بریده‌ای از کتاب گلها همه آفتابگردانند اثر قیصر امین پور

zahrakhalaji

zahrakhalaji

1402/11/30

گلها همه آفتابگردانند
بریدۀ کتاب

صفحۀ 128

کالیم که سر سبز دل از شاخه بردیم تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کرده ی باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که اوراره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم تا حادثه ی سرخ رسیدن

کالیم که سر سبز دل از شاخه بردیم تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کرده ی باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که اوراره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم تا حادثه ی سرخ رسیدن

3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.