بریدههای کتاب کاراوال؛ اسطوره ای زیزی 1403/3/17 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 205 0 8 تبسم 🌞 1403/6/27 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 226 تو خوشگل ترین دروغگویی هستی که تا الان دیدم. 0 6 MAHSA 1403/8/2 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 288 اومدنم دنبال تو نه به خاطر اسطوره بود نه به خاطر بازی. فقط واسه این بود که تو واقعی ترین، زنده ترین، نترسترین، شجاع ترین و زیباترین کسی هستی که تاحالا دیدم و اگه چیزی که بین ماست واقعی نباشه، دیگه نمیدونم چی میتونه واقعی باشه! 1 3 ستآیش؛ 1403/4/19 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 311 بیشتر مردم همون جایی جایی از داستان بی خیال ادامه دادن میشن که وضع به بدترین حالت خودش رسیده و هیچ امیدی ندارن،اما همان موقعست که بیشتر از هر وقت دیگه ای به امید احتیاج دارن. 0 3 mahan 1403/8/20 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 184 -پس چرا دیگه نگران از دست دادن یکی از آدم های مهم زندگیت نیستی؟ -چون قبلا از دستش دادم. 0 11 Haniyeh 1403/2/29 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 86 کم پیش می آمد تلا نگران شود. معمولا عاشق ترس و هیجانی بود که با ریسک کردن همراه میشدند. این حس را دوست داشت که بداند به خاطر کاری که در همین لحظه جرئت و جسارت انجام دادنش را به خود داده است، کل آینده اش نفس را در سینه حبس کرده است و میگذارد تلا با چشمانی بسته از داشتن قدرت انتخاب و تغییر آینده اش لذت ببرد. این نزدیکترین تجربهی تلا از داشتن قدرت واقعی بود. 0 5 Mis Malfoy 1403/5/21 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 76 شـــنیدن کِی بوَد مانند دیدن؟ 0 9 فاطمه 1403/1/16 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 69 این داستان منع پس قهرمانشم خودمم 0 6 Mis Malfoy 1403/5/25 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 267 «تو خوشگل ترین دروغ گویی هستی که تا الان دیدم» 0 8 Nia 1403/5/14 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 50 عشق دنیا را به یک باغ تبدیل میکرد، باغی چنان مبهوت کننده که آدم فراموش میکرد گلبرگ های رز به اندازهی احساسات میرا و فانی بودند و در نهایت میمردند و فقط خار آنها باقی میماند. 0 2 Haniyeh 1403/3/11 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 281 «انگار اونهایی که میگن نمیتونی سرنوشتت رو تغییر بدی، راست میگن.» دانته گفت: «من این حرفت رو باور ندارم.» - پس چی رو باور داری؟ - سرنوشت فقط یه ایدهست. یه طرز فکره اما من فکر میکنم با باورداشتن به اون، به چیزی بیشتر از یه ایده و فکر تبدیلش میکنیم. همین الان خودت گفتی همیشه از عشق دوری میکردی چون باور داشتی که جایی در آیندهت نداره، و به همین خاطر واقعاً هم جایی نداشته. 2 25 Haniyeh 1403/2/29 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 91 همه یا اسطوره رو میخوان، یا میخوان اسطوره باشن، تنها راه دور نگه داشتن دخترهای جوون و معصوم از اسطوره اینه که اون رو یه هیولا نشون بدن. اما این حرفم به اون معنی نیست که همهش هم دروغ باشه. 0 6 هستی 1403/1/17 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 326 بالاخره قهرمان داستان شده بود. 0 23 ستآیش؛ 1403/4/19 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 273 قسم ها برای شکسته شدن درست شدهن؛ 0 1 °•zari•° 1402/9/27 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 91 <<هر داستان خوبی به یه آدم بد احتیاج داره>> 1 31 شکارچیِ کتاب🕯 1403/6/16 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 166 کم پیش میآمد که مردم برای مدتی طولانی به چشمان یکدیگر خیره شوند، چون یک جورهایی حتی از لمس کردن همدیگر هم صمیمانهتر به نظر میرسید. وقتی دانته به چشمان تلا خیره میشد،دیگر دنیا را تماشا نمیکرد. حتی حواسش به خودش هم نبود، در واقع تا حدودی خود را به خطر میانداخت تا روی تلا تمرکز کند. 0 6 𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂 1403/5/5 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 226 «تو خوشگل ترین دروغگویی هستی که تا الان دیدم.» 0 0 زیزی 1403/3/17 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 197 0 0 °•zari•° 1402/9/26 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 17 <<هرکس این توانایی رو داره که آیندش رو بسازه.>> 0 14
بریدههای کتاب کاراوال؛ اسطوره ای زیزی 1403/3/17 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 205 0 8 تبسم 🌞 1403/6/27 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 226 تو خوشگل ترین دروغگویی هستی که تا الان دیدم. 0 6 MAHSA 1403/8/2 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 288 اومدنم دنبال تو نه به خاطر اسطوره بود نه به خاطر بازی. فقط واسه این بود که تو واقعی ترین، زنده ترین، نترسترین، شجاع ترین و زیباترین کسی هستی که تاحالا دیدم و اگه چیزی که بین ماست واقعی نباشه، دیگه نمیدونم چی میتونه واقعی باشه! 1 3 ستآیش؛ 1403/4/19 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 311 بیشتر مردم همون جایی جایی از داستان بی خیال ادامه دادن میشن که وضع به بدترین حالت خودش رسیده و هیچ امیدی ندارن،اما همان موقعست که بیشتر از هر وقت دیگه ای به امید احتیاج دارن. 0 3 mahan 1403/8/20 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 184 -پس چرا دیگه نگران از دست دادن یکی از آدم های مهم زندگیت نیستی؟ -چون قبلا از دستش دادم. 0 11 Haniyeh 1403/2/29 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 86 کم پیش می آمد تلا نگران شود. معمولا عاشق ترس و هیجانی بود که با ریسک کردن همراه میشدند. این حس را دوست داشت که بداند به خاطر کاری که در همین لحظه جرئت و جسارت انجام دادنش را به خود داده است، کل آینده اش نفس را در سینه حبس کرده است و میگذارد تلا با چشمانی بسته از داشتن قدرت انتخاب و تغییر آینده اش لذت ببرد. این نزدیکترین تجربهی تلا از داشتن قدرت واقعی بود. 0 5 Mis Malfoy 1403/5/21 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 76 شـــنیدن کِی بوَد مانند دیدن؟ 0 9 فاطمه 1403/1/16 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 69 این داستان منع پس قهرمانشم خودمم 0 6 Mis Malfoy 1403/5/25 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 267 «تو خوشگل ترین دروغ گویی هستی که تا الان دیدم» 0 8 Nia 1403/5/14 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 50 عشق دنیا را به یک باغ تبدیل میکرد، باغی چنان مبهوت کننده که آدم فراموش میکرد گلبرگ های رز به اندازهی احساسات میرا و فانی بودند و در نهایت میمردند و فقط خار آنها باقی میماند. 0 2 Haniyeh 1403/3/11 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 281 «انگار اونهایی که میگن نمیتونی سرنوشتت رو تغییر بدی، راست میگن.» دانته گفت: «من این حرفت رو باور ندارم.» - پس چی رو باور داری؟ - سرنوشت فقط یه ایدهست. یه طرز فکره اما من فکر میکنم با باورداشتن به اون، به چیزی بیشتر از یه ایده و فکر تبدیلش میکنیم. همین الان خودت گفتی همیشه از عشق دوری میکردی چون باور داشتی که جایی در آیندهت نداره، و به همین خاطر واقعاً هم جایی نداشته. 2 25 Haniyeh 1403/2/29 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 91 همه یا اسطوره رو میخوان، یا میخوان اسطوره باشن، تنها راه دور نگه داشتن دخترهای جوون و معصوم از اسطوره اینه که اون رو یه هیولا نشون بدن. اما این حرفم به اون معنی نیست که همهش هم دروغ باشه. 0 6 هستی 1403/1/17 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 326 بالاخره قهرمان داستان شده بود. 0 23 ستآیش؛ 1403/4/19 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 273 قسم ها برای شکسته شدن درست شدهن؛ 0 1 °•zari•° 1402/9/27 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 91 <<هر داستان خوبی به یه آدم بد احتیاج داره>> 1 31 شکارچیِ کتاب🕯 1403/6/16 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 166 کم پیش میآمد که مردم برای مدتی طولانی به چشمان یکدیگر خیره شوند، چون یک جورهایی حتی از لمس کردن همدیگر هم صمیمانهتر به نظر میرسید. وقتی دانته به چشمان تلا خیره میشد،دیگر دنیا را تماشا نمیکرد. حتی حواسش به خودش هم نبود، در واقع تا حدودی خود را به خطر میانداخت تا روی تلا تمرکز کند. 0 6 𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂 1403/5/5 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 226 «تو خوشگل ترین دروغگویی هستی که تا الان دیدم.» 0 0 زیزی 1403/3/17 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 197 0 0 °•zari•° 1402/9/26 کاراوال؛ اسطوره ای جلد 2 استفانی گاربر 4.3 15 صفحۀ 17 <<هرکس این توانایی رو داره که آیندش رو بسازه.>> 0 14