کالیسیا؛

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1404

کالیسیا؛

@kalisia777

3 دنبال شده

1 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        رمان گتسبی بزرگ از اسکات فیتس‌جرالد دومین رمان برجسته و برتر انگلیسی قرن بیستمه و واقعا هم حقش بوده که جزو بهترین‌ها باشه.
یه رمان کلاسیک و البته یه جورایی عاشقانست با این حال در صفحات پایانی مفهوم عشق کم‌رنگ‌تر و غم پررنگ‌تر می‌شه.
رمان از زبان یکی از شخصیت‌ها به اسم نیک کاره‌وی بیان می‌شه و در واقع راوی ایشونه و در حال شرخ دادن زندگی شخصیت‌های اصلیه و یه جورایی درک همه چیز رو برای آدم آسون‌تر می‌کنه چون کاره‌وی بدون اینکه نقش خیلی پر‌رنگی داشته باشه بخاطر ارتباط‌‌هایی که با شخصیت‌ها داره، تو زندگی شخصیت‌های اصلی در رفت و آمده و جوری که رمان و البته زندگی گتسبی رو شرح میده کاملا قابل فهمه.
در واقع اولاش ارتباط‌ها رو درک نمی‌کردم ولی بعد دیگه برام عادی شد*
البته چون یه رمان کلاسیکه ممکنه بعضیا ازش خوششون نیاد و ممکنه احساس کنن که روند کمی کند پیش میره اما در نهایت رمان‌های کلاسیک بخاطر توصیفات منحصر‌به‌فرد و کاملا قابل فهمشون اینطور به نظر میان و روند رمان به هیچ عنوان کند نیست:/
هر جمله دقیقا مثل یه تصویر تو ذهنم می‌درخشید و واقعا توصیفات کتاب خیلی کامل و خوب بودن؛
و اما با اینکه تقریبا توصیفات مفیدی در موقعیت‌های مختلف در‌مورد ظاهر و اخلاق شخصیت‌های اصلی شده بود و می‌شد به سادگی تصورشون کرد اما با این‌حال به نظرم در مورد گتسبی هیچ توصیف خیلی دقیقی وجود نداشت، مخصوصا از نظر ظاهری با این حال تو اولای رمان به نظر مرموز بود (که اگه خونده باشید متوجه می‌شید دقیقا منظورم چیه) مثلا اینکه تو مهمونی‌هاش با این‌حال که میزبان بود هیچ‌کس نمی‌شناختش؛ و بعد از مدتی هم مخصوصا تو آخرین صفحات رمان مشخص شد که برنامه‌ریز و البته آدم با فکری بوده که می‌خواسته خودش رو به یه جایی برسونه، کم و بیش هم در مورد شغلش اشاره‌های ریزی شده بود؛ و در کل وقتی که دوباره با دی‌زی ارتباطش رو برقرار کرده بود بیشتر در مورد این شخصیت متوجه شدیم اما در نهایت در مورد ظاهرش هیچ تصویری تو ذهنم ندارم. در واقع گتسبی یه آدم خود ساخته بود و به عبارت دیگه ساخته‌ی افکار افلاطونی خودش بود و می‌تونست به فرد خیلی بزرگی تبدیل بشه.
امیدوارم با توضیحات درمورد گتسبی خستتون نکرده باشم*
البته اگه دقت کرده باشید این رمان به غیر از ژانر عاشقانه و کلاسیک شامل یکوچولو چاشنی جنایت هم می‌شه (که ترجیح می‌دم بهش نگم جنایت چون همه چیز تصادفی اتفاق افتاد و به جاش مرگ و میر کلمه مناسب تریه تا جنایت) تو سه فصل پایانی شاهد دو تا مرگ ناگهانی چه به صورت تصادفی و چه غیر تصادفی بودیم.
در کل اگه به رمان کلاسیک علاقه‌مند هستید این یه مورد خوبه که بهتون پیشنهادش می‌کنم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

31

        کتاب خیلی دوست‌داشتنی و عالی‌ای بود و در نهایت پایان غافلگیر کننده و غمگینی داشت.
روند رمان تقریبا تو نیمه اول کتاب خیلی کند پیش می‌رفت و صرفا جهت آشنایی با شخصیت‌ها و فضای رمان بود و هیجانش از نصف دوم کتاب شروع شد...
توصیفات خیلی خوب بود در حدی که به خوبی می‌تونستی حتی مزه‌ی شیرینی‌های کاترین رو توی دهنت احساس کنی.
گاهی اوقات واقعا از کاترین بخاطر تصمیماتش عصبی می‌شدم ولی در نهایت همچین سرنوشت تلخ و بی احساسی حقش نبود.
کاش بیشتر روی پایان کار می‌شد... به نظرم لیاقت جست و هاتا و کاترین و حتی ریون این نبود. انگار که نویسنده فقط می‌خواسته سریعتر پایان رو جمع و جور کنه و همه چی تموم شه بره و خب... البته که همه‌ی پایان ها خوب نیستن:/
جست یه جورایی شخصیت مورد علاقم بود و واقعا حس و حال خوبی به رمان بخشیده بود و متفاوت از بقیه بود.
در کل خیلی عالی بود و یه جورایی اونطور که حرف های دوستام باعث شده بود تو ذهنم بی همتا تصور کنم نبود اما نمی‌تونم بگم که خاص و عالی نبوده.
وایب آلیس در سرزمین عجایب رو می‌داد.
و البته "قاتل، مقتول، ملکه و دیوانه"جمله‌ای که خیلی خوب تو ذهنم حک شده چون انگار پایان رو به صورت مبهم داشت نشون می‌داد.
واقعا ناراحت‌کننده بود که کاترین مجبور شد از دختری که فکرای شیرین تو سرش داشت به یه ملکه سنگدل تبدیل بشه...
پایانش و سرنوشت جست و کاترین...  واقعا خیلی غم‌انگیز بود:/
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.