بریدههای کتاب یک به علاوه یک مرضیه حاج امینی 1403/6/12 یک به علاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 438 بر اساس ترکیب قانون احتمالات و قانون اعداد بزرگ، گاهی تو ناچاری یک اتفاق را بارها و بارها تکرار کنی تا چیزی که دوست داری از آب دربیاید. هر بار که انجامش می دهی، یک قدم به هدفت نزدیک تر می شوی. به زبان ساده تر، همان طور که برای مامی توضیح دادم گاهی باید فقط جلو بروی، همین. 0 0 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 58 من آدم خیلی حساسی هستم. بعضی آدمها راحت از کنار مسائل میگدرند، ولی من اینجور آدمی نیستم. گاهی که جایی میخوانم حیوانی مرد، یا جایی در یک کشور دیگر، بچهای به قتل رسید، تمام روز گریه میکنم. 0 6 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 188 گاهی به زمان نیاز داری تا مسائل را توی ذهنت حل و فصل کنی. این جوری بهتر میشود مشکلات را حل کرد. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 61 فراموش کرده بود که چقدر سریع ذهنیت آدم میتواند نسبت به یک نفر ۱۸۰ درجه تغییر کند و آن شخص که برای شما محبوبترین است به کسی تبدیل شود که برای خلاصی از دستش حاضرید هر کاری بکنید. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 71 جس با خودش فکر میکرد افرادی که مسائل مالی را جزئی میدانند، بیدرد هستند و هرگز در زندگیشان مجبور نشدهاند نگران مسائل مالی شوند. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 75 گویی زندگی واقعیاش هم میدان جنگ بود. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 79 اما گاهی به صلاح آدم نیست حرف هایی را بزند. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 80 اگر افراد مثل آدم باهم رفتار کنند، زندگی کمی شیرین میشود. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 82 -شونا برایانت همان کسی است که گفت خانهی ما به خاطر کتابهای زیادی که داریم، عجیب و غریب است. +شونا برایانت یک دختر بیشعور بیشتر نیست. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 127 هرگز در زندگیاش غبطهی کسی را نخورده بود، ولی حالا حس میکرد به مردم اطرافش که زندگی روزمرهشان را دارند و میتوانند سوار مترو شوند و به خانه نزد خانوادهشان برگردند، حسودی میکند. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 183 کلید یک زندگی شاد، حافظهی ضعیف است. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 240 گاهی بیشتر عمر آدم با این حس میگذرد که هیچ کجا جاش نیست. بعد یک روز قدم به جایی میگذارد که میبیند خودش است. جایی مثل دانشگاه یا دفتر کار. شاید هم جایی مثل کلوپ. اَه خودش هست، بعد آنجا احساس راحتی میکند. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 241 زندگی هیچکس مثل من نیست. 0 8 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 275 قضیه این است وقتی تمام مدت دارید به کسی سرکوفت میزنید، نتیجهاش فقط این است که آن شخص به حرفهای خردمندانهتان هم دیگر گوش ندهد. 0 3 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 276 چون میدانست وقتی مادرت تو را محکم به آغوشش نگیرد یا دائم به تو نگوید که باارزشترین موجود زندگیاش هستی، یا حتی به حضورت در خانه بیتوجه باشد، چیزی درونت اتفاق میافتد: بخش کوچکی از وجود تو مهروموم میشود. تو دیگر به اون نیاز نداری. در واقع به هیچکس نیاز نداری. و بعد منتظر میمانی؛ حتی بدون اینکه خودت متوجه باشی. منتظری تا کسی به تو نزدیک شود و چیزی را که دوست ندارد در تو ببیند، چیزی که ابتدا در تو ندیده بود، و مثل مه دریا سرد شود و محو گردد. چون قطعا چیزی این وسط اشتباه است، نیست؟ حالا که حتی مادر خودت به تو عشقی ندارد. 0 3 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 276 چی بهتر از اینکه آدم از ته قلب بداند که مورد عشق و علاقه است و لیاقتش را دارد که عاشقش باشند. 0 7 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 350 احساسات آدم کولهپشتی نیست که بشود همهجا دنبال خود کشید و برای هر کسی بازش کرد تا محتویاتش را ببیند. 0 4 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 386 به این حرف ((با دیگران همانطور رفتار کن که دوست داری با تو کنند)) فکر کردم. این حرف وقتی درست است که همه رعایت کنند. اما دیگر کسی رعایت نمیکند. برای اینکه به خواستهشان برسند حتی حاضرند پا روی دیگران بگذارند. حتی اگر این دیگران بچههای خودشان باشند. 0 4 سیده زینب حیدری 1402/7/16 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 522 مادر اد روزی به او گفته بود دوست واقعی مثل کتابی است که هر وقت زمینش بگذاری، می توانی بعد از یک هفته یا حتی دو سال، دوباره دست بگیری و ادامه اش را بخوانی... 0 9
بریدههای کتاب یک به علاوه یک مرضیه حاج امینی 1403/6/12 یک به علاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 438 بر اساس ترکیب قانون احتمالات و قانون اعداد بزرگ، گاهی تو ناچاری یک اتفاق را بارها و بارها تکرار کنی تا چیزی که دوست داری از آب دربیاید. هر بار که انجامش می دهی، یک قدم به هدفت نزدیک تر می شوی. به زبان ساده تر، همان طور که برای مامی توضیح دادم گاهی باید فقط جلو بروی، همین. 0 0 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 58 من آدم خیلی حساسی هستم. بعضی آدمها راحت از کنار مسائل میگدرند، ولی من اینجور آدمی نیستم. گاهی که جایی میخوانم حیوانی مرد، یا جایی در یک کشور دیگر، بچهای به قتل رسید، تمام روز گریه میکنم. 0 6 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 188 گاهی به زمان نیاز داری تا مسائل را توی ذهنت حل و فصل کنی. این جوری بهتر میشود مشکلات را حل کرد. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 61 فراموش کرده بود که چقدر سریع ذهنیت آدم میتواند نسبت به یک نفر ۱۸۰ درجه تغییر کند و آن شخص که برای شما محبوبترین است به کسی تبدیل شود که برای خلاصی از دستش حاضرید هر کاری بکنید. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 71 جس با خودش فکر میکرد افرادی که مسائل مالی را جزئی میدانند، بیدرد هستند و هرگز در زندگیشان مجبور نشدهاند نگران مسائل مالی شوند. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 75 گویی زندگی واقعیاش هم میدان جنگ بود. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 79 اما گاهی به صلاح آدم نیست حرف هایی را بزند. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 80 اگر افراد مثل آدم باهم رفتار کنند، زندگی کمی شیرین میشود. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 82 -شونا برایانت همان کسی است که گفت خانهی ما به خاطر کتابهای زیادی که داریم، عجیب و غریب است. +شونا برایانت یک دختر بیشعور بیشتر نیست. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 127 هرگز در زندگیاش غبطهی کسی را نخورده بود، ولی حالا حس میکرد به مردم اطرافش که زندگی روزمرهشان را دارند و میتوانند سوار مترو شوند و به خانه نزد خانوادهشان برگردند، حسودی میکند. 0 4 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 183 کلید یک زندگی شاد، حافظهی ضعیف است. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 240 گاهی بیشتر عمر آدم با این حس میگذرد که هیچ کجا جاش نیست. بعد یک روز قدم به جایی میگذارد که میبیند خودش است. جایی مثل دانشگاه یا دفتر کار. شاید هم جایی مثل کلوپ. اَه خودش هست، بعد آنجا احساس راحتی میکند. 0 5 -اخگر 1404/5/5 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 241 زندگی هیچکس مثل من نیست. 0 8 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 275 قضیه این است وقتی تمام مدت دارید به کسی سرکوفت میزنید، نتیجهاش فقط این است که آن شخص به حرفهای خردمندانهتان هم دیگر گوش ندهد. 0 3 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 276 چون میدانست وقتی مادرت تو را محکم به آغوشش نگیرد یا دائم به تو نگوید که باارزشترین موجود زندگیاش هستی، یا حتی به حضورت در خانه بیتوجه باشد، چیزی درونت اتفاق میافتد: بخش کوچکی از وجود تو مهروموم میشود. تو دیگر به اون نیاز نداری. در واقع به هیچکس نیاز نداری. و بعد منتظر میمانی؛ حتی بدون اینکه خودت متوجه باشی. منتظری تا کسی به تو نزدیک شود و چیزی را که دوست ندارد در تو ببیند، چیزی که ابتدا در تو ندیده بود، و مثل مه دریا سرد شود و محو گردد. چون قطعا چیزی این وسط اشتباه است، نیست؟ حالا که حتی مادر خودت به تو عشقی ندارد. 0 3 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 276 چی بهتر از اینکه آدم از ته قلب بداند که مورد عشق و علاقه است و لیاقتش را دارد که عاشقش باشند. 0 7 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 350 احساسات آدم کولهپشتی نیست که بشود همهجا دنبال خود کشید و برای هر کسی بازش کرد تا محتویاتش را ببیند. 0 4 -اخگر 1404/5/8 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 386 به این حرف ((با دیگران همانطور رفتار کن که دوست داری با تو کنند)) فکر کردم. این حرف وقتی درست است که همه رعایت کنند. اما دیگر کسی رعایت نمیکند. برای اینکه به خواستهشان برسند حتی حاضرند پا روی دیگران بگذارند. حتی اگر این دیگران بچههای خودشان باشند. 0 4 سیده زینب حیدری 1402/7/16 یک بعلاوه یک جوجو مویز 3.3 23 صفحۀ 522 مادر اد روزی به او گفته بود دوست واقعی مثل کتابی است که هر وقت زمینش بگذاری، می توانی بعد از یک هفته یا حتی دو سال، دوباره دست بگیری و ادامه اش را بخوانی... 0 9