بریدهای از کتاب آرمان عزیز :روایتهایی مستند از زندگی طلبه بسیجی، شهید آرمان علیوردی اثر مجید محمدولی
1403/4/3
صفحۀ 349
فریاد زد:((مُرد! مرد!کشتیمش!)) وحوش بالای سرش به هلهله پرداختند. چند دختر روسری در دست می رقصیدن و شادی می کردند . پسران آنها را دوره کرده بودند و دست میزدند، این رقص به رقصی دسته جمعی بالای سر آرمان تبدیل شد، سوت و کف میزدند و می خندیدند...
فریاد زد:((مُرد! مرد!کشتیمش!)) وحوش بالای سرش به هلهله پرداختند. چند دختر روسری در دست می رقصیدن و شادی می کردند . پسران آنها را دوره کرده بودند و دست میزدند، این رقص به رقصی دسته جمعی بالای سر آرمان تبدیل شد، سوت و کف میزدند و می خندیدند...
(0/1000)
نظرات
1403/6/21
آرمان عزیز تو را غریبانه به شهادت رساندند اما خوش به سعادتت که در آغوش اربابت آرام گرفتی ... دست ما هم بگیر و قول بده که عاقبت ما هم مانند تو شود . تو را از پای درآوردند اما بی خبر بودند که جان تازه میبخشد شهادت آرمان ها را 🥀
2
ز.مسعودی
1403/5/6
0