بریده کتابهای آن سوی مرگ انسیه ارشی 1403/4/1 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 146 دوستان من! روزی میرسد که یک قاضی، یک پادشاه یا یک رئیس جمهور، به خودش میگوید:" کاش شغل من در دنیای مادی، شستن مستراحهای عمومی بود". 0 11 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 257 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب میکشی. 0 14 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 18 ما در این شهر، روزی صد بار میمیریم و باز زنده میشویم! 0 10 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 58 چیزی زیباتر و تسکینبخشتر از مرگ، وجود ندارد. تو پس از مرگ، بینهایت آزادی، آرامی. نگران امروز و فردایت نیستی. هیچ عامل ازاردهندهای وجود ندارد؛ درد، دلشوره؛ حسرت؛ غم... 0 7 حسن دانشگر 1402/10/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 5 وقتی خداوند خواست آدم و فرزندانش را خلق کند، فرشتگان گفتند: "خدایا! زمین، گنجایش این همه آدم را ندارد." فرمود: "من، مرگ را میآفرینم." فرشتگان پرسیدند: "اگر مرگ آفریده شود، زندگی برای انسان ناخوشایند نمیشود؟" فرمود: "من، امید را میآفرینم." 0 10 حسن دانشگر 1402/10/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 16 - مسئلهای هست که ذهنم را به هم ریخته. در واقع،،، در واقع، چند تا "اگر" هست که مثل خوره به جانم افتاده: اگر در جستجو و تحقیقاتمان، به قدر کافی، آدمهای مورد نظر را نیابیم چه؟ اگر بیابیم ولی همه آنها داستانهایی کوتاه و شبیه هم داشته باشند؟ اگر پس از کلی دوندگی، قطر یادداشتهایم کمتر از حد یک کتاب معمولی باشد؟ اگر در نهایت، بفهمیم که... - و اگر فقط همین جا بنشینیم و دست روی دست بگذاریم چه؟ اگر پیش از برداشتن اولین قدمها مأیوس شویم چه؟ اگر همین الان، یک تیر خلاص به مغزمان بزنیم چه؟،،،، تعجب میکنم جمال. اعتماد به نفس همیشگیات کجا رفته؟! - از دیروز تا حالا گمش کردهام. 0 4 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 250 شدید، یک کلمه چهار حرفی به درد نخور است. نمیتواند میزان بدبختی مرا، میزان غم و اضطرابم را مشخص کند. 0 9 حسن دانشگر 1402/10/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 14 حقیقتش، زنان بسیار خوبی داریم. همیشه در نبودِ ما، تمام مسئولیتهای زندگی را به تنهایی بر دوش میگیرند. آن هم با روی باز. دلیلش، فداکار بودن آنهاست. و شاید،،، و شاید یک دلیل دیگر هم برای این رضایتمندی ابدی وجود دارد: اینکه آنها، کلاً از ما ناامید شدهاند! از ما و از داشتن یک زندگی راحت و معمولی. باور کنید همسر آدمی مثل ما بودن، تحملناپذیرترین رنج ممکن است. مصیبت بزرگی است داشتن شوهری که هرگز نیست؛ حتی وقتی که در خانه است! 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 1 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 254 هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام میدهید محو میشود. هیچکدام از اعمالتان از بین نمیرود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام دادهاید، الان در آن عالم هست. هر حرکتی که انجام دادهاید؛ هر کلمهای که بر زبان آوردهاید؛ هر نگاه گناه آلودگی که به کسی انداختهاید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زدهاید؛ حتی هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشتهاید. 0 12 Rasta 1403/7/5 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 152 ... آدم های لجوج را نمیتوان هدایت کرد. آن ها در خواب نیستند که بشود بیدارشان کرد. بلکه خود را به خواب زده اند... وای این خیلی برام تلنگر بود 🤧💔 0 6 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 74 همه تلاشم این است که از گناه فاصله بگیرم. دیگر نمیخواهم مثل سابق در گودالهای دنیا فرو روم. دیگر نمیخواهم به دنیا دل ببندم. _معنای حرفت این است که از جهان خاکی بیزاری؟ _بیزار نیستم. دنیای مادی را فقط یک منزل بین راه میدانم. منزلی پر از دامهای خطرناک که باید خودم را از شرشان حفظ کنم. حفظ کنم تا بتوانم راهم را به سمت مقصد اصلی ادامه دهم. 0 6
بریده کتابهای آن سوی مرگ انسیه ارشی 1403/4/1 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 146 دوستان من! روزی میرسد که یک قاضی، یک پادشاه یا یک رئیس جمهور، به خودش میگوید:" کاش شغل من در دنیای مادی، شستن مستراحهای عمومی بود". 0 11 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 257 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب میکشی. 0 14 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 18 ما در این شهر، روزی صد بار میمیریم و باز زنده میشویم! 0 10 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 58 چیزی زیباتر و تسکینبخشتر از مرگ، وجود ندارد. تو پس از مرگ، بینهایت آزادی، آرامی. نگران امروز و فردایت نیستی. هیچ عامل ازاردهندهای وجود ندارد؛ درد، دلشوره؛ حسرت؛ غم... 0 7 حسن دانشگر 1402/10/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 5 وقتی خداوند خواست آدم و فرزندانش را خلق کند، فرشتگان گفتند: "خدایا! زمین، گنجایش این همه آدم را ندارد." فرمود: "من، مرگ را میآفرینم." فرشتگان پرسیدند: "اگر مرگ آفریده شود، زندگی برای انسان ناخوشایند نمیشود؟" فرمود: "من، امید را میآفرینم." 0 10 حسن دانشگر 1402/10/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 16 - مسئلهای هست که ذهنم را به هم ریخته. در واقع،،، در واقع، چند تا "اگر" هست که مثل خوره به جانم افتاده: اگر در جستجو و تحقیقاتمان، به قدر کافی، آدمهای مورد نظر را نیابیم چه؟ اگر بیابیم ولی همه آنها داستانهایی کوتاه و شبیه هم داشته باشند؟ اگر پس از کلی دوندگی، قطر یادداشتهایم کمتر از حد یک کتاب معمولی باشد؟ اگر در نهایت، بفهمیم که... - و اگر فقط همین جا بنشینیم و دست روی دست بگذاریم چه؟ اگر پیش از برداشتن اولین قدمها مأیوس شویم چه؟ اگر همین الان، یک تیر خلاص به مغزمان بزنیم چه؟،،،، تعجب میکنم جمال. اعتماد به نفس همیشگیات کجا رفته؟! - از دیروز تا حالا گمش کردهام. 0 4 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 250 شدید، یک کلمه چهار حرفی به درد نخور است. نمیتواند میزان بدبختی مرا، میزان غم و اضطرابم را مشخص کند. 0 9 حسن دانشگر 1402/10/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 14 حقیقتش، زنان بسیار خوبی داریم. همیشه در نبودِ ما، تمام مسئولیتهای زندگی را به تنهایی بر دوش میگیرند. آن هم با روی باز. دلیلش، فداکار بودن آنهاست. و شاید،،، و شاید یک دلیل دیگر هم برای این رضایتمندی ابدی وجود دارد: اینکه آنها، کلاً از ما ناامید شدهاند! از ما و از داشتن یک زندگی راحت و معمولی. باور کنید همسر آدمی مثل ما بودن، تحملناپذیرترین رنج ممکن است. مصیبت بزرگی است داشتن شوهری که هرگز نیست؛ حتی وقتی که در خانه است! 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/16 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 1 0 5 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/23 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 254 هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام میدهید محو میشود. هیچکدام از اعمالتان از بین نمیرود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام دادهاید، الان در آن عالم هست. هر حرکتی که انجام دادهاید؛ هر کلمهای که بر زبان آوردهاید؛ هر نگاه گناه آلودگی که به کسی انداختهاید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زدهاید؛ حتی هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشتهاید. 0 12 Rasta 1403/7/5 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 152 ... آدم های لجوج را نمیتوان هدایت کرد. آن ها در خواب نیستند که بشود بیدارشان کرد. بلکه خود را به خواب زده اند... وای این خیلی برام تلنگر بود 🤧💔 0 6 𝓈𝒶𝓃𝒶 1403/6/17 آن سوی مرگ جمال صادقی 4.3 64 صفحۀ 74 همه تلاشم این است که از گناه فاصله بگیرم. دیگر نمیخواهم مثل سابق در گودالهای دنیا فرو روم. دیگر نمیخواهم به دنیا دل ببندم. _معنای حرفت این است که از جهان خاکی بیزاری؟ _بیزار نیستم. دنیای مادی را فقط یک منزل بین راه میدانم. منزلی پر از دامهای خطرناک که باید خودم را از شرشان حفظ کنم. حفظ کنم تا بتوانم راهم را به سمت مقصد اصلی ادامه دهم. 0 6