محمد فائزی فرد

محمد فائزی فرد

پدیدآور بلاگر
@mohammad_FaeziFard

22 دنبال شده

46 دنبال کننده

            
هیچ
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        ماجرای ترس، ماجرای پیچیده‌ایه. در این حد پیچیده که حتی ناشر، منتقد، روان‌شناس و... اون رو به اشکال مختلفی تعریف و ترسیم می‌کنن. در این حد که در یک نشر، چاپ کتاب وحشت و دلهره حرامه و در نشر دیگری واجب.

خلاصه اینکه در جهان‌بینی آدم‌های متفاوت برای ترس جایگاه‌های متفاوتی وجود داره. از یک حس سانتی‌مانتال انسان‌های بی‌درد که به‌دنبال ایجاد درد کاذب هستن، تا سمت دیگر طیف این جهان‌بینی که اصولا داستان‌های وحشت رو نه تنها لازمه که ابزار بقای انسان می‌دونن. چه اون موقع که در غار استخوان مونده روز پیش رو سق می‌زد چه حالا که در یک کوچه تاریک که نور درست‌حسابی‌ای نداره می‌تونه انسان رو گوش‌به‌زنگ و آماده فرار کنه.

خواستم با این مقدمه عرض کنم که یک چنین طیفی وجود داره و جایگاه بنده هیچ‌کجای این طیف نیست. یعنی به‌نظرم اصولا ماجرا جای دیگری باید رقم بخوره. ماجرا نه از نگاه ما به ترس که از جاییه که نویسنده با این حس قصد ارتباط داره. نویسنده این حس دلهره و ترس رو از کجا قرض می‌گیره و به کجا می‌فروشه؟
مثلا فرانکنشتین برای آدمی که کنار قصرهای بلند به‌سبک باروک زندگی می‌کنه که اتفاقا صاعقه‌ها به سقف نوک تیزش می‌خوره یک ترس طبیعیه. ترسی که اون رو از چنین جایی دور می‌کنه و به اون بدبین. (راستش رو بخواید ماجرا فرهنگی هم هست. کلا سبک معماری باروک در دوره‌های زیادی منفور یا دست‌کم نامیزون بوده.)
یا ترس از قبرستان برای انسانی که در قرون وسطا زندگی می‌کنه سازنده است. اون باید یاد بگیره که تنها به قبرستان خلوت نره. اونجا کفن‌دزدها هستن و طبیعتا یک آدم با پولی در جیب طعمه زیباتریه. تهش هم داخل یکی از چاله‌ها خاکش می‌کنن.

حالا بیاید فرض کنیم نویسنده امروزی، بیاد و از فرانکنشتین در یک قصر باروکی، در ایران ترس بسازه. این ترس کجا است؟ این ترس رو نویسنده داره با انتخاب اشتباه جایی در طیف قرار می‌ده که در نهایت نه دلهره‌ای ادامه‌دار و گزنده که یک ترس لحظه‌ای می‌سازه. بعد از خواندن کتاب هم احتمالا هیچ تجربه ارزشمندی برای بقا باقی نمی‌مونه.

خب با این پیش زمینه‌ای که ساختم بیاید این کتاب رو به قضاوت بنشینیم.
گردآورنده این مجموعه از نظر من کار بزرگی کرده. ایشون رو نمی‌شناسم و نمی‌دونم چقدر به مقوله ترس، عمیق اندیشیده اما حاصل کار چیزیه که برای بنده قابل‌احترامه. عنوان فرعی کتاب رو بخونید: «داستان‌های کوتاه ترسناک از نویسندگان قرن بیستم»
این عنوان اگر چه در خودش ترس قرن بیستم رو نداره و ای کاش جای جمع‌آوری داستان بر اساس قرن زندگی نویسنده، قرنی که دلهره از مسائل روز اون قرن ساخته می‌شه رو مشخص می‌کردند، اما به‌هرحال عموم نویسنده‌های مجموعه از اونجایی که سرشون به تنشون می‌ارزه(این عبارت قراره برای بنده دردسرساز بشه. اما دقت کنید که مبنای قضاوت ما نه تمام داستان‌های یک نویسنده که تنها همین داستان در همین کتابه)، ترس‌هاشون ترس‌ها و دلهره‌های انسان قرن بیستمه.

والاترین این کارها یکی برای جناب بردبریه ودیگری برای کلایو بارکره. اولی که جناب بردبریه دلهره‌ای می‌سازه عمیق و دقیق. دلهره‌ای که البته نه شاید برای قرن بیستم باشه اما حداقل می‌دونیم که در قرن بیستم هم این دلهره رو خواهیم داشت: وقتی که از یک کوچه تاریک رد می‌شیم یا وقتی که یک چیزی ته دلمون می‌گه این ساعت به فلان‌جا نرو. بردبری روی یکی از مورداستفاده‌شده‌ترین موارد در وحشت دست می‌ذاره و در این میان کار بزرگی می‌کنه. با وجود تمام کارهای مشابهی که خوندیم باز با یک تکنیک ساده در مقام نظر و پیچیده در مقام عمل اون دلهره رو به شکل عجیبی می‌سازه. که البته ای کاش صفحه‌آرا کتاب هم با جناب بردبری همکاری می‌کرد و دلهره رو به درجه بالاتری می‌کشوند. (توضیح: صفحه‌آرا بر اساس نظر خودش یا صفحه‌آرایی نسخه اصلی، چشم رو پیش از رسیدن به یکی از نقاط غافلگیری بعد از دلهره هدایت می‌کنه، قبل از اینکه سطور بینش رو خونده باشیم.)

اما قطار نیمه شب گوشت: درباره متروئه. درباره آخرین خط مترو و آخرین ایستگاه. من نمی‌تونم برای این ماجرا دست نزنم. خصوصا که پیش از این هم ایده‌ای برای مترو تهران داشتم : )) 

و تمشک طلایی رو به کی باید داد؟ به جناب استیون کینگ: بی‌محتواترین و بی‌ارتباط‌ترین نوع ترس در داستان ایشون (ویروس جاده به سمت شمال می‌رود) وجود داره. البته که داستان مطلقا بدی نیست. و البته که بنده کی باشم که از ایشون انتقاد کنم، و باز هم البته که اگر خود من هم داستان دلهره و ترس بنویسیم بهتر از ایشون عمل نمی‌کنم، اما... برخلاف مثلا کتاب «آن» که ریشه در ترس از قاتلین واقعی، غریبه‌ها داره و می‌گه به سوراخ‌ها نزدیک نشید و ریشه در امور تربیتی گذشتگانمون داره که با ایجاد ترس بچه رو از خطر مرگ دور می‌کردن، این داستانش درباره یک نقاشیه. که انگار قراره ما با دوری کردن از نوع خاصی از نقاشی حیاتمون رو حفظ کنیم و امری طولانی‌تر داشته باشیم.
اشتباه نکنید، حرف من درباره این نیست که داستان وحشت باید در راستای حفظ بقای انسان باشه، درباره اینه که اگر این‌طور نباشه اصلا ترس ریشه‌داری نمی‌سازه. یعنی اتفاقا تئوریک به قضیه نگاه نمی‌کنم و قصد دارم کاملا تکنیکی بحث کنم.

بگذریم. صرفا می‌خواستم بگم چقدر خوب که در این کار داستان‌هایی رو داریم که واقعا دلهره می‌سازه، چون که ریشه در امور روزمره و خطرات اطرافمون داره.
موفق باشید.
      

8

        من کی باشم که به این کتاب ستاره بدم. :)
منتها یک توصیه داشتم اینکه اگر تصمیم به مطالعه کتاب گرفتید یا یک شرح روش بخونید یا شرح جناب کدیور رو در یوتیوب پیدا کنید. شرح کاملی شاید نباشه اما یک کلیاتی از رموز رسالات شیخ اشراق رو بیان می‌کنه که برای امثال بنده کفایت می‌کنه احتمالا. اگر هم دوستان شرح صوتی یا تصویری بهتری سراغ داشته باشن و معرفی کنن ممنون می‌شم.

فکر می‌کنم روندی هم که کتاب در پیش گرفته روند مناسبی باشه. در رساله عقل سرخ به مسئله ارتباط جهان مادی و معنوی می‌پردازه و اینکه انسان کجا ایستاده و در انتها به کجا ره‌سپاره. اشارات و رموزی که بیان می‌کنه هم پایه‌ای می‌شه برای درک بهتر باقی رساله‌ها که بعد از اون می‌آد.

در رساله بعد که صفیر سیمرغ باشه راه رو برای رسیدن شرح می‌ده. انواع توحید رو بیان می‌کنه که شرح زیبایی هم داره. از لا الله الا الله تا رسیدن به سکوت محضی که از یکی شدن و از میان رفتن کامل دیگری به‌وجود می‌آد.
در نهایت هم یکی از رمزی‌ترین رساله‌ها رو پیش رومون قرار می‌ده که خدا رو شکر شرح شارحی بی‌نام در کتاب موجوده و تا حدودی راه‌گشا هم هست.

در آخر هم اینکه طبیعتا صددرصد با شیخ اشراق شاید موافق نباشم. حداقل در بحث نفس با جناب ملاصدرا بیشتر هم‌دلم. اگر درست فهمیده باشم و شیخ اشراق قائل به یک حرکت سقوطی و بعد صعود دوباره باشه(جدای از بحث خلقت کلی)، که شبیه به عرفان‌های گنوسیه، یک مقدار با ایشون به مشکل می‌خورم شخصا، که البته اهمیت چندانی برای اهل فن نداره. 

صرفا خواستم بگم که حرکت صعودی نفس حداقل با ذهنیت بنده بیشتر جوره. بازم عرض کنم که این رو جدای از بحث خلقت در نظر بگیریم که طبیعتا یک فیض از بالا به پایین رو شامل می‌شه.
در آخر هم امیدوارم دوستان اهل فن اگر گذرشون به اینجا افتاد، عرایض بنده رو تصحیح بفرمایند.
      

3

        همین اول از چهار و نیم ستاره‌ای که برای کار در نظر گرفتم دفاع کنم. واقعیت اینه که نه ژانر موردعلاقمه و نه اون قدر ماجرای کتاب درگیرم کرده که بخوام چنین امتیازی بهش بدم. اما یک چیز اساسی داره. اونم اینه که من رو 850 صفحه دنبال خودش کشیده، اونم با خوندن خط به خط داستان. معمولا کتاب از یه حجمی که بالاتر بره، به‌واسطه دونستن نوع توصیف و...، کتاب چند خط در میون می‌خونم.
حالا کتابی که ژانر موردعلاقه‌ات نیست و چنین حجمی داره، اما نتونستی زمین بذاریش رو نمی‌شه کمتر از چهار و نیم داد. حتما چیزی توی کتاب هست که من رو این طور دنبال خودش کشونده.
نمی‌تونم ادعا کنم که علت این کشش رو فهمیده‌ام. اما یک چیز برجسته در این کتاب، شخصیت‌ها هستن. شخصیت‌ها کاملا شکل گرفتن و حالایی که کتاب رو تموم کردم می‌تونم بگم اگر با هر کدوم این شخصیت‌ها در کافه بنشینم کاملا برام روشنه که درباره چی حرف می‌زنیم و احتمالا چه بخشی از دنیای مدرن نظر این شخصیت رو به خودش جلب می‌کنه.


از نظر من، راز بزرگ هر داستانی،‌ شخصیته.
      

26

        قصد نوشتن یادداشت نداشتم. اما دیدم که هیچ یادداشتی ثبت نشده و چندتا ترجمه دیگه رو هم که دیدم باز خبری از یادداشت نبود.
برای همین گفتم چیزکی بنویسم.
ماجرا اینکه که کلیله و دمنه اصالتا از ایران نیومده، گویا کلا این سیستم حیوانات سخن‌گو، از هند و شیوه‌ی روایت هندی آغاز می‌شه. بعدتر به زبان پهلوی برمی گرده گویا و سپس عربی. در نهایت از عربی به فارسی امروزی برمی گرده و ما دوباره با چنین اثری آشنا می‌شیم.
این رو هم باید در نظر گرفت که برخلاف امروز، و از اونجایی که برخی کتاب‌ها آینه فرهنگ پویای جامعه بودن، داستان‌هایی از این کتاب‌ها در هر ترجمه کم می‌شده و داستان‌هایی به این مجموعه‌ها افزوده می‌شده.
نمونه واضحش البته در ترجمه‌های اروپایی از کتاب هزار و یک شبه. بگذریم، می‌خواستم عرض کنم که این کتاب درواقع بیان تمثیلی اخلاقیات و شیوه‌های زندگیه. جاهایی شاید با نگاه ما هم‌خوان باشه و جاهایی نباشه. باید این رو به خاطر داشته باشیم که این کتاب نه قراره اسلامی باشه و نه الزاما با سنجه‌های امروزی،‌انسانی. یک یادگاره و به ما نشون می‌ده که قدمای ما چطور فکر می‌کردن و چطور به تربیت امور می‌پرداختن.
نشانه‌هایی هم از داخل کردن ادبیات گنوسی  در کلیله و دمنه هست که مشخصا و بارزترینش داستان کسیه که در چاه افتاده و...
یا باب بوزینه که مشخصا افزوده یکی از مترجمان این کتاب بوده و سعی داشته که با ذکر این داستان اعتقادات دیگرانی رو که نمی‌پسندیده به چالش بکشه یا سست کنه.
خلاصه که کلیله و دمنه اثری نیست که گذرا بشه خوندش. اثریه که با دقت در اون، شیوه اندیشیدن انسان شرقی در طی قرن‌های مختلف رو می‌شه تحلیل کرد، به شرط مطالعات جانبی در کنار اثر تا تاریخ افزوده شدن باب‌های مختلف کتاب، مترجمین و عقاید اون‌ها و... رو در کنار هم قرار بدیم و اون‌وقت به ارزش بی‌بدیل این اثر پی ببریم.
      

5

6

باشگاه‌ها

مدرسه هنر آوینیون

308 عضو

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی

دورۀ فعال

پست‌ها

فعالیت‌ها

Batman: Noël

17

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی

1

پرنده به پرنده: درس هایی چند درباره نوشتن و زندگی

1