بریدههای کتاب سه شنبه گذشت Dorsa 1403/10/26 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 245 گاهی احساس میکنم با موتور های عظیم و خطرناکی طرفم که دارن از هم وا میرن و تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که تیکه های کوچیک نوار چسب روشون بزنم و دعا کنم که یه مدتی دووم بیارن. 0 5 کتابخونِ پاییز 1402/12/22 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 464 ما همه از اذعان به آزادی ای که واقعا از آن برخورداریم، می ترسیم. 0 4 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 90 درگیر شدن با اون همه ماجرا، حتی رفتن به لبه پرتگاه. وقتی همه چیز معقول به نظر میرسید و انگار جوابی برای معما پیدا شده بود. مثل کلیدی که به قفل دری میخوره و در روی پاشنه میچرخه و باز میشه.بیشتر وقت ها فقط منم و اونا که توی یه اتاق با هم پرت و پلا میگیم! 0 5 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/8/18 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 318 0 5 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 139 کارلسن گفت:اوضاع بهتر نمیشه، مگر اینکه بهش فکر نکنی. 0 6 آرام 1403/1/28 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 55 همه می ذارن می رن، چون واقعا اینجا نیستن. رازی هست که هیچ کس دیگه ای نمی فهمه. دنیا می گذره و می گذره و هیچی جلودارش نیست، فقط دنیای خالی و بعد دریای خالی. 0 6 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/8/13 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 317 افسردگی طلسم شوم و کورکننده ای است. نمی توانی بیرون از آن را ببینی، نمی توانی امید یا عشق یا آمدن بهار را بعد از پایان زمستان ببینی. 0 28 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 49 بله، حتی میشد به ترس هم عادت کرد.میشد ترس را به چیزی نیرومند و مفید و خطرناک بدل کرد. 0 3 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 90 ((فریدا، میدونی من چی فکر میکنم؟ فکر میکنم فقط بخاطر توئه که هنوز دارم این کارو انجام میدم؛ چون میخوام مثل تو باشم؛ چون وقتی کنار تو هستم همه کار ها با عقل جور درمیان. بیشتر وقتا فکر میکنم کاری که ما میکنیم میتونه کلاهبرداری باشه؛ گول زدن مردمی که احساس قهرمانی میکنن چون رنج میکشن و این تنها چیزیه که میخوان ازش حرف بزنن.)) ((انگار دلخوری. انگار تقریبا داری میگی: پس تکلیف من چی میشه؟ )) (( اونا کثافت بوگندویی به خورد من میدن و من اون رو ورز میآرم و سر و شکلی بهش میدم. میتونه هر سر و شکلی باشه. واقعا مهم نیست.من دلم میخواد بهشون بگم به دنیای واقعی خارج از خودشون نگاه کنن. درد و رنج واقعی اونجاست؛ تجاوز و خشونت و فلاکت طاقت فرسای محض.)) 0 3 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/6/9 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 92 هرکسی باید خودش مسئولیت زندگی اش را قبول کند 0 6 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 103 زن صورتش را به پنجره چسباند و به آسمان خاکستری نگاه کرد که داشت رو به تاریکی میگذاشت. روز ها کوتاه و شب ها بلند بودند، هوا سرد بود و زن، دلش میخواست مرد بیاید. 0 4 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 89 من دوست دارم از مشکلات مردم حرف بزنم، فقط نه با خود اونا! من اینکارو فقط به صورت نظری دوست دارم. ولی نشستن توی اون اتاق کوچیک و شنیدن صدای کسی که برام تعریف میکنه وقتی شیش سالش بوده ناپدری ش چی بهش گفته، به نظرم بیفایده میرسه یا شاید من توی این کار بی استعدادم. من سعی میکنم گوش بدم ولی بعد مچ خودم رو در حالی میگیرم که میبینم دارم درباره ی چیزی که باید سر ناهار بخورم یا فیلمی که قراره ببینم فکر میکنم. زندگی مردم اغلب خیلی ملال آوره. 0 4 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 49 شاید فقط باید یه نه میگفتم. گمونم میخواستم بگم ولی بعد صدای خودم رو شنیدم که قبول کردم. 0 3 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 39 فریدا گفت:تو نمیدونی اگر بحرانی پیش بیاد چه کار قراره بکنی، تا وقتی که پیش بیاد. 0 3 Dorsa 1403/10/26 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 278 وقتی جوونی، کسی بهت نمیگه که پیری چجوریه. _چجوریه؟ تو به چیزی مثل روح تو زندگی خودت تبدیل میشی! 0 4 علی رضا 1403/11/22 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 317 افسردگی طلسم شوم و کور کننده ای است:نمیتوانی بیرون از آن را ببینی،نمیتوانی امید یا عشق یا آمدن بهار را بعد از پایان زمستان ببینی. 0 1 Dorsa 1403/10/26 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 269 من توی نجاتش شرکت داشتم.ولی گاهی نجات پیدا کردن میتونه دردناک باشه. 0 4 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 37 گاهی مردم احتیاج دارن فقط فرار کنن! 0 3 Aseman, 1403/9/18 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 202 کسی که داره سعی میکنه دو دستی به گذشته بچسبه، کسی که از سرنوشتش ناراضیه... 0 0 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/8/18 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 153 0 3
بریدههای کتاب سه شنبه گذشت Dorsa 1403/10/26 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 245 گاهی احساس میکنم با موتور های عظیم و خطرناکی طرفم که دارن از هم وا میرن و تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که تیکه های کوچیک نوار چسب روشون بزنم و دعا کنم که یه مدتی دووم بیارن. 0 5 کتابخونِ پاییز 1402/12/22 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 464 ما همه از اذعان به آزادی ای که واقعا از آن برخورداریم، می ترسیم. 0 4 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 90 درگیر شدن با اون همه ماجرا، حتی رفتن به لبه پرتگاه. وقتی همه چیز معقول به نظر میرسید و انگار جوابی برای معما پیدا شده بود. مثل کلیدی که به قفل دری میخوره و در روی پاشنه میچرخه و باز میشه.بیشتر وقت ها فقط منم و اونا که توی یه اتاق با هم پرت و پلا میگیم! 0 5 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/8/18 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 318 0 5 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 139 کارلسن گفت:اوضاع بهتر نمیشه، مگر اینکه بهش فکر نکنی. 0 6 آرام 1403/1/28 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 55 همه می ذارن می رن، چون واقعا اینجا نیستن. رازی هست که هیچ کس دیگه ای نمی فهمه. دنیا می گذره و می گذره و هیچی جلودارش نیست، فقط دنیای خالی و بعد دریای خالی. 0 6 𝐕𝐀𝐍𝐄𝐒𝐒𝐀 1403/8/13 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 317 افسردگی طلسم شوم و کورکننده ای است. نمی توانی بیرون از آن را ببینی، نمی توانی امید یا عشق یا آمدن بهار را بعد از پایان زمستان ببینی. 0 28 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 49 بله، حتی میشد به ترس هم عادت کرد.میشد ترس را به چیزی نیرومند و مفید و خطرناک بدل کرد. 0 3 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 90 ((فریدا، میدونی من چی فکر میکنم؟ فکر میکنم فقط بخاطر توئه که هنوز دارم این کارو انجام میدم؛ چون میخوام مثل تو باشم؛ چون وقتی کنار تو هستم همه کار ها با عقل جور درمیان. بیشتر وقتا فکر میکنم کاری که ما میکنیم میتونه کلاهبرداری باشه؛ گول زدن مردمی که احساس قهرمانی میکنن چون رنج میکشن و این تنها چیزیه که میخوان ازش حرف بزنن.)) ((انگار دلخوری. انگار تقریبا داری میگی: پس تکلیف من چی میشه؟ )) (( اونا کثافت بوگندویی به خورد من میدن و من اون رو ورز میآرم و سر و شکلی بهش میدم. میتونه هر سر و شکلی باشه. واقعا مهم نیست.من دلم میخواد بهشون بگم به دنیای واقعی خارج از خودشون نگاه کنن. درد و رنج واقعی اونجاست؛ تجاوز و خشونت و فلاکت طاقت فرسای محض.)) 0 3 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/6/9 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 92 هرکسی باید خودش مسئولیت زندگی اش را قبول کند 0 6 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 103 زن صورتش را به پنجره چسباند و به آسمان خاکستری نگاه کرد که داشت رو به تاریکی میگذاشت. روز ها کوتاه و شب ها بلند بودند، هوا سرد بود و زن، دلش میخواست مرد بیاید. 0 4 Dorsa 1403/10/25 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 89 من دوست دارم از مشکلات مردم حرف بزنم، فقط نه با خود اونا! من اینکارو فقط به صورت نظری دوست دارم. ولی نشستن توی اون اتاق کوچیک و شنیدن صدای کسی که برام تعریف میکنه وقتی شیش سالش بوده ناپدری ش چی بهش گفته، به نظرم بیفایده میرسه یا شاید من توی این کار بی استعدادم. من سعی میکنم گوش بدم ولی بعد مچ خودم رو در حالی میگیرم که میبینم دارم درباره ی چیزی که باید سر ناهار بخورم یا فیلمی که قراره ببینم فکر میکنم. زندگی مردم اغلب خیلی ملال آوره. 0 4 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 49 شاید فقط باید یه نه میگفتم. گمونم میخواستم بگم ولی بعد صدای خودم رو شنیدم که قبول کردم. 0 3 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 39 فریدا گفت:تو نمیدونی اگر بحرانی پیش بیاد چه کار قراره بکنی، تا وقتی که پیش بیاد. 0 3 Dorsa 1403/10/26 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 278 وقتی جوونی، کسی بهت نمیگه که پیری چجوریه. _چجوریه؟ تو به چیزی مثل روح تو زندگی خودت تبدیل میشی! 0 4 علی رضا 1403/11/22 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 317 افسردگی طلسم شوم و کور کننده ای است:نمیتوانی بیرون از آن را ببینی،نمیتوانی امید یا عشق یا آمدن بهار را بعد از پایان زمستان ببینی. 0 1 Dorsa 1403/10/26 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 269 من توی نجاتش شرکت داشتم.ولی گاهی نجات پیدا کردن میتونه دردناک باشه. 0 4 Dorsa 1403/10/24 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 37 گاهی مردم احتیاج دارن فقط فرار کنن! 0 3 Aseman, 1403/9/18 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 202 کسی که داره سعی میکنه دو دستی به گذشته بچسبه، کسی که از سرنوشتش ناراضیه... 0 0 𝐒𝐨𝐩𝐡𝐢𝐞 1403/8/18 سه شنبه گذشت نیکی فرنچ 3.2 19 صفحۀ 153 0 3