بریده‌ای از کتاب هزار پیشه اثر چارلز بوکوفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

میدانستم اگر من راننده بودم، حتما به احتمال و اشتیاق غرق کردن همه فکر میکردم. و گاهی اوقات هم، بعد از فکر کردن، این احتمال را به واقعیت بدل میکردم. به ازای هر ژاندارک یک هیتلر آن سر الاکلنگ نشسته است.

میدانستم اگر من راننده بودم، حتما به احتمال و اشتیاق غرق کردن همه فکر میکردم. و گاهی اوقات هم، بعد از فکر کردن، این احتمال را به واقعیت بدل میکردم. به ازای هر ژاندارک یک هیتلر آن سر الاکلنگ نشسته است.

259

26

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.