیام را در گالانت گذراندهام. اما خانه باید انتخاب شود. من این عمارت را انتخاب نکردهام... خستهام از این که با آن زنجیر شدهام. 0 12 𝒜𝗅︎𝗅︎𝗂𝗌𝗈𝗇︎ 1404/5/29 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 47 وقتی خواب میبینم، میدانم باید بیدار شوم؛ اما وقتی بیدار میشوم، فقط به خواب دیدن فکر میکنم. 0 10 مهسا شرفی 1404/6/1 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 299 در رویا غرق شدن ساده است، آن قدر بمانی تا احساس کنی واقعی است، تا هرگز بیدار نشوی. 0 2 Mika 1404/5/11 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 85 "خداحافظی نکرد ولی می توانستم پایان را در تمام کلمه هایش ببینم" 0 70 Mika 1404/5/13 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 118 " او آتشی است که هوایش رو به اتمام است. ولی هنوز تمام نیست. می سوزد و می سوزد تا جهان تسلیم شود. تنها چیزی که نیاز دارد نفس است. تنها چیزی که او نیاز دارد آن دختر است. پس در تخت پادشاهی خود می نشیند، چشم هایش را میبندد و رویا می بیند. " 0 51 joiboy 1403/5/29 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 289 میگویند در رها کردن ، عشق نهفته است . ولی من فقط احساس فقدان میکنم. 0 20 یاسمن 1403/3/6 عمارت گالانت وی.ای. شواب 3.4 15 صفحۀ 180 دیشب کنار خاکسترت خوابیدم. مثل این بود که سایه ات را قبل از رفتن روی زمین جا گذاشتی. بوی دود شومینه و هوای زمستان می داد. از جای خالی ات پتویی بافته ام. گونه هایم را به جایی که گونه هایت بود فشار دادم. 0 12