بریدهای از کتاب صراط اثر علی صفایی حائری
1403/10/4
صفحۀ 104
داستان تو، داستان کوهنوردی است که هر چه جلوتر می رود. راهش باریکتر و دره هایش عمیق تر می شود و ناچار باید بارش سبکتر بشود و حتی کفش هایش را بگذارد. آن شاعر عرب میگوید: در کشتی نشسته بودند و موج ها بالا رفتند و بر سر کشتی شکستند و کشتی به سوی غرق می رفت، اینجا بود که همه دست به کار شدند و آن سرنشین تمامی کتاب ها را انداخت تا بارش سبک تر شود توشه اش را هم حتی کفش هایش را هم از پای افکند. أَلْقَى الصَّحِيفَةَ كَيْ يُخَفَّفَ رَحْلَهُ وَ الزَادَ، حَتَّى نَعْلَهُ أَلفيها. آنجا که احساس می کنی بار سنگین شده تمامی توشه ات را می گذاری، از سنگینی بدنت هم کم میکنی از سر و پا و شکم می زنی که راه بیفتی و برسی.
داستان تو، داستان کوهنوردی است که هر چه جلوتر می رود. راهش باریکتر و دره هایش عمیق تر می شود و ناچار باید بارش سبکتر بشود و حتی کفش هایش را بگذارد. آن شاعر عرب میگوید: در کشتی نشسته بودند و موج ها بالا رفتند و بر سر کشتی شکستند و کشتی به سوی غرق می رفت، اینجا بود که همه دست به کار شدند و آن سرنشین تمامی کتاب ها را انداخت تا بارش سبک تر شود توشه اش را هم حتی کفش هایش را هم از پای افکند. أَلْقَى الصَّحِيفَةَ كَيْ يُخَفَّفَ رَحْلَهُ وَ الزَادَ، حَتَّى نَعْلَهُ أَلفيها. آنجا که احساس می کنی بار سنگین شده تمامی توشه ات را می گذاری، از سنگینی بدنت هم کم میکنی از سر و پا و شکم می زنی که راه بیفتی و برسی.
زهرا اکبری🦋
1403/10/4
1