گاه به این فکر میکنم چطور آدمهایی که به زبان ما فارسی حرف میزنند، حتی مثل ما لهجه دارند، جزئیات قیافه های کوهی، کویری ، جنگلی ، بندری و شهری ما را در چهره خود دارند ، این قدر با ما متفاوت اند ؟ آنها کی فرصت کرده اند این قدر با ما فرق پیدا کنند ؟
<<بخشی از کتاب ارتداد>>
      

        بسم الله الرحمن الرحیم 
به صفحات آخر کتاب که رسیدم،برای لحظه ایی کوتاه کتاب را بستم و به این فکر کردم که در ادامه قرار است چیزی را بخوانی که همیشه تصور این اتفاق برایت‌سخت بوده،تصور شهادت فاطمه و تنهایی علی.فاطمیه امسال‌که گذشت،من هنوز هم در آن کوچه ها که بوی خون میداد گیر کرده بودم..
بله جان من،جگری تازه می‌خواهد که از دختر محمد بخوانی.
      

        در کوچک ترین موقعیت سخت که قرار میگیرم ، یاد معصومه می‌افتم..
      

        شنیدی امام خمینی گفتن هر مسلمان یه سطل آب روانه اسرائیل کنه، نابودی ش قطعیه؟ من می گم سطل آب نه! آب دهان کافیه!