عطیه هراتی مطلق

تاریخ عضویت:

آبان 1401

عطیه هراتی مطلق

@atiehharatimotlagh

10 دنبال شده

21 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        سید محمد سادات اخوی را بیش از آنکه در قامت نویسنده بشناسم، به عنوان مجری برنامه های مذهبی تلویزیون میشناسم. مجری مسلط و آرام با لبخند و طمانینه همیشگی و آهنگ خاص صدایش. گوشه ششم عاشقی را که میخوانم، در هر لحظه در ذهن خیال پردازم سادات اخوی را میبینم که کتابش را در دست گرفته و برایمان میخواند. شاید سبکی که نویسنده در نحوه ارتباط با مخاطب برگزیده است، باعث این خیال پردازی شیرین شده است، نمیدانم! همینقدر میدانم که نویسنده گوشه ششم عاشقی، راه برقراری ارتباط با مخاطب را به خوبی بلد است و روحیه و علائق مخاطب نوجوان خود را به درستی میشناسد. این شناخت و تسلط به برقراری ارتباط، در همان چند صفحه کوتاه و جذاب مقدمه کتاب، رخ مینمایاند و نویسنده جوان، با سفری کوتاه و سریع از کودکی تاکنون و تولد کتاب، خواننده را به خواندن کتابش دعوت می کند. پس از خواندن این مقدمه برای هزارمین بار دریافتم که گاه، یک مقدمه کوتاه و یک تلاش هوشمندانه برای برقراری ارتباط با مخاطب، تا چه حد میتواند در ایجاد ارتباط حسی بین کتاب و خواننده کتاب، موثر باشد. مقدمه کتاب با عنوان "دویدن رو به رودخانه" یک کارت دعوت جذاب است از طرف نویسنده که شما را به خواندن کتابش مشتاق میکند.

گوشه ششم عاشقی، سه بخش دارد که در هر فصل، نویسنده داستان هایی را از دل پر پیچ و خم کوچه های تاریک و روشن بشریت بیرون کشیده است. در بخش  اول تک داستان هایی درباره شخصیت های شهید عاشورا روایت شده است، بخش دوم به ما میگوید که تاریخ تکرار مکررات است و داستان هایی است درباره پیامبران الهی و بعد پیدا کردن رشته ربط آن در زندگی حسین و حسینیان. بخش سوم به مانند سنت روضه خوانی ایرانی، روضه هایی دارد برای شب های دهه محرم...
      

17

        مرا با خودت ببر با گرداندن قفسی توسط سربازان در بازار بغداد که مردی درون آن قفس محبوس است آغاز میشود؛ شروعی محکم، قوی و جذاب.
با تلاش برای کشف شخصیت مرد محبوس در قفس ادامه می یابد، با شروع داستانی عاشقانه خواندنی تر میشود و با روایت گوشه هایی از زندگی ابن الرضا اوج میگیرد. اتفاقات و آدم های رمان بدون وقفه میروند و می آیند و داستان بدون هیچ سکته و توقفی جلو میرود و خواننده را تا باز شدن یک به یک گره های داستان همراهی میکند.
این روزها اگرچه اقبال خوبی در نویسندگان و ناشران برای تولید آثاری در حوزه ادبیات دینی ایجاد شده است، اما همچنان کار خوب، فاخر و با قوت کم است و فرق بسیاری است به ارائه گزارش تاریخی با کمی رنگ و لعاب به اسم رمان دینی و ارائه رمان با تمام مولفه های هنری و دینی و از آن مهمتر فرق است بین سواستفاده از آدمها و باورهای مقدس در خلق آثار داستانی کم مایه و موهن و استفاده درست، حرفه ای و متقن از این اعتبارات.
مرا با خودت ببر، خواننده را با خود خواهد برد و برای ساعاتی مهمان بغداد، بازار، کاخ، سیاهچال، خانه های گلی و شخصیت های شناخته شده تاریخی خواهید شد: ابن زیات، ابن ابی داود، ابن سکیت و در صدر آنها امام جواد علیه السلام. 
نویسنده حرفه ای حتی تقدیمیه کتابش نیز حرفه ای خواهد بود. مظفر سالاری کتابش را به زبان حق گو و آخرین ساعت از زندگی ابن سکیت یار باوفای امام جواد تقدیم کرده است.     
مرد محبوس در قفس ابتدای داستان، زندانی ق 163 انتهای داستان است و در شامه من بوی میخک و زعفران عطاری ابن خالد پیچیده است و نمیدانم چرا زمزمه میکنم: سینه ام دکان عطاری ست دردت چیست؟...
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.