بریدۀ کتاب
1403/8/15
صفحۀ 20
دکتر! چیز کشندهای را درونم حس میکنم همه وجودم در عذاب است روزها خورشیدم درد میکند و شبها ماه و ستارههایم. ابرم در آسمان درد میکند تا امروز حس نکرده بودم و هر روز با حس زمستان بیدار میشوم. همه داروها را امتحان کردهام متنفر بودهام، عاشق شدهام، خواندن یاد گرفتهام حتی چند کتاب هم خواندهام با آدمها حرف زدهام فکر میکنم مهم بودهام، آدم خوبی... دکتر! چندین سال را خرجشان کردم اما هیچکدام تاثیری نداشتند. فکر میکنم روزی که بهدنیا آمدهام مرگ بیمارم کرده است.
دکتر! چیز کشندهای را درونم حس میکنم همه وجودم در عذاب است روزها خورشیدم درد میکند و شبها ماه و ستارههایم. ابرم در آسمان درد میکند تا امروز حس نکرده بودم و هر روز با حس زمستان بیدار میشوم. همه داروها را امتحان کردهام متنفر بودهام، عاشق شدهام، خواندن یاد گرفتهام حتی چند کتاب هم خواندهام با آدمها حرف زدهام فکر میکنم مهم بودهام، آدم خوبی... دکتر! چندین سال را خرجشان کردم اما هیچکدام تاثیری نداشتند. فکر میکنم روزی که بهدنیا آمدهام مرگ بیمارم کرده است.
1403/8/15
0