من خیلی از این کتاب یاد گرفتم، خیلی خیلی زیاد؛ ولی سیکل معیوب خوندن کتاب «در سنگر آزادی»، انگار تمام ناشدنیه.
بر طبق تمام تعارف، رفتار بازیکنِ پرمهارت و خوششانس در عدم کمکرسانی به بازیکنهای ناتوان و بداقبال، کاملاً منطقی و منطبق بر سوده. هرچهقدر دست در بازارِ آزاد بیشتر بشه، کسب سود پر چالشتر خواهد بود و این یعنی، کارفرمایی که با صرف نصفِ روز وقت، به سود میلیاردی میرسید، حالا با بذل تواناییها و سرمایههاش به افراد کم برخوردار(مالی/مهارتی)، زمین بازی خودش رو تبدیل به میدون جنگ میکنه.
برای قفل نکردن بازار و از هم نایستادن پیچومهرهها، باید تا حدی به افراد کمبضاعت اعطا بشه که نتونن پا به پای غولهای این بازی حرکت بزنن، و نه بیشتر.
لذا در بازی کاتالاکسی-بازار آزاد- لزوماً نتیجه، نظام طبقاتی و نظام نفوذ بر همگانه.
سرابه ایدههات آقای هایک. سرابه.