بریده کتابهای گلها همه آفتابگردانند zahrakhalaji 1402/11/21 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 109 گفته بودم که به دریا نزنم دل اما کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟ از ازل تا به ابد پرسش آدم این است دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم؟ به گناهی که تماشای گل روی تو بود خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم ؟ همه حرف دلم 0 1 zahrakhalaji 1402/11/21 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 107 گفتی : غزل بگو! چه بگویم؟مجال کو؟ شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟ پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چار فصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبز سر آغاز سال کو؟ رفتیم پرسش دل ما بی جواب ماند حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو ؟ فال نیک 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 137 گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما خواستنها همه موقوف توانستن بود کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم که هبوط ابدم از پی دانستن بود چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود فرصت دیدار 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 122 یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی به سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم غزل دلتنگی 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 126 یک کلبه ی خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار سنگ ایینه بود و اب و کمی پنجره در این سیاه چال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی ز نان و گل به همه می رسید با برگی از کتاب و کمی پنجره موسیقی سکوت شب و بوی سیب یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره غزل پنجره 0 0 zahrakhalaji 1402/9/27 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 88 ز بس بی تاب آن زلف پریشانم ، نمی دانم حبابم ، موج سرگردان طوفانم ، نمی دانم حقیقت بود یا دور و تسلسل ، حلقه ی زلفت ؟ هزار و یک شب این افسانه میخوانم ، نمیدانم حاصل تحصیل 0 0 zahrakhalaji 1402/9/27 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 78 جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم که در این همهمه ی گنبد افلاک بماند 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 125 می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنانکه درختان را برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل یا انچنانکه بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می افرینمت چونان که التهاب بیابان آب را ای خواهش که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را 0 27 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 128 کالیم که سر سبز دل از شاخه بردیم تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کرده ی باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که اوراره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم تا حادثه ی سرخ رسیدن 0 0
بریده کتابهای گلها همه آفتابگردانند zahrakhalaji 1402/11/21 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 109 گفته بودم که به دریا نزنم دل اما کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟ از ازل تا به ابد پرسش آدم این است دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم؟ به گناهی که تماشای گل روی تو بود خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم ؟ همه حرف دلم 0 1 zahrakhalaji 1402/11/21 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 107 گفتی : غزل بگو! چه بگویم؟مجال کو؟ شیرین من ، برای غزل شور و حال کو ؟ پر می زند دلم به هوای غزل ، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چار فصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبز سر آغاز سال کو؟ رفتیم پرسش دل ما بی جواب ماند حال سوال و حوصله ی قیل و قال کو ؟ فال نیک 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 137 گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما خواستنها همه موقوف توانستن بود کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم که هبوط ابدم از پی دانستن بود چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود فرصت دیدار 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 122 یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی به سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم غزل دلتنگی 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 126 یک کلبه ی خراب و کمی پنجره یک ذره آفتاب و کمی پنجره ای کاش جای این همه دیوار سنگ ایینه بود و اب و کمی پنجره در این سیاه چال سراسر سوال چشم و دلی مجاب و کمی پنجره بویی ز نان و گل به همه می رسید با برگی از کتاب و کمی پنجره موسیقی سکوت شب و بوی سیب یک قطعه شعر ناب و کمی پنجره غزل پنجره 0 0 zahrakhalaji 1402/9/27 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 88 ز بس بی تاب آن زلف پریشانم ، نمی دانم حبابم ، موج سرگردان طوفانم ، نمی دانم حقیقت بود یا دور و تسلسل ، حلقه ی زلفت ؟ هزار و یک شب این افسانه میخوانم ، نمیدانم حاصل تحصیل 0 0 zahrakhalaji 1402/9/27 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 78 جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم که در این همهمه ی گنبد افلاک بماند 0 0 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 125 می خواهمت چنانکه شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه آب را محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده دمان آفتاب را بی تابم آنچنانکه درختان را برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته ای چنانکه تپیدن برای دل یا انچنانکه بالِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی، می افرینمت چونان که التهاب بیابان آب را ای خواهش که خواستنی تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را 0 27 zahrakhalaji 1402/11/30 گلها همه آفتابگردانند قیصر امین پور 4.0 6 صفحۀ 128 کالیم که سر سبز دل از شاخه بردیم تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کرده ی باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که اوراره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم تا حادثه ی سرخ رسیدن 0 0