بریدههای کتاب هزار پیشه فعلا هستیم 1404/3/3 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 22 پدر گفت: ببین، بخوای اینجا بمونی باید پولش رو بدی، پول اتاق و غذا، به اضافه شست و شوی رخت چرکها. وقتی کار پیدا کردی، از پولی که میگیری بدهی ات رو کم میکنم، اونقدر که حسابمون صاف شه. 0 4 nixie 1402/6/29 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 36 من کسی بودم که در انزوا شکوفا میشد، بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بیآب و غذا مانده. هر روزی که تنها نبودم ضعیف هم میشدم. به تنهاییام افتخار نمیکردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. 0 23 فعلا هستیم 1404/3/6 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 121 میدانستم اگر من راننده بودم، حتما به احتمال و اشتیاق غرق کردن همه فکر میکردم. و گاهی اوقات هم، بعد از فکر کردن، این احتمال را به واقعیت بدل میکردم. به ازای هر ژاندارک یک هیتلر آن سر الاکلنگ نشسته است. 0 26 فعلا هستیم 1404/3/5 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 119 از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، بریند، بشاشد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که در واقع زور میزند برای کس دیگری کلی پول در بیاورد و در نهایت هم ازش میخواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد، 0 2 علیرضا شایق 1402/9/10 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 1 0 6 fatem 1404/2/6 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 155 گاهی یک راننده جدید اتوبوس را میراند و من تو این فکر بودم که این مادرقحبه ها را چهجوری انتخاب میکنند؟ هر دو طرف ما آب است به چه عمقی و کافی است که این بابا یک خطای کوچولو ازش سر بزند و همه ما را به کشتن بدهد. مسخره نیست؟ اگر آن روز صبح با زنش دعوا کرده باشد چی؟ یا کشف کرده باشد که سرطان دارد؟ یا مثلا خدا به چشمش ظاهر شده باشد؟ یا دندان درد داشته باشد؟ هرچی... بعید نبود. میتوانست همه ما را به درک واصل کند. میدانستم اگر من راننده بودم، امکان داشت به سرم بزند یا دلم هوای این را بکند که همه را غرق کنم. 0 0
بریدههای کتاب هزار پیشه فعلا هستیم 1404/3/3 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 22 پدر گفت: ببین، بخوای اینجا بمونی باید پولش رو بدی، پول اتاق و غذا، به اضافه شست و شوی رخت چرکها. وقتی کار پیدا کردی، از پولی که میگیری بدهی ات رو کم میکنم، اونقدر که حسابمون صاف شه. 0 4 nixie 1402/6/29 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 36 من کسی بودم که در انزوا شکوفا میشد، بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بیآب و غذا مانده. هر روزی که تنها نبودم ضعیف هم میشدم. به تنهاییام افتخار نمیکردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. 0 23 فعلا هستیم 1404/3/6 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 121 میدانستم اگر من راننده بودم، حتما به احتمال و اشتیاق غرق کردن همه فکر میکردم. و گاهی اوقات هم، بعد از فکر کردن، این احتمال را به واقعیت بدل میکردم. به ازای هر ژاندارک یک هیتلر آن سر الاکلنگ نشسته است. 0 26 فعلا هستیم 1404/3/5 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 119 از تخت بیاید بیرون، لباس بپوشد، زورکی چیزی بخورد، بریند، بشاشد، مسواک بزند، شانه کند، و بعد از یک نبرد طولانی با ترافیک، برسد جایی که در واقع زور میزند برای کس دیگری کلی پول در بیاورد و در نهایت هم ازش میخواهند بابت این فرصتی که در اختیارش گذاشته شده، قدردان باشد، 0 2 علیرضا شایق 1402/9/10 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 1 0 6 fatem 1404/2/6 هزار پیشه چارلز بوکوفسکی 3.6 6 صفحۀ 155 گاهی یک راننده جدید اتوبوس را میراند و من تو این فکر بودم که این مادرقحبه ها را چهجوری انتخاب میکنند؟ هر دو طرف ما آب است به چه عمقی و کافی است که این بابا یک خطای کوچولو ازش سر بزند و همه ما را به کشتن بدهد. مسخره نیست؟ اگر آن روز صبح با زنش دعوا کرده باشد چی؟ یا کشف کرده باشد که سرطان دارد؟ یا مثلا خدا به چشمش ظاهر شده باشد؟ یا دندان درد داشته باشد؟ هرچی... بعید نبود. میتوانست همه ما را به درک واصل کند. میدانستم اگر من راننده بودم، امکان داشت به سرم بزند یا دلم هوای این را بکند که همه را غرق کنم. 0 0