میخواست نشانم بدهد با کنار گذاشتن او ، خودم را کنار گذاشته ام ، و بدون آشتی با او، زندگی یعنی همان زندگی معمول مان، تا پیش از اعترافم به خیانت دیگر ممکن نبود.
طولی نکشید که این نظریه در نظرم بیراه نیامد..

این کتاب راجع به شخصیست که از بدترین کار دنیا رو انجام داده و تا اخر عمرش گوشه و کنار خونه اش سیاهی وجودش رو پنهان میکنه ..
      

        یک قاتل زنجیره ای که الزایمر گرفته و ..
      

        نازنین : داستان فوق العاده دیگری از داستایفسکی که بهم یاد داد باید احساسات و علاقه ام رو به آدم ها قبل از اینکه دیگه وجود نداشته باشن ، نشون بدم.

چون خیلی زود دیر میشه...
      

        با غریبه ها نامهربان نباشید ،  مبادا فرشتگانی باشند در لباس مبدل.

از وقتی که شروعش کردم نتونستم ازش دل بکنم و تمام مدت  زمانِ خالی ام این کتاب رو میخوندم؛ خودم رو در اون شرایط نویسنده در شهر سرد و تاریک پاریس قرار میدادم و عمیقأ باهاش ارتباط برقرار کردم .