بریده‌ای از کتاب قصه های آشوب اثر جوزف کنراد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 110

اندک مردمی متوجه این مطلب‌اند که زندگی‌شان، کنه وجودشان، توانایی‌ها و شجاهت‌های‌شان، همه و همه، تنها نمودی از باور آن‌ها [جوامع متمدن] به امنیت محیط پیرامون‌شان است. آن شجاعت، وقار، اعتمادبه‌نفس، آن اصول و احساسات، تک‌تک آن فکر‌ها، چه مهم و چه بی‌اهمیت، هیچ‌کدام به خود فرد تعلق ندارد و از اجتماعی که در آن زندگی می‌کند ریشه می‌گیرند: احتماعی که چشم‌بسته نیروی قوانین و اصول اخلاقی خود را اجتناب‌ناپذیر فرض می‌کند و قدرت پلیس و آراء و عقاید خود را باور دارد.

اندک مردمی متوجه این مطلب‌اند که زندگی‌شان، کنه وجودشان، توانایی‌ها و شجاهت‌های‌شان، همه و همه، تنها نمودی از باور آن‌ها [جوامع متمدن] به امنیت محیط پیرامون‌شان است. آن شجاعت، وقار، اعتمادبه‌نفس، آن اصول و احساسات، تک‌تک آن فکر‌ها، چه مهم و چه بی‌اهمیت، هیچ‌کدام به خود فرد تعلق ندارد و از اجتماعی که در آن زندگی می‌کند ریشه می‌گیرند: احتماعی که چشم‌بسته نیروی قوانین و اصول اخلاقی خود را اجتناب‌ناپذیر فرض می‌کند و قدرت پلیس و آراء و عقاید خود را باور دارد.

10

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.