مرتضی عارف

@morteza.aref

56 دنبال شده

29 دنبال کننده

                      
                    
https://bookshelf.blog.ir/

یادداشت‌ها

                نویسنده طرحی نو درانداخته است و سعی کرده است داستان خود را از زبان شخصیت‌های مختلف بیان کند. یکی از بزرگترین اشکالات کتاب از همین‌جا شکل می‌گیرد.
همه راویان، چه زن، چه مرد، چه پیر، چه نوجوان، چه صلحا، چه اشقیا یک جور و با یک لحن ثابت حرف می‌زنند و رفتار می‌کنند. مثلا تفاوت اندکی از نظر لحن و زبان بین همسر امام حسین و پسر حضرت زینب هست.  تقریبا در کتاب تفاوت لحن وجود ندارد. همگی با یک لحن حرف میزنند حتی یزید و شمر.
همه جا مملو از واژگان تکراری است مانند «عزیزم»، «بزرگوار». اصرار نویسنده به استفاده از این واژه‌ها در دهان هر گوینده‌ای، عجیب است و مانند کسی که اصرار دارد بجای سلام بگوید درود!! به زبان و شخصیت پردازی و همچنین گفتگوهای کتاب صدمه زده است.
اکثر روایت‌ها واقعیت‌پذیری بسیار پایینی دارد. یعنی بیان روایی نتوانسته است واقعه و روایت را بگونه‌ای درست بیان کند. نمونه زیاد است. مثلا در «من در شهر کوفه شاگرد بانو زینبم» دیالوگ‌ها به قدر امروزی است که خواننده فکر می‌کند دو دوست و همسایه در تهران امروزی کلاسی در فرهنگسرای محل می‌خواهند بروند! یا مثلا حضرت امیر در مورد کلاس دخترشان می‌فرمایند: «به همت دختر عزیزش کار فرهنگی بزرگی برای بانوان کوفه انجام شده است!!» ص23 گویی گزارش خبری از یک اتفاق فرهنگی در 20:30 روایت می‌شود. در همین داستان روایاتی از حضرت صدیقه طاهره نقل می شود. فارغ از اینکه کتاب در مورد حضرت زینب است و نقل غذای بهشتی برای حضرت فاطمه (س) بی‌ربط است و برای پر کردن داستان است، روایت این واقعه از منابع اهل سنت نقل شده است که خالی از اعوجاجات نیست مثلا نگاه غضبناک حضرت امیر به صدیقه طاهره و ...
از آنجایی که زبان، لحن و گفتگوها و واقعیت پذیری روایت ها و منطق رفتاری شخصیت ها اشکال دارد داستان در شخصیت پردازی هم دچار اشکال است. به عنوان مثلا دائما از زبان افراد مختلف میگوید حضرت زینب بسیار به برادرش امام حسین وابسته است و تنها به بیان صفت های مهربان، باوقار، صبور، متانت و ... در مورد زینب کبری اکتفا می کند. در صورتی که ما باید در داستان مهربانی و باوقاری و صبوری و ... بانو را ببینم نه اینکه فقط از زبان دیگران بشنویم. شخصیت پردازی دیگر افراد نیز اشکالات زیادی دارد که فرصت بیان ندارم. مانند شمر، یزید، عون (الان 20 ساله است ولی مثل 7 ساله ها حرف میزند) و غیره. 
هولناکترین وقایع را که برای عزیزترین‌های آدم و جلوی چشم راوی اتفاق افتاده است را کتاب بقدری راحت و بدون لکنت بیان می‌کنند که انسان متحیر می‌ماند. این ضعف شدید اثر را نشان میدهد. مثلا سکینه دختر امام حسین می گوید «عمر سعد گفت سرهای شهیدان را جدا کنید. به عمه جان نگاه کردم.» ص57 موارد بسیار است. مثلا نويسنده در ص85 و مجلس عبیدالله وقتی بانو رباب خود را به سر مبارک سیدالشهدا می‌رساند و نوحه می‌کند می‌نویسد: «رباب را دور کردند، ولی ضربه‌ای سنگین و عاطفی به مجلس وارد شده بود!!» ضربه سنگین و عاطفی چه جور ترکیبی است! اینها ضعف شدید نویسنده است.
اشکالات زیادی در مستندات و نوع روایت اصلی وقایع وجود دارد. از علت نامگذاري حضرت زینب توسط حضرت رسول تا بیان ناقص داستان حضرت زینب و علی ص14 تا شیعیان پیمان شکستند و نه کوفیان در روایت عون جوری بیان می شود که نعوذبالله امام نمی‌دانست که کوفیان پیمان شکنند یا می‌دانست و عمدا رفت چون نمی‌توانست این همه درخواست را بی‌جواب بگذارد ص26 داستان همسر یزید هند که می‌گوید دیگر چاره‌ای نبود و باید با یزید ازواج می‌کردم ص95 و داستان شفا یافتن او به دست حضرت علی و امام حسین. از شیوه مرگ یزید تا روغن جوشان مختار برای شمر که معلوم نیست از کجا آورده شده است.
کتاب را کامل خواندم. چندین بار جاهایی از آن را بازخوانی کردم. چندین روز مدارک و مستندات هر واقعه و نام و شخص را گشتم.
روایتی که خانم شیخی از حضرت زینب و امام حسین و ... بیان کرده است را مناسب نوجوان نمی دانم. اگر کتاب تاریخی بود فرق داشت می‌شد با مستندات، اشتباه یا درست بودن آن را ثابت کرد، اما کتاب داستان وقایع را عینی و ذهنی و یقینی می‌کند و نمی‌توان از نوجوان توقع داشت بعد از این کتاب تصور متفاوتی داشته باشد. این تفاوت کتاب داستان و رمان با کتاب غیرداستانی است.
        
                کتاب ضعیف است هم در فرم هم در محتوا. در ترجمه هم ایراداتی دارد. اسامی بسیار غیر مانوس است. تا صفحه 13 معلوم نیست لونگیزا دختر است یا پسر؟ چند سال دارد؟ اصلا کجا زندگی میکند. این روستای اسیخالنی کجاست؟ کنار دریاست یا اقیانوس؟ این گاوهای سفید و سیاه خال خالی شبیه به هم اینجا چکار میکنند و چرا اینجا هستند؟!
تصاویر گویایی کمی دارد. از مادر و معلم که اولین و دومین نفر هستند که سوال یکسان «چرا سوراخی در
 دیوار وجود دارد؟» را پاسخ میدهند، تصویر وجود ندارد!
پاسخها بدآموزی دارد و به ابهامات کودکان می افزاید. خاله: این یک پنجره به سوی خدا است! مادربزرگ: برای اینکه اجداد ما دروازه ای به سوی ما داشته باشند!
کتاب با پاسخ هوشمندانه! خواهر تمام می شود که «برای اینکه برادرم سوالی برای پرسیدن داشته باشد» و لونگیزا خندید و همچنان سوال میکرد.
و همچنان این گاوها بی هدف و دلیل همه جا حضور دارند.
سوالات متعدد کودکان در سن قبل از دبستان حتی اگر ظاهر یکسان داشته باشد دلایل یکسان ندارد. آنها به دلیل مشخصی سوالی را تکرار می کنند. آنها از والد غالب پاسخ را می پذیرند و تکرار سوال را به جهت تایید پاسخ انجام میدهند.
برای همین لونگیزا بعد از شنیدن پاسخ متفاوت معلم باید اعتراض می کرد که مادرم چیز دیگری گفته است و
 مثلا شما اشتباه می کنید.
داستان وارد این پیچیدگی های روان کودکان نمی شود و تنها زیاد سوال پرسیدن را نشان میدهد که آن هم هدف و انگیزه و نتیجه درستی ندارد.
به درستی معلوم نیست نویسنده دنبال چه چیزی بوده است.
راستی یادم رفت بگویم که منظور نویسنده از دیوار و سوراخ در آن، حفره های بزرگی است که به سبب برخورد امواج در صخره های ساحلی دریا اتفاق می افتد!
        
                زبان برنامه نویسی پایتون زبانی شی گرا، همه منظوره، تفسیری و سطح بالا است. کاربرد روز افزون آن در تقریبا همه حوزه های برنامه نویسی مشهود است. در بسیاری از دانشگاهها و موسسات آموزشی زبان برنامه نویسی پایتون جای زبان های مانند c/c++ را برای آموزش به مبتدیان گرفته است. در عین حال در دنیای صنعت و تجارت و علم هم بسیار خوش درخشیده و پر کاربرد است.
سبک آموزش کتاب پروژه محور است. نه از آن پروژه محورها که یک پروژه را از ابتدایی کتاب شروع میکنند و مفاهیم و نکات آموزشی را در قالب آن پروژه مرحله به مرحله از آسان به سخت آموزش میدهند. شیوه آموزشی کتاب اینگونه است که در بخش اول مفاهیم پایه برنامه نویسی که برای نوشتن به زبان پایتون لازم است و البته با اغلب زبانها مشترک است را توضیح و آموزش میدهد. مانند متغییرها، حلقه ها، فهرستها، دستورات شرطی و آزمایش برنامه. در این بخش تمرین ها و مثالهای فراوان خواهید یافت. مخاطبی که تجربه زبان برنامه نویسی ندارد میتواند به عنوان زبان اول از پایتون استفاده کند. البته مفاهیم نظری الگوریتم و ... در دل آموزش ها قرار دارد.
در بخش دوم بعد از کسب مهارت در مفاهیم پایه و توانایی در نوشتن برنامه با معنی در پایتون با سه پروژه به عنوان آموزش مواجه هستیم که در 7 فصل و به حجم نیمی از کتاب سامان داده شده است. این پروژه ها سه حوزه بسیار جذاب و پرکاربرد زبان پایتون را هدف گرفته است: بازی سازی، داده کاوی و برنامه های وب. حجم بسیار زیادی از آموزش پایتون در دل این پروژه ها اتفاق می افتد. مخاطب با خواندن کتاب و انجام تمرین و پروژه میتواند در زمان به نسبت کوتاهی دانش نسبتا عمیقی از برنامه نویسی با پایتون به دست آورد.کتاب برای مخاطبی که مفاهیم اولیه رایانه را بداند و بخواهد برای اولین بار زبان برنامه نویسی را تجربه کند، پیشنهاد خوبی است. اما بیشتر از همه به کار کسانی میخورد که بخواهند در کوتاهترین زمان ممکن در زبان برنامه نویسی پایتون مهارت خوبی پیدا کنند و البته بخواهند با مفاهیم و اخلاق برنامه نویسی خوب آشنا بشوند و به آن عادت بکنند.
کیفیت حروفچینی و صفحه آرایی کتاب خوب و استاندارد است. به نظرم میتواند به عنوان مرجعی برای کتاب پایتون نیازهای طیف گسترده ای از مخاطبین را برآورده کند.
ترجمه روان و واژه گزینی ها سنجیده و مناسب است. البته نبود واژه نامه در کتاب یک نقص است که بهتر بود در پاورقی یا در انتهای کتاب واژه ها معادل و معنی می شود.
        
                کتاب اثر تحسین شده ای است. از آن انیمیشنی قدیمی ساخته شده است که البته به قشنگی خود داستان نیست. داستان در زمان جنگ سرد و بعد از جنگ خانمان سوز دوم نوشته شده است و اثرات آن در داستان مشهود است. دال در داستان و در دو کشور انگلیس و آمریکا این جنون و هراس جنگ را نشان میدهد و مضحکه میکند. آمریکای سرزمین آرزوها به کنایه در کتاب موجود است و سفر این مسافران به سرزمین موعود آمریکا، سفری حماسی است.
بیان و زبان کتاب بسیار خوب برای کودکان تنظیم شده است. افسانه مردان ابری که بالای ابرها باران و برف درست میکنند جالب بود و با تخیل کودکان سازگار است. ابتدای کتاب و مرگ ناگهانی پدر و مادر (کودکان بعد از جنگ انگلیس) و شکنجه عمه های بدذات برای کودک امروزی اندکی ناراحت کننده است. اما شگفتی و اعجاز سفر و ماجراهای آن زهر اولیه را میگیرد.
یک نکته جالب کتاب تصویرگری بسیار زیبا و بجای آن است که تصویرگر را برنده جایزه تصویرگری اندرسن کرده است.
نکته موفقیت دیگر کتاب شعرها و ترانه های زیادی است که داخل داستان وجود دارد. حقیقتا باید برای زحمت مترجم که کتاب و این ترانه ها را جذاب، روان و بودن اشکال ترجمه کرده است کلاه از سر بردارم. میتوان به راحتی کتاب را به دانش آموز داد تا در افزایش دامنه لغات و مهارت خواندن استفاده کند.
در کل کتاب را زیاد مناسب کودکان رده سنی پیش از دبستان نمیدانم. شاید کودکان اول، دوم و سوم ابتدایی بیشتر از آن لذت ببرند.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            نویسنده طرحی نو درانداخته است و سعی کرده است داستان خود را از زبان شخصیت‌های مختلف بیان کند. یکی از بزرگترین اشکالات کتاب از همین‌جا شکل می‌گیرد.
همه راویان، چه زن، چه مرد، چه پیر، چه نوجوان، چه صلحا، چه اشقیا یک جور و با یک لحن ثابت حرف می‌زنند و رفتار می‌کنند. مثلا تفاوت اندکی از نظر لحن و زبان بین همسر امام حسین و پسر حضرت زینب هست.  تقریبا در کتاب تفاوت لحن وجود ندارد. همگی با یک لحن حرف میزنند حتی یزید و شمر.
همه جا مملو از واژگان تکراری است مانند «عزیزم»، «بزرگوار». اصرار نویسنده به استفاده از این واژه‌ها در دهان هر گوینده‌ای، عجیب است و مانند کسی که اصرار دارد بجای سلام بگوید درود!! به زبان و شخصیت پردازی و همچنین گفتگوهای کتاب صدمه زده است.
اکثر روایت‌ها واقعیت‌پذیری بسیار پایینی دارد. یعنی بیان روایی نتوانسته است واقعه و روایت را بگونه‌ای درست بیان کند. نمونه زیاد است. مثلا در «من در شهر کوفه شاگرد بانو زینبم» دیالوگ‌ها به قدر امروزی است که خواننده فکر می‌کند دو دوست و همسایه در تهران امروزی کلاسی در فرهنگسرای محل می‌خواهند بروند! یا مثلا حضرت امیر در مورد کلاس دخترشان می‌فرمایند: «به همت دختر عزیزش کار فرهنگی بزرگی برای بانوان کوفه انجام شده است!!» ص23 گویی گزارش خبری از یک اتفاق فرهنگی در 20:30 روایت می‌شود. در همین داستان روایاتی از حضرت صدیقه طاهره نقل می شود. فارغ از اینکه کتاب در مورد حضرت زینب است و نقل غذای بهشتی برای حضرت فاطمه (س) بی‌ربط است و برای پر کردن داستان است، روایت این واقعه از منابع اهل سنت نقل شده است که خالی از اعوجاجات نیست مثلا نگاه غضبناک حضرت امیر به صدیقه طاهره و ...
از آنجایی که زبان، لحن و گفتگوها و واقعیت پذیری روایت ها و منطق رفتاری شخصیت ها اشکال دارد داستان در شخصیت پردازی هم دچار اشکال است. به عنوان مثلا دائما از زبان افراد مختلف میگوید حضرت زینب بسیار به برادرش امام حسین وابسته است و تنها به بیان صفت های مهربان، باوقار، صبور، متانت و ... در مورد زینب کبری اکتفا می کند. در صورتی که ما باید در داستان مهربانی و باوقاری و صبوری و ... بانو را ببینم نه اینکه فقط از زبان دیگران بشنویم. شخصیت پردازی دیگر افراد نیز اشکالات زیادی دارد که فرصت بیان ندارم. مانند شمر، یزید، عون (الان 20 ساله است ولی مثل 7 ساله ها حرف میزند) و غیره. 
هولناکترین وقایع را که برای عزیزترین‌های آدم و جلوی چشم راوی اتفاق افتاده است را کتاب بقدری راحت و بدون لکنت بیان می‌کنند که انسان متحیر می‌ماند. این ضعف شدید اثر را نشان میدهد. مثلا سکینه دختر امام حسین می گوید «عمر سعد گفت سرهای شهیدان را جدا کنید. به عمه جان نگاه کردم.» ص57 موارد بسیار است. مثلا نويسنده در ص85 و مجلس عبیدالله وقتی بانو رباب خود را به سر مبارک سیدالشهدا می‌رساند و نوحه می‌کند می‌نویسد: «رباب را دور کردند، ولی ضربه‌ای سنگین و عاطفی به مجلس وارد شده بود!!» ضربه سنگین و عاطفی چه جور ترکیبی است! اینها ضعف شدید نویسنده است.
اشکالات زیادی در مستندات و نوع روایت اصلی وقایع وجود دارد. از علت نامگذاري حضرت زینب توسط حضرت رسول تا بیان ناقص داستان حضرت زینب و علی ص14 تا شیعیان پیمان شکستند و نه کوفیان در روایت عون جوری بیان می شود که نعوذبالله امام نمی‌دانست که کوفیان پیمان شکنند یا می‌دانست و عمدا رفت چون نمی‌توانست این همه درخواست را بی‌جواب بگذارد ص26 داستان همسر یزید هند که می‌گوید دیگر چاره‌ای نبود و باید با یزید ازواج می‌کردم ص95 و داستان شفا یافتن او به دست حضرت علی و امام حسین. از شیوه مرگ یزید تا روغن جوشان مختار برای شمر که معلوم نیست از کجا آورده شده است.
کتاب را کامل خواندم. چندین بار جاهایی از آن را بازخوانی کردم. چندین روز مدارک و مستندات هر واقعه و نام و شخص را گشتم.
روایتی که خانم شیخی از حضرت زینب و امام حسین و ... بیان کرده است را مناسب نوجوان نمی دانم. اگر کتاب تاریخی بود فرق داشت می‌شد با مستندات، اشتباه یا درست بودن آن را ثابت کرد، اما کتاب داستان وقایع را عینی و ذهنی و یقینی می‌کند و نمی‌توان از نوجوان توقع داشت بعد از این کتاب تصور متفاوتی داشته باشد. این تفاوت کتاب داستان و رمان با کتاب غیرداستانی است.
          
            روایت با خاک‌های گوناگون و فصلافصل، از بیست و هشت مرداد سی و دو شروع می‌شود تا فتح خرم‌شهر... داستان مدور و غیرخطی. شخصیت‌ها پراکنده. مبارزه و انقلاب و جنگ... هر نویسنده‌ای آرزوی نوشتن هم‌چه اثری را دارد، با این سه پدیده‌ی بزرگ... راوی قصه‌گو است و فضلِ علمی‌ش را هیچ‌جا به رخ نکشیده است. از من اگر بپرسی، مهم‌ترین شخصیت رمان، ابرام لوچ‌ست که پس از انقلاب با ریشِ بلند و نامِ خانواده‌گیِ اسلام‌دوست دوباره به انزلی برمی‌گردد... رمان سفره‌ای است رنگارنگ، مثل همه‌ی سفره‌های گیلانی... ترش و شیرین... اگر به من بود، آن را یکی از به‌ترین داستان‌های انقلاب می‌دانستم؛ درک نویسنده از انقلاب کاملا فراگیر است. از آن سو، نویسنده هرگز گیلان را فدای پای‌تخت نکرده است... نه بیست و هشت مردادش بوی بهارستان می‌دهد و نه حتا خرم‌شهرش بوی خوزستان. انزلی‌چی از دروازه‌ی انزلی پنداری خارج نشده است و همین مهم‌ترین نقطه‌ی تمرکز رمان است.
و البته هر رمانی مثل هر جهان برساخته‌ی دیگری، «کاش» و «ای‌کاش‌»های فراوانی را در کیسه‌ی ذهن مخاطب می‌اندازد... و همین یعنی ته‌نشینی در ذهن مخاطب...
          
من هم پسندیدم کتاب را. با اینکه روایت غربی از یک فرهنگ شرقی بود. تجربه خواندنش دلپذیر بود. روان و همراه با کشش داستانی البته اندک. اما با اندیشه ناب شرقی هنوز فاصله دارند این غربی‌ها.
            «چگونه می‌توانیم مردم را به کشف یا کشف دوباره‌ی ریاضیات، و سخت‌تر از آن، به عشق‌ورزی به ریاضیات ترغیب کنیم؟»
بدیو در کتاب در ستایش ریاضیات به این سوال اینگونه پاسخ می‌دهد: «کارکرد ریاضیات در حرفه‌ی آموزش چیزی نیست که باید باشد، و شاید هرگز چیزی نبوده است که باید می‌بود. وقتی ریاضیات تدریس می‌کنید ابتدا باید دانش‌آموزان را متقاعد کنید که درس جالبی است.» او مجاب شده ‌است که «کودک، حتی کودکی بسیار کم سن و سال، می‌تواند به ایده‌ی حل مسئله علاقه‌مند شود. چون کودکان طبیعتا عاشق معماها هستند.» 
آلن بدیو یکی از فیلسوفان معاصر نایابی است که ریاضیات را واقعا جدی می‌گیرند. به علاوه او صرفا در مقام فیلسوف از ریاضی سخن نمی‌گوید بلکه تقریبا هر روز کار ریاضی انجام می‌دهد. او در پاسخ به ژیل حائری می‌گوید: «اکثریت مردم همین که چندامتحان نسبتا آسان در مدرسه می‌دهند دیگر هیچ رابطه‌ی واقعی با ریاضیات ندارند.» «ریاضیات را ابدا نباید رشته‌ای دانشگاهی انگاشت که وظیفه‌اش گزینش افرادی است که مهندس یا وزیر کشور خواهند شد.» «مخاطب باید به ریاضیات -و به هر دانش دیگر- نه به خاطر پیشرفت اجتماعی که وعده می‌دهد بلکه به خاطر خود آن، به خاطر غذایی که برای اندیشه فراهم می‌کند، علاقه‌مند باشد.» 
از نظر بدیو در کنار روش‌های متفاوت برای ایجاد علاقه و انگیزه برای دانش‌آموزان، دو روش ترغیب دیگر نیز در بیرون از ریاضیات وجود دارد. نخست، تاریخ ریاضیات، که باید به شیوه‌ای زنده و به عنوان زنگ تفریح ارائه شود، دوم، مسلح شدن با فلسفه، زیرا در تحلیل نهایی یکی از مسائل جالب و مهم ریاضیات پرسش از چیستی آن است. 
بدیو در کتاب توضیح می‌دهد که چرا بین ریاضیات و فلسفه جدایی افتاده است: «امروز با درجه‌ای از جدایی بین ریاضیات و فلسفه سر و کار داریم که چه بسا اجداد بزرگ کلاسیک یا مدرن‌مان را حیرت زده می‌کرد»؛ از جمله دکارت که خود ریاضی‌دان بزرگی بوده است.
در وهله‌ی اول او می‌گوید که مسئله‌ی تعریف ریاضیات مسئله‌ای ریاضیاتی نیست. همین که درگیر پرسش «ریاضیات چیست؟» می‌شوید به فلسفه روی می‌آوردید و کار فلسفی می‌کنید. ریاضیات ارتباط دیالکتیکی بسیار تنگاتنگی با فلسفه دارد - دست‌کم برداشت بدیو این است. ریاضیات شهود و اثبات را به شیوه‌ای بی‌همتا ترکیب می‌کند کاری که متن فلسفی نیز تا جایی که ممکن است باید انجام دهد.
راوی در شش فصل با پرسش‌هایی که از آلن بدیو می‌کند می‌خواهد نشان دهد چرا او فکر می‌کند که امروز ستایش ریاضیات ضروری است؟ چطور ریاضیات بخشی از اندیشه‌ی دموکراتیک است؟ چه رابطه‌ی تنگاتنگی بین فلسفه و ریاضیات وجود دارد؟ آیا ریاضیات مقدم بر فلسفه است؟ چگونه ریاضیات از همان آغاز بیرون از جزئیت زبان‌ها کار می‌کرده است و آیا انترناسیونال حقیقی، اگر وجود داشته باشد، انترناسیونال ریاضی نیست؟ ریاضیات چگونه توافق بر سر تصمیم‌های دشوار را برای ما میسر می‌سازد؟ و چگونه «زندگی حقیقی»، به بیان دیگر، زندگی شاد می‌آفریند؟ و آیا ریاضیات هستی‌شناسی است یا یک بازی زبانی؟ هر چند که ریاضی‌دان‌ها می‌توانند عمیقا خود را در حل مسئله‌ای دشوار غرقه سازند بی آنکه هر بار از خود این سوال‌ها را بپرسند. 
 پاسخ به این پرسش‌ها در شش فصل گرد آمده است که عبارت‌اند از: «ریاضیات را باید نجات داد»، «فلسفه و ریاضیات، یا داستان یک زوج دیرینه»، «ریاضیات درباره‌ی چیست؟»، «تلاشی برای احیای متافیزیک ریاضی بنیاد»، «آیا ریاضیات نیک‌بختی می‌آورد؟»، «نتیجه‌گیری».
بدیو هیچ مخالفتی با ارزیابی‌های جدی گوناگون در مورد اهمیت ریاضیات ندارد اما به شدت با بی‌اعتنایی به ریاضیات و جهالت از آن مخالفت می‌کند. او غالبا ریاضیات را با کوهنوردی مقایسه کرده است: «راه طولانی و دشوار است، با هزاران پیچ و چرخش و فراز و نشیب. گمان می‌کنید که سرانجام به پایان راه رسیده‌اید، اما باز هم باید پیچی دیگر را باید پشت سر بگذارید... حسابی عرق می‌ریزید و زور می‌زنید، اما وقتی به اوج مسیر می‌رسید، پاداش غیر قابل مقایسه است: آن شگفتی، آن زیبایی غایی ریاضیات، آن زیبایی نایاب و تماما بی‌همتا.» ارسطو ادعا می‌کرد که عظمت ریاضیات بیش از آنکه هستی‌شناختی یا متافیزیکی باشد زیبایی‌شناختی است و بدیو همچنان با لذت وافر به کار ریاضی ادامه می‌دهد.
منتشر شده در نشریه‌ی جهان کتاب.
          
بدو بدو !

بدو بدو آمده ام که بنویسم ، چون ذهنم را درگیرکرده بود و بنظرم موضوع قابل توجهی ست: " کتاب تا کجا ارزشش را دارد؟"راستش این روزها کتاب های درباره کتاب حسابی مورد توجه اند ، حداقل در بهخوان بارها و بارها به یادداشت ها و معرفی این کتاب ها برخورده ام ، سال ها پیش هم دو سه کتابِ "درباره کتاب" خوانده بودم و خب باید اعتراف کنم از کلماتی مثل کرم کتاب و کتاب خوار اصلا خوشم نمی آید (تازه خیلی هم بدم می آید!).