بریده کتابهای خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 171 آیا پیاژه قادر است ما را به بخشی یا تمامیتی از علم از نوع علم انسان برساند؟ خب میتوانم بگویم نه. ... مجموعهای از کردارهای تاریخی و اجتماعی و غیره وجود دارد که عرصهای از ابژکتیویتهی ممکن و ابژههای ممکن را تعریف میکنند، پیاژه کاملا قادر است توصیفی ابژکتیو و عینی از این ابژهها ارائه کند. اما مسئله این است که با این توصیف آیا قطعهای یا جزئی یا عنصری از علم از نوع انسان در اختیار داریم؟ [نه] 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 178 من قدرتی بر شما اعمال میکنم، بر رفتارتان تأثیر میگذارم و یا قصد دارم تأثیر بگذارم و قصد دارم رفتارتان را هدایت و اداره کنم. سادهترین وسیله مسلما این است که دستتان را بگیرم و وادارتان کنم اینجا یا آنجا بروید. میتوانم بگویم چنین کاری به نوعی درجهی صفر قدرت و شکل محدود [قدرت] است و در واقع در همین لحظه است که قدرت دیگر قدرت نیست و فقط بدل میشود به زور جسمی. در عوض وقتی از سنم استفاده میکنم، از موقعیت اجتماعیام، از شناختهایی که میتوانم از فلان یا بهمان چیز داشته باشم تا شما را به نحوی هدایت کنم -یعنی وقتی شما را وادار به هیچ چیز نکنم و آزاد بگذارم- در همین لحظه است که اعمال قدرت میکنم. ...وقتی میتوانیم قدرت را تعریف کنیم که نسبتی میان دو سوژهی آزاد وجود دارد و در این نسبت عدم توازنی هست چندان که یکی میتواند بر دیگری اثر بگذارد و دیگری «اثر» بپذیرد یا قبول کند که اثر بپذیرد. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 165 حکومت صرفا راه و روشی برای تحمیل کردن ارادهی یک نفر به دیگران نیست. حکومت، تکنیکی است که استفاده از خود مردم و هدایت خود مردم به منظور استیلا را امکانپذیر میکند. ... استیلا فقط یک روش است برای اعمال قدرت نه بهترین یا مطمئنترین روش. حکومت کردن بسی کاراتر است. میتوانم بگویم استیلا فقط رابطهی بحرانی قدرت است هنگامی که کاری به غیر از اعمال استیلا نمیتوان کرد. اما به محض این که بتوانیم و اگر امکان و تکنیک و غیرهاش فراهم باشد، حکومت میکنیم نه استیلا. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 183 روابط قدرت آنگونه که در فلان یا بهمان جامعه هست فقط تثبیت نسبتهای نیرو است و دلیلی وجود ندارد که این تثبیت مناسبات نیرو را بتوان و باید در حکم نظریهای مطلوب از مناسبات قدرت در جامعهای معین صورتبندی و ارائه کنیم. ...این اندکی مثل این آن است که یک دستوردان بگوید: «خب زبان باید این طوری باشد، زبان انگلیسی یا فرانسوی را باید این طوری صحبت کرد.» ولی نه، میتوان گفت در لحظهای معین چگونه به یک زبان صحبت میکنیم، چه چیزی میفهمیم و چه چیزی غیرقابل قبول و نامفهوم است. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 157 وقتی از هرمنوتیک خود صحبت میکنم، منظورم نوع بدی از علوم انسانی نیست که در تضاد با نوع خوب باشد. [بلکه] منظورم این است که پروژهی هرمنوتیک خود، چارچوب تاریخی همهی علوم انسانی بوده است.مثلا در فلسفهی یونان چرا فلاسفه طی قرون متمادی به مردم که بسیار دلمشغول قواعد زندگی و شیوهی زندگی کردن بودند میگفتند چگونه رفتار کنند و چرا هرگز تصور نمیکردند که مردم به چیزی نظیر علوم انسانی نیاز دارند؟ به اعتقاد من این تصور با مسیحیت آغاز شد، آن هنگام که نهتنها کتاب مقدس بلکه خود نیز به موضوعی برای تأویل بدل شد. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 155 آنچه در مورد روانشناسی کودکان فراگرفتهایم لزوما مناسب است برای شیوهای که میخواهیم بر کودکان حکومت کنیم، چون بهمنظور حکومت کردن بر کودکان نیازمندیم در مورد روانشناسی کودکان شناختهایی کسب کنیم. و رابطهای برسازنده و بنیادین وجود دارد میان اراده به حکومت کردن و اراده به دانستن و تمام این روابط که بسیار پیچیدهاند شبکهای از تکنیکهای حکومت کردن و رویههای دانستن را برمیسازند. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 172 وقتی میگویید انگارهها قدرتی اعمال میکنند به باور من این گفته فقط استعاری است. میتوان گفت انگارهها اثرگذارند اما این به چه معناست؟ بدین معناست که وقتی کسی از این انگارهها استفاده میکند یا آنها را بیان میکند، از آنجا که این انگارهها مورد قبول است یا میان دستهای از آدمها مشترک و متداول است میتواند از این انگارهها برای هدفی معین استفاده کند و بنابراین روابط قدرت وجود دارد. اما فقط وقتی میتوان از قدرت صحبت کرد که آدمها این روابط قدرت را اعمال کنند. به باور من انگارهها به خودی خود قدرتی ندارند. نهادها [هم] به خودی خود قدرتی ندارند و اگر قدرتی دارند از آن روست که افرادی بر این نهادها حکم میرانند. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 179 روابط قدرت به خودی خود [منحصرا] روابط سرکوب نیست. فقط آنچه روی میدهد این است که در جوامع، در بیشتر جوامع و شاید در [همهی جوامع] سازمانهایی وجود دارند که ساخته میشوند تا مناسبات قدرت را به نفع عدهای و در عدم تقارنی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نهادی و غیره منجمد و حفظ کنند و این تماما به منجمد شدن موقعیت میانجامد. این به طور اعم همان چیزی است که در معنای دقیق کلمه «قدرت» مینامم. در واقع این نوعی از روابط قدرت نهادینه، منجمد و بیتحرک به نفع عدهای به زیان سایرین است. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 171 فرضیهی بنیادین هرمنوتیک خود این است که ما باید در خودمان حقیقتی عمیق را بیابیم که پنهان شده و باید رمزگشایی شود. همانگونه که یک کتاب، کتابی مبهم، کتابی پیامبرانه، کتابی الهی باید رمزگشایی شود و فکر میکنم این همان چیزی است که باید از آن خلاص شویم. 0 0
بریده کتابهای خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 171 آیا پیاژه قادر است ما را به بخشی یا تمامیتی از علم از نوع علم انسان برساند؟ خب میتوانم بگویم نه. ... مجموعهای از کردارهای تاریخی و اجتماعی و غیره وجود دارد که عرصهای از ابژکتیویتهی ممکن و ابژههای ممکن را تعریف میکنند، پیاژه کاملا قادر است توصیفی ابژکتیو و عینی از این ابژهها ارائه کند. اما مسئله این است که با این توصیف آیا قطعهای یا جزئی یا عنصری از علم از نوع انسان در اختیار داریم؟ [نه] 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 178 من قدرتی بر شما اعمال میکنم، بر رفتارتان تأثیر میگذارم و یا قصد دارم تأثیر بگذارم و قصد دارم رفتارتان را هدایت و اداره کنم. سادهترین وسیله مسلما این است که دستتان را بگیرم و وادارتان کنم اینجا یا آنجا بروید. میتوانم بگویم چنین کاری به نوعی درجهی صفر قدرت و شکل محدود [قدرت] است و در واقع در همین لحظه است که قدرت دیگر قدرت نیست و فقط بدل میشود به زور جسمی. در عوض وقتی از سنم استفاده میکنم، از موقعیت اجتماعیام، از شناختهایی که میتوانم از فلان یا بهمان چیز داشته باشم تا شما را به نحوی هدایت کنم -یعنی وقتی شما را وادار به هیچ چیز نکنم و آزاد بگذارم- در همین لحظه است که اعمال قدرت میکنم. ...وقتی میتوانیم قدرت را تعریف کنیم که نسبتی میان دو سوژهی آزاد وجود دارد و در این نسبت عدم توازنی هست چندان که یکی میتواند بر دیگری اثر بگذارد و دیگری «اثر» بپذیرد یا قبول کند که اثر بپذیرد. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 165 حکومت صرفا راه و روشی برای تحمیل کردن ارادهی یک نفر به دیگران نیست. حکومت، تکنیکی است که استفاده از خود مردم و هدایت خود مردم به منظور استیلا را امکانپذیر میکند. ... استیلا فقط یک روش است برای اعمال قدرت نه بهترین یا مطمئنترین روش. حکومت کردن بسی کاراتر است. میتوانم بگویم استیلا فقط رابطهی بحرانی قدرت است هنگامی که کاری به غیر از اعمال استیلا نمیتوان کرد. اما به محض این که بتوانیم و اگر امکان و تکنیک و غیرهاش فراهم باشد، حکومت میکنیم نه استیلا. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 183 روابط قدرت آنگونه که در فلان یا بهمان جامعه هست فقط تثبیت نسبتهای نیرو است و دلیلی وجود ندارد که این تثبیت مناسبات نیرو را بتوان و باید در حکم نظریهای مطلوب از مناسبات قدرت در جامعهای معین صورتبندی و ارائه کنیم. ...این اندکی مثل این آن است که یک دستوردان بگوید: «خب زبان باید این طوری باشد، زبان انگلیسی یا فرانسوی را باید این طوری صحبت کرد.» ولی نه، میتوان گفت در لحظهای معین چگونه به یک زبان صحبت میکنیم، چه چیزی میفهمیم و چه چیزی غیرقابل قبول و نامفهوم است. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 157 وقتی از هرمنوتیک خود صحبت میکنم، منظورم نوع بدی از علوم انسانی نیست که در تضاد با نوع خوب باشد. [بلکه] منظورم این است که پروژهی هرمنوتیک خود، چارچوب تاریخی همهی علوم انسانی بوده است.مثلا در فلسفهی یونان چرا فلاسفه طی قرون متمادی به مردم که بسیار دلمشغول قواعد زندگی و شیوهی زندگی کردن بودند میگفتند چگونه رفتار کنند و چرا هرگز تصور نمیکردند که مردم به چیزی نظیر علوم انسانی نیاز دارند؟ به اعتقاد من این تصور با مسیحیت آغاز شد، آن هنگام که نهتنها کتاب مقدس بلکه خود نیز به موضوعی برای تأویل بدل شد. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 155 آنچه در مورد روانشناسی کودکان فراگرفتهایم لزوما مناسب است برای شیوهای که میخواهیم بر کودکان حکومت کنیم، چون بهمنظور حکومت کردن بر کودکان نیازمندیم در مورد روانشناسی کودکان شناختهایی کسب کنیم. و رابطهای برسازنده و بنیادین وجود دارد میان اراده به حکومت کردن و اراده به دانستن و تمام این روابط که بسیار پیچیدهاند شبکهای از تکنیکهای حکومت کردن و رویههای دانستن را برمیسازند. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 172 وقتی میگویید انگارهها قدرتی اعمال میکنند به باور من این گفته فقط استعاری است. میتوان گفت انگارهها اثرگذارند اما این به چه معناست؟ بدین معناست که وقتی کسی از این انگارهها استفاده میکند یا آنها را بیان میکند، از آنجا که این انگارهها مورد قبول است یا میان دستهای از آدمها مشترک و متداول است میتواند از این انگارهها برای هدفی معین استفاده کند و بنابراین روابط قدرت وجود دارد. اما فقط وقتی میتوان از قدرت صحبت کرد که آدمها این روابط قدرت را اعمال کنند. به باور من انگارهها به خودی خود قدرتی ندارند. نهادها [هم] به خودی خود قدرتی ندارند و اگر قدرتی دارند از آن روست که افرادی بر این نهادها حکم میرانند. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 179 روابط قدرت به خودی خود [منحصرا] روابط سرکوب نیست. فقط آنچه روی میدهد این است که در جوامع، در بیشتر جوامع و شاید در [همهی جوامع] سازمانهایی وجود دارند که ساخته میشوند تا مناسبات قدرت را به نفع عدهای و در عدم تقارنی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نهادی و غیره منجمد و حفظ کنند و این تماما به منجمد شدن موقعیت میانجامد. این به طور اعم همان چیزی است که در معنای دقیق کلمه «قدرت» مینامم. در واقع این نوعی از روابط قدرت نهادینه، منجمد و بیتحرک به نفع عدهای به زیان سایرین است. 0 0 سجاد مقید 1403/9/27 خاستگاه هرمنوتیک خود: سخنرانی ها در کالج دارتموت 1980 میشل فوکو 4.0 1 صفحۀ 171 فرضیهی بنیادین هرمنوتیک خود این است که ما باید در خودمان حقیقتی عمیق را بیابیم که پنهان شده و باید رمزگشایی شود. همانگونه که یک کتاب، کتابی مبهم، کتابی پیامبرانه، کتابی الهی باید رمزگشایی شود و فکر میکنم این همان چیزی است که باید از آن خلاص شویم. 0 0