بریدهای از کتاب هزار پیشه اثر چارلز بوکوفسکی
3 روز پیش
صفحۀ 155
گاهی یک راننده جدید اتوبوس را میراند و من تو این فکر بودم که این مادرقحبه ها را چهجوری انتخاب میکنند؟ هر دو طرف ما آب است به چه عمقی و کافی است که این بابا یک خطای کوچولو ازش سر بزند و همه ما را به کشتن بدهد. مسخره نیست؟ اگر آن روز صبح با زنش دعوا کرده باشد چی؟ یا کشف کرده باشد که سرطان دارد؟ یا مثلا خدا به چشمش ظاهر شده باشد؟ یا دندان درد داشته باشد؟ هرچی... بعید نبود. میتوانست همه ما را به درک واصل کند. میدانستم اگر من راننده بودم، امکان داشت به سرم بزند یا دلم هوای این را بکند که همه را غرق کنم.
گاهی یک راننده جدید اتوبوس را میراند و من تو این فکر بودم که این مادرقحبه ها را چهجوری انتخاب میکنند؟ هر دو طرف ما آب است به چه عمقی و کافی است که این بابا یک خطای کوچولو ازش سر بزند و همه ما را به کشتن بدهد. مسخره نیست؟ اگر آن روز صبح با زنش دعوا کرده باشد چی؟ یا کشف کرده باشد که سرطان دارد؟ یا مثلا خدا به چشمش ظاهر شده باشد؟ یا دندان درد داشته باشد؟ هرچی... بعید نبود. میتوانست همه ما را به درک واصل کند. میدانستم اگر من راننده بودم، امکان داشت به سرم بزند یا دلم هوای این را بکند که همه را غرق کنم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.