بریده‌ای از کتاب آرمان عزیز :روایت‌هایی مستند از زندگی طلبه بسیجی، شهید آرمان علی‌وردی اثر مجید محمدولی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 349

فریاد زد:((مُرد! مرد!کشتیمش!)) وحوش بالای سرش به هلهله پرداختند. چند دختر روسری در دست می رقصیدن و شادی می کردند . پسران آنها را دوره کرده بودند و دست میزدند، این رقص به رقصی دسته جمعی بالای سر آرمان تبدیل شد، سوت و کف میزدند و می خندیدند...

فریاد زد:((مُرد! مرد!کشتیمش!)) وحوش بالای سرش به هلهله پرداختند. چند دختر روسری در دست می رقصیدن و شادی می کردند . پسران آنها را دوره کرده بودند و دست میزدند، این رقص به رقصی دسته جمعی بالای سر آرمان تبدیل شد، سوت و کف میزدند و می خندیدند...

73

4

(0/1000)

نظرات

😭😭😭

0

آرمان عزیز تو را غریبانه به شهادت رساندند اما خوش به سعادتت که در آغوش اربابت آرام گرفتی ...
دست ما هم بگیر و قول بده که عاقبت ما هم مانند تو شود .
تو را از پای درآوردند اما بی خبر بودند که جان تازه می‌بخشد 
شهادت آرمان ها را 🥀 

2

آه...:)💔

1