بریدههای کتاب قصه های آشوب مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 129 ترس همیشه باقی میماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم میتوان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ میزند نمیتواند وحشت را از دلش بیرون کند، همان وحشت پنهانی و نابودناشدنی و هولناک که آرام در وجود آدمی رخنه میکند، افکار او را تیره و تار میکند، در دل او پنهان میشود و آخرین نفسهای او را به هنگام جان دادن نظاره میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 153 مرگ تنها حقیقت مسلم زندگی بشری است که آدمی با وجود همه تلاشهایش، هرگز نتوانسته است چهره آن را در پس غوغای کلمات و شکوه عبارات پنهان کند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 154 عشق گناه نابخشودنی و رسوایی پنهان قلبهای ماست، چیزی که باید لعن و نفرینش کرد، باید آن را مخفی نگه داشت و انکار کرد؛ چیز وقیح و بیشرمی که قولها و وعدههای شیرین را زیر پایش لگدمال میکند، نقاب آرامش را برمیکند و پیکر زندگی را لختوعور میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 128 همه حرفهایی را که از دهان خودشان یا اطرافیانشان بیرون میآید قبول دارند ولی هیچکس نمیتواند احساس پشت آن حرفها را واقعا بفهمد. ما خوب میتوانیم با خشم و هیجان حرفهای بزرگ بزنیم؛ از ظلم و ستم و جنایت و اعتقاد و فداکاری و ارزش دم بزنیم، ولی واقعا چیزی از معنای واقعی این کلمات نمیدانیم. شاید هیچکس واقعا نداند رنج یا فداکاری چه معنایی میدهد، مگر کسانی که به دلیلی چنین رفتارهایی کرده باشند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 201 آرامش حقیقت و آسایش مرگ تنها زمانی معنا دارند که آدمی حجم عظیمی از نفرت نسبت به مشقتهای سودمند زندگی داشته باشد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 204 زندگی بدون اعتقاد یا عشق هیچ است... اعتقاد به دل آدمی و عشق به یک آدمیزاد! همان فیضی که در زندگی حتی یک بار هم شده نصیب نالایقترین انسانهای روی زمین هم میشود و دروازههای راه به جهان ماوراء را رو به آنها میگشاید.[...] اعتقاد کامل و بیچونوچرا به حقیقی بودن روح یک نفر دیگر... عظمت مهربانی جاری در آن، که مثل اقیانوس عمیق و آرام و همیشگی است، درست مثل آرامشی همیشگی فراسوی طوفانهای گذرای زندگی. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 223 هیچ دشمنی بدتر و هیچ دوستی بهتر از برادر آدمی نیست، چون برادر هرکسی او را میشناسد، و شناخت کامل قدرت میآورد، چه خوب باشد و چه بد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 211 راز درون قلبها، که وحشتناکتر از آن بودند که چشمان بزدل مردم تحمل دیدن آنها را داشته باشند، دوباره به سوی آفریننده مرموز خوبیها و بدیها، و خداوندگار همه شبهها و شهودها باز خواهد گشت و برای همیشه مخفی باقی خواهد ماند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 110 اندک مردمی متوجه این مطلباند که زندگیشان، کنه وجودشان، تواناییها و شجاهتهایشان، همه و همه، تنها نمودی از باور آنها [جوامع متمدن] به امنیت محیط پیرامونشان است. آن شجاعت، وقار، اعتمادبهنفس، آن اصول و احساسات، تکتک آن فکرها، چه مهم و چه بیاهمیت، هیچکدام به خود فرد تعلق ندارد و از اجتماعی که در آن زندگی میکند ریشه میگیرند: احتماعی که چشمبسته نیروی قوانین و اصول اخلاقی خود را اجتنابناپذیر فرض میکند و قدرت پلیس و آراء و عقاید خود را باور دارد. 0 0
بریدههای کتاب قصه های آشوب مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 129 ترس همیشه باقی میماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم میتوان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ میزند نمیتواند وحشت را از دلش بیرون کند، همان وحشت پنهانی و نابودناشدنی و هولناک که آرام در وجود آدمی رخنه میکند، افکار او را تیره و تار میکند، در دل او پنهان میشود و آخرین نفسهای او را به هنگام جان دادن نظاره میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 153 مرگ تنها حقیقت مسلم زندگی بشری است که آدمی با وجود همه تلاشهایش، هرگز نتوانسته است چهره آن را در پس غوغای کلمات و شکوه عبارات پنهان کند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 154 عشق گناه نابخشودنی و رسوایی پنهان قلبهای ماست، چیزی که باید لعن و نفرینش کرد، باید آن را مخفی نگه داشت و انکار کرد؛ چیز وقیح و بیشرمی که قولها و وعدههای شیرین را زیر پایش لگدمال میکند، نقاب آرامش را برمیکند و پیکر زندگی را لختوعور میکند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 128 همه حرفهایی را که از دهان خودشان یا اطرافیانشان بیرون میآید قبول دارند ولی هیچکس نمیتواند احساس پشت آن حرفها را واقعا بفهمد. ما خوب میتوانیم با خشم و هیجان حرفهای بزرگ بزنیم؛ از ظلم و ستم و جنایت و اعتقاد و فداکاری و ارزش دم بزنیم، ولی واقعا چیزی از معنای واقعی این کلمات نمیدانیم. شاید هیچکس واقعا نداند رنج یا فداکاری چه معنایی میدهد، مگر کسانی که به دلیلی چنین رفتارهایی کرده باشند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 201 آرامش حقیقت و آسایش مرگ تنها زمانی معنا دارند که آدمی حجم عظیمی از نفرت نسبت به مشقتهای سودمند زندگی داشته باشد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 204 زندگی بدون اعتقاد یا عشق هیچ است... اعتقاد به دل آدمی و عشق به یک آدمیزاد! همان فیضی که در زندگی حتی یک بار هم شده نصیب نالایقترین انسانهای روی زمین هم میشود و دروازههای راه به جهان ماوراء را رو به آنها میگشاید.[...] اعتقاد کامل و بیچونوچرا به حقیقی بودن روح یک نفر دیگر... عظمت مهربانی جاری در آن، که مثل اقیانوس عمیق و آرام و همیشگی است، درست مثل آرامشی همیشگی فراسوی طوفانهای گذرای زندگی. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 223 هیچ دشمنی بدتر و هیچ دوستی بهتر از برادر آدمی نیست، چون برادر هرکسی او را میشناسد، و شناخت کامل قدرت میآورد، چه خوب باشد و چه بد. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/8 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 211 راز درون قلبها، که وحشتناکتر از آن بودند که چشمان بزدل مردم تحمل دیدن آنها را داشته باشند، دوباره به سوی آفریننده مرموز خوبیها و بدیها، و خداوندگار همه شبهها و شهودها باز خواهد گشت و برای همیشه مخفی باقی خواهد ماند. 0 0 مهدی حیدری 1404/1/4 قصه های آشوب جوزف کنراد 3.5 1 صفحۀ 110 اندک مردمی متوجه این مطلباند که زندگیشان، کنه وجودشان، تواناییها و شجاهتهایشان، همه و همه، تنها نمودی از باور آنها [جوامع متمدن] به امنیت محیط پیرامونشان است. آن شجاعت، وقار، اعتمادبهنفس، آن اصول و احساسات، تکتک آن فکرها، چه مهم و چه بیاهمیت، هیچکدام به خود فرد تعلق ندارد و از اجتماعی که در آن زندگی میکند ریشه میگیرند: احتماعی که چشمبسته نیروی قوانین و اصول اخلاقی خود را اجتنابناپذیر فرض میکند و قدرت پلیس و آراء و عقاید خود را باور دارد. 0 0