کارلا ( مشاور) سرش را تکان داد و با ملایمت گفت : دیگر حرف نزن فقط با هم میشینیم و حرفی نمیزنیم. گاهی مردم فقط با نشستن در کنار هم و سکوت کردن ، کلی چیز در باره هم یاد میگیرند.

عشق بر روی برابری و آزادی استوار است و اگر بر تابعیت و از دست رفتن تمامیت یکی از طرفین مبتنی شد دیگر عشق نیست جوری وابستگی است که هر چه در پشت پرده دلیل و عذر پنهان شود باز اصل آن مازوخیسم است.

اکثراً اتفاق می افتد که سادیسم - مازوخیسم را با عشق اشتباه میکنند و مخصوصاً پدیده های مازوخیستی را ابراز عشق تصور میکنند انکار نفس و گذشتن از حقوق خود را نشانه های عشق بزرگ می پندارند و ستایش می کنند چنان است که انگار دلیلی بزرگتر از فدا شدن و از خود گذشتن وجود ندارد که ثابت کند دیگری را دوست داریم. ولی واقعیت آن است که در این موارد «عشق یک اشتیاق ناشی از مازوخیسم است که در نیاز شخص به همزیستی ریشه دارد.

انسان دنیائی برای خود به وجود آورده کارخانه و خانه درست کرده به تولید اتومبیل و لباس و میوه و غلات پرداخته است ولی در عین حال از حاصل زحمات خود به دور مانده و نسبت به آن غریبه شده است. دیگر بر جهانی که به وجود آورده حاکم نیست، بلکه این جهان بر او حکومت می کند و به ناچار در مقابل آن سر تعظیم فرود می آورد و کوشش می کند تا آنجا که میتواند آن را با خود همراه کند و شاید دستی در آن ببرد. حاصل کار او خدای او شده است. ظاهراً آنچه انسان را به پیش میبرد سود خود اوست اما در حقیقت تمام وجود او با تمام استعدادات واقعی نهفته در آن آلتی شده که در خدمت ماشینی که وی خود به وجود آورنده آن بوده به کار افتاده است.

یهودی کردن زندگی معنوی ما وتحت تأثیر پول قرار گرفتن غریزه تولید مثل دیر یا زود به نسلهای آینده ما صدمه های سنگین خواهد زد؛ زیرا در آینده به جای این که شاهد فرزندانی سالم و قوی باشیم که از احساسات طبیعی برخوردارند، انسانهای بیچاره ای را خواهیم دید که در نتیجه مسائل اقتصادی تولید شده اند چرا مباحث اقتصادی هر روز بیشتر به بنیانهای ازدواج راه پیدا کرده و تبدیل به شرط با اهمیت زمانی میشوند و عشق جایی دیگر به دنبال جایگاه خود است.