بریده‌های کتاب بر باد رفته (جلد ۱)

تو هرجا به دنیا آمده باشی،همانجا را دوست خواهی داشت و نخواهی توانست آن محیط را از یاد ببری....

هر کسی آنچه را که ندارد، بیشتر سعی در نشان دادنش می کند.

تا تو آبروی خود را گم نکرده ای، نمی توانی بفهمی که چه بار بزرگی از روی دوش خود برداشته ای!

ناشران انجیل که رقیب سرسختی در برابر خود دیده بودند ، اگهی های بزرگ چاپ کردند و با حروف درشت نوشتند: « هنوز هم انجیل خواندنی تر از برباد رفته است.»

«سروان باتلر، خودت رو به کل فراموش کردی.» «حتی یک لحظه هم خودمو فراموش نکردم، اونم وقتی تو با من می‌رقصی؟..»

خوشبختی وقتی به وجود میاد که زن و شوهر مث هم باشن.

<< کتاب بخوان دختر جان، تاریخ بخوان. دست، قلب و فکرت را به کاوش بیانداز. از همین کاوش هاست که نقش انسان بر عرصه ی زمین جاوید می‌شود، تاریخ بخوان، که رگ حیات تمدن ماست.>>

کائنات را پذیرفته بود و جایگاه او در آن، هرجا که بود، به موسیقی‌اش، کتابش ودنیای بهترش مربوط میشد.

برای جنگ فقط یه دلیل وجود داره و اون هم پوله. در واقع همه جنگ‌ها بر سر پوله اما آدمای كمی ‌اینو می‌فهمن.

"همه‌را در ذهن حک می‌کرد- چون هفته‌ای بود که زود می‌گذشت و جنگی بود که تا ابد ادامه می‌یافت.″

در تمام جوامع، یک گناه وجود دارد که نابخشودنی است؛ متفاوت باشی، طرد و لعنت می‌شوی.