لزومی ها در منطقه ممنوعه اسم کتابی که کنجکاوی مرا برای خواندنش بیشتر می کرد.
دومین کتابی بود که از خانم موسوی می خواندم
داستان را سه روزه در سفر مطالعه کردم. گذاشته بودم در کیفم و هرجا برای دقایقی هم که شده آن را باز می کردم تا ببینم ماجرا به کجا می رسه.
بشدت برام جذاب بود. من مادربزرگی هستم که در نو جوانی کم داستان خوانده و الان نوجوان درونم حسابی کیف کرده بود.
خیلی سریع با شخصیت زینا ارتباط گرفتم و عمیقا درکش کردم. از نشاط و سرزندگی ش با وجود معلولیت به وجد می آمدم و شجاعتش را تحسین می کردم و با غصه هایش، اشک ریختم.
استقلال شخصیت <زینا> زیباترین فاکتور داستان بود. که با کارکتر لیا و پسر عمه اش نمود و بروز بیشتری پیدا می کرد.
دلسوزی و سادگی مادر و مهربانی عمه سها داستان را واقعی تر و ملموس تر کرده بود. و شخصیت شرور و مغرور ترمه و پدرش تقابل خیر و شر را به خوبی نشان می داد.
داستان برای الگو پذیری نوجوان فوق العاده بود. با وجود تخیلی بودن داستان مفهوم معلولیت محدودیت نیست و فرق انفعال و فعال بودن را به خوبی نشان می دهد.
گرچه پاسخ خیلی از سوالها در ذهن باقی می ماند اما پايان داستان نتیجه خیلی خوب و غیر منتظره ای داشت.
مطالعه این کتاب را به مربیان، نوجوانان، معلولین و سالمین و کسانی که دغدغه محيط زيست دارند توصیه می کنم