بریدهای از کتاب زوال بشری اثر اوسامو دازایی
دیروز
صفحۀ 37
تنها چیزی که این مواقع به ذهنم رسید دلقک بازی بود. دلقک بازی نهایت اظهار علاقه من در برابر آدمیست. تا سرحد مرگ از انسان ها می ترسیدم پس بهتر دیدم هیچ از آنها غافل نشوم. بنابراین به واسطه کارهای مضحک و خنده دار با آدم ها ارتباط برقرار کردم. در ظاهر همیشه چهره ای خندان برای خودم می ساختم اما درونم همیشه لبریز از رنج و ناامیدی از زندگی بود. برقراری تعادل میان اینها کاری بس طاقت فرسا بود و سخت برایش عرق می ریختم.
تنها چیزی که این مواقع به ذهنم رسید دلقک بازی بود. دلقک بازی نهایت اظهار علاقه من در برابر آدمیست. تا سرحد مرگ از انسان ها می ترسیدم پس بهتر دیدم هیچ از آنها غافل نشوم. بنابراین به واسطه کارهای مضحک و خنده دار با آدم ها ارتباط برقرار کردم. در ظاهر همیشه چهره ای خندان برای خودم می ساختم اما درونم همیشه لبریز از رنج و ناامیدی از زندگی بود. برقراری تعادل میان اینها کاری بس طاقت فرسا بود و سخت برایش عرق می ریختم.
Mahya
19 ساعت پیش
2