بریدههای کتاب ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران اَمیرْرِضا|Amirreza 1404/1/6 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 134 روی صندلیهای استوانهای جاگیر میشویم و جلیقههای نجاتمان را تن میکنیم. دو شناور تندرو پشت هم و آرام از اسکله فاصله میگیرند. هنوز کاملاً از محوطۀ اسکله خارج نشدهایم که قایق در دو سه ثانیه شتاب میگیرد و با سرعت بسیار زیاد میزند به دل آب. نفس در سینهام مانده. سرعتش بیش از سه، چهار برابر سرعت قایق موتوری حسن است. هر چه میگذرد سرعت قایق تندتر میشود و بیشتر سر جایم میخکوب میشوم. تصور این حد از سرعت بر روی آب را نداشتم. آقا مهدی اما انگار بدش نیامده. نگاهم میکند. نیم متر با هم فاصله داریم، اما با تمام قدرت داد میزند تا صدایش باد متراکم بینمان را بشکافد و به من برسد. _میدونستی... این... سریعترین... شناور... نظامی... دنیاست؟ 0 1 امیررضا سعیدینجات 1403/8/23 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 157 بعد از ظهر با همان افرادی که توی ون بودند سوار قایقهای تندرو شدیم فرا افتادیم سمت تنب کوچک. جزیرهای که حتی از چیزی که تصور میکردم هم کوچکتر بود و برخلاف تنب بزرگ که حدود ۵۰۰ نفر سکنه دارد، سکنه غیرنظامی نداشت و تماماً یک پادگان نظامی بود. یک جزیره کوهستانی با پستی و بلندیهای زیاد که یک نفر پیاده میتوانست حدوداً در یک ربع سر و ته آن را سر بزند. به نظر میرسد پادگان نظامی بودن، بهترین نقشی است که میشود به جزیره تنب کوچک داد. 0 4 امیررضا سعیدینجات 1403/8/23 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 152 شاید روزی یک خانم اتو کشیده پشت باجه یک آژانس مسافرتی به یک مسافر بگوید: «اگه رفتید تنب، به هیچ وجه بازدید از قلعه انگلیسیها رو از دست ندید. یکی از جاذبههای بینظیر این جزیره است.» زخمها به مرور زمان دمل میبندند و کمکم فقط جایی از آنها روی پوست میماند و خودشان طوری فراموش میشوند که پس از مدتها حتی یادمان نمیآید این برآمدگی روی پوست، جای کدام حادثه است؟ قلعههایی که استعمارگران اروپایی در مناطق جنوبی ایران از جمله قشم و هرمز و سواحل مکران و جاهای دیگر ساختهاند، هر کدام راوی یک جنایتاند که بر مردم آن منطقه رفته است. هر کدام یک زخماند که دیگر دهانش را بسته و کسی یادش نمیآید وقتی تیزی استعمار لب این زخم را باز کرد چه شکوههایی را لخته لخته بیرون میریخت. 0 1 محمد مهدی 1403/8/8 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 107 0 12 محمد مهدی 1403/8/8 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 109 0 7 محمد مهدی 1403/8/7 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 25 0 7 محمد مهدی 1403/8/8 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 108 0 7
بریدههای کتاب ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران اَمیرْرِضا|Amirreza 1404/1/6 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 134 روی صندلیهای استوانهای جاگیر میشویم و جلیقههای نجاتمان را تن میکنیم. دو شناور تندرو پشت هم و آرام از اسکله فاصله میگیرند. هنوز کاملاً از محوطۀ اسکله خارج نشدهایم که قایق در دو سه ثانیه شتاب میگیرد و با سرعت بسیار زیاد میزند به دل آب. نفس در سینهام مانده. سرعتش بیش از سه، چهار برابر سرعت قایق موتوری حسن است. هر چه میگذرد سرعت قایق تندتر میشود و بیشتر سر جایم میخکوب میشوم. تصور این حد از سرعت بر روی آب را نداشتم. آقا مهدی اما انگار بدش نیامده. نگاهم میکند. نیم متر با هم فاصله داریم، اما با تمام قدرت داد میزند تا صدایش باد متراکم بینمان را بشکافد و به من برسد. _میدونستی... این... سریعترین... شناور... نظامی... دنیاست؟ 0 1 امیررضا سعیدینجات 1403/8/23 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 157 بعد از ظهر با همان افرادی که توی ون بودند سوار قایقهای تندرو شدیم فرا افتادیم سمت تنب کوچک. جزیرهای که حتی از چیزی که تصور میکردم هم کوچکتر بود و برخلاف تنب بزرگ که حدود ۵۰۰ نفر سکنه دارد، سکنه غیرنظامی نداشت و تماماً یک پادگان نظامی بود. یک جزیره کوهستانی با پستی و بلندیهای زیاد که یک نفر پیاده میتوانست حدوداً در یک ربع سر و ته آن را سر بزند. به نظر میرسد پادگان نظامی بودن، بهترین نقشی است که میشود به جزیره تنب کوچک داد. 0 4 امیررضا سعیدینجات 1403/8/23 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 152 شاید روزی یک خانم اتو کشیده پشت باجه یک آژانس مسافرتی به یک مسافر بگوید: «اگه رفتید تنب، به هیچ وجه بازدید از قلعه انگلیسیها رو از دست ندید. یکی از جاذبههای بینظیر این جزیره است.» زخمها به مرور زمان دمل میبندند و کمکم فقط جایی از آنها روی پوست میماند و خودشان طوری فراموش میشوند که پس از مدتها حتی یادمان نمیآید این برآمدگی روی پوست، جای کدام حادثه است؟ قلعههایی که استعمارگران اروپایی در مناطق جنوبی ایران از جمله قشم و هرمز و سواحل مکران و جاهای دیگر ساختهاند، هر کدام راوی یک جنایتاند که بر مردم آن منطقه رفته است. هر کدام یک زخماند که دیگر دهانش را بسته و کسی یادش نمیآید وقتی تیزی استعمار لب این زخم را باز کرد چه شکوههایی را لخته لخته بیرون میریخت. 0 1 محمد مهدی 1403/8/8 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 107 0 12 محمد مهدی 1403/8/8 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 109 0 7 محمد مهدی 1403/8/7 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 25 0 7 محمد مهدی 1403/8/8 ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران علیرضا رافتی 3.4 16 صفحۀ 108 0 7