بریده‌ای از کتاب پدر، عشق و پسر اثر سیدمهدی شجاعی

بای.

بای.

1404/3/31

بریدۀ کتاب

صفحۀ 29

علی دو مشک را پیش پای امام بر زمین نهاد و در زیر نگاه سرشار از تحسین امام، چیزی گفت که جگر مرا کباب کرد، آنچنان که تمام آب‌های وجودم بخار شد: _پدرجان! این آب برای هر که تشنه است. بخصوص این برادر کوچک و ... و اگر چیزی باقی ماند من نیز تشنه ام...

علی دو مشک را پیش پای امام بر زمین نهاد و در زیر نگاه سرشار از تحسین امام، چیزی گفت که جگر مرا کباب کرد، آنچنان که تمام آب‌های وجودم بخار شد: _پدرجان! این آب برای هر که تشنه است. بخصوص این برادر کوچک و ... و اگر چیزی باقی ماند من نیز تشنه ام...

149

14

(0/1000)

نظرات

بالاخره

1

با همین یک خط جیگر منم کباب شد🖤

2