بریده‌های کتاب اخگری در خاکستر

دلم می خواهد ناپدید شوم.

بهترین دوروغ ها ریشه در حقیقت دارند:)

بر مبنای شعارشان یعنی عزت زندگی میکردند و برای آزادی میجنگیدند، از بی گناهان محافظت می کردند، وفاداری به مردم خودشان را بر هر چیز دیگری ارجحیت می دادند.

سایه ها در قلبت شکوفه می زنن و به همون چیزی تبدیل می شی که ازش متنفری.

میدان نبرد عبادتگاهم من است. نوک شمشیر کشیشم است. رقص مرگ، دعایم است، ضربه مرگ بار، آزادی بخشم است.

سکوت تنها مایه ی تسلایش بود. شاید تنها راه او برای مبارزه با خشمش به خاطر بلاهایی بود که بر سر مردمش می آمد. وقتی زندگی در کره ی زمین تا این حد زشت است، زیبایی ستاره ها عیچ مفهومی ندارد.

ترس می تونه چیز خوبی باشه،لایا. می تونه زنده نگهت داره. ولی اجازه نده کنترلت کنه. اجازه نده بذر شک و تردید رو در وجودت بکاره. هروقت ترس کنترل رو به دست گرفت،برای مبارزه باهاش از تنها چیزی استفاده کن که قدرتمند تر و نابود نشدنی تره : روحیه ت .قلبت.

((مامان بزرگ همیشه می گفت تا وقتی زندگی هست،امید هم هست.))

بهترین دروغ‌ها ریشه در حقیقت دارند.

"همیشه پیروز"

انسان دیدن دشمن اوج کابوس یه ژنراله

انسان دیدنِ دشمن.اوج کابوس یه ژنراله.

زندگی از هزاران لحظه تشکیل شده که هیچ معنای به خصوصی ندارند.بعد یک روز،یک لحظه‌ای تنها از راه می‌رسد تا به هر ثانیه‌ای که پس از آن می‌آید معنا ببخشد .

درد هیولایی است که کنترلم را به دست گرفته.

میدان نبرد عبادتگاه من است.

دو نوع عذاب وجدان وجود داره، دختر. عذاب وجدانی که اون قدر غرقت میکنه که دیگه بی مصرف میشی و عذاب وجدانی که روحت رو تغذیه می کنه و بهت هدف میده

«این زندگی همیشه اون چیزی نیست که ما فکر می کنیم.تو اخگری در خاکستری،الایس ویتوریس.برق می زنی و می سوزی،تباه می کنی و ویران میکنی. نمی تونی تغییرش بدی.نمیتونی جلوش رو بگیری»

از این همه بزدلی خودم متنفرم.

ترس اگه زیاد شه فلج میشی ترس اگه خیلی کم باشه.. مغرور میشی