معرفی کتاب قصه های آشوب اثر جوزف کنراد مترجم نیما حضرتی

قصه های آشوب

قصه های آشوب

جوزف کنراد و 1 نفر دیگر
3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

2

ناشر
نشر نی
شابک
9786220604792
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        ترس همیشه باقی می‌ماند. آدم شاید بتواند بر هرچیزی در درون خود غلبه کند. عشق و نفرت و باور و حتی تردید را هم می‌توان در دل از میان برد اما هر کس تا زمانی که به زندگی چنگ می‌زند نمی‌تواند وحشت را از دلش بیرون کند، همان وحشت پنهانی و نابودناشدنی و هولناک که آرام در وجود آدمی رخنه می‌کند، افکار او را تیره‌وتار می‌کند، در دل او پنهان می‌شود و آخرین نفس‌های او را به هنگام جان دادن نظاره می‌کند.‌
‌
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قصه های آشوب

نمایش همه

یادداشت‌ها

          زبان کنراد به گونه‌ای است که در عین رئالیسم بودن اثر، گویی از زبان شخصی خیره به نقطه‌ای دور روایت می‌شود. به عبارتی راوی چنان غرق در روایت می‌شود که از محیط اطرافش غافل می‌ماند. وی به زیبایی زبان بدن را توصیف می‌کند. طوری که مخاطب به راحتی می‌تواند وضع و موقعیت بدن شخصیت‌ها را تجسم کند. خلسه، روح، سایه، تاریکی، رازوارگی، مرگ، عشق، اعتقاد، خیال، هذیان، شوریدگی و شیدایی از کلیدواژه‌هایی هستند که مکررا مورد استفاده و تاکید قرار گرفته و از خصوصیات و ویژگی‌های قلم کنراد به‌شمار می‌آیند. اما بررسی داستان‌ها:
۱-کارائین: یک خاطره
این داستان اولین داستان کوتاه از این مجموعه و اولین اثری است که برای شروع آثار کنراد خواندم. مضمون داستان : مسائلی که کنراد بدان‌ها می‌پردازد پیرامون استثمار و عواقب آن، جهل و خرافات کشور‌های غیر متمدن و غرابتشان با فرهنگ غربی می‌گردد. اینکه تضاد اعتقادی گاهی موجب تنش و دشمنی و گاهی به عنوان ملجاای برای فرار از خویشتن بروز می‌کند. 
۲_عقب‌مانده‌ها
داستان راجع‌به دیدگاه رایجی است که نسبت به کودکان استثنایی آن دوران در جامعه موجود بوده و آنان را نشانه بدبختی و نفرین می‌دانستند. 
۳-پایگاه پیشرفت
پایگاه پیشرفت از بهترین آثار این کتاب است. گویی داستان بهانه‌ای است برای بیان احساسات، عقاید و اندیشه‌های نویسنده. چنانکه داستان از نقطه کانونی خارج شده و دیدگاه‌های نویسنده جای آن را می‌گیرد. به خوبی می‌شود تنش و درگیری درونی نویسنده با خودش را دید ماننده این جمله از کتاب:《از مکاشفات تازه‌اش لذت می‌برد. مثل بعضی دیوانه‌ها که خیال می‌کنند عاقل‌اند در مورد همه چیز جهان با خودش بحث می‌کرد》. 
۴_بازگشت
به جرئت می‌توان گفت که یکبار خواندن این داستان کم لطفی است در حقش. نه به خاطر ثقیل بودنش نه. بلکه برای جبران لطف و ابراز هم‌دردی هرچه بیشتر خود با کنراد. کار دیگری از دستمان بر‌نمی‌آید جز با گوش دادن به حرف دل این نویسنده.
داستان تماما از ابتدا تا انتها و تا آخرین کلمه گویی بغص و درد دلی  نشنیده است که کنراد سعی در بیان آن داشته و ناچار آن را در قالب داستان ریخته تا بلکه آرام گیرد. کافی است تنها بریده‌های این داستان را بخوانید آن‌ وقت متوجه تضاد و جنگ درونی کنراد و تلاشش برای غلبه بر این نیروی تاریک خواهید شد.
از سختی‌های این داستان همانقدر بگویم که فهمش از حیطه ادراک کسانی که شمه‌ای از آن را زیست و تجربه نکرده‌اند خارج است. 
۵_مرداب
این داستان تجسم وهم و خیال بر زبان، شاعرانگی رازآاودگی است. شباهتی به داستان کارائین دارد اما به بختگی آن نیست.
        

1