یه روایت خیلی جذاب از اسارت و ماجراجویی در دل قبایل ادمخوار
لحن کتاب مثل موبی دیک چیزیه بین خاطرات و گزارش سفر
داستان تو عصر استعمار اتفاق میفته و درباره ی ملوانیه که به همراه دوستش
به خاطر شرایط بد کشتی فرار میکنن
و توی جزیره به دست قبیله ی ادمخوار تایپی اسیر میشن
داستان کتاب واقعیه و گزارش سه ماه زندگی هرمان ملویل بین بومی های آدمخوار جزیره ی مارکینزه
چیزی که تو قلم ملویل عاشقش هستم ریز بینی و جزییاتیه که در اختیار خواننده میذاره
و اینکه حواس مختلف رو با کلمات تحریک میکنه
یعنی موقع خوندن کتاباش به راحتی میتونی بوی دریا و طعم نمک باد دریایی رو حس کنی توی کلماتش
دومین چیزی که درمورد ملویل دوست دارم اینه که درباره ی دریانوردی مینویسه که شخصا عاشق دریا و دریانوردی و جزایر گرمسیری هستم و برای همین کتاباش برام حکم قورمه سبزی یا کباب بره داره 😁 .
اینکه نویسنده میاد با جزییات تمام ، یه زندگی کاملا متفاوت رو که هیچ ایده ای دربارش نداریم طوری به تصویر میکشه که انگار داری تو اون شرایط زندگی میکنی خیلی خیلی لذت بخشه
مثلا از فرایند درست کردن یه نوع خمیر تخمیری خوراکی از میوه ای درخت نان چند صفحه برات مینویسه و تو حس میکنی تک تک این مراحل برات اشنا شده .
یه جاهایی هم میاد و نقد وارد میکنه به تصورات مرسوم از وحشی بودن بومیان جزایر و حس خودبرتربینی و متمدن بودن مبلغان مذهبی اروپایی .
کیفیت فیزیکی کتاب خوبه
و لبه رنگیش هم تو ذوق نمیزنه
نکته ی منفی ویراستاری افتضاح کتابه (اگر ویراستاری شده باشه) و غلط املایی های بسیار زیاد که به نظرم میشه به خود داستان بخشیدش.
خوندنش خیلی طول کشید چون دلم میخواست تو هر پاراگراف مکث کنم و مثلا خالکوبی کردن ، یا جشن ها و مراسم آیینی بومی ها رو تو ذهنم تصویرسازی کنم .