فاطمه خانوم ؛

فاطمه خانوم ؛

@Sadat118

10 دنبال شده

19 دنبال کننده

            یه زندگی مُجزا میخوام 
که توش فقط کتاب بخونم .
          

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

جامعه شناسی خودمانی؛ چرا درمانده ایم
          از ماست که برماست: «خودمانی» ترین جمله کتاب که فحوای اصلی آن است.  کتابی که موضوع و مخاطبش «ایرانی» است و نویسنده به درستی این خودمانی بودن را در برخورد با مخاطب [جامعه ایرانی] لازم میداند چراکه میخواهد ما که مخاطب [ش] هستیم منتقد خود باشیم. کتاب را هم تقدیم به آنان کرده است که «هرگز حقیقت را به پای وجاهت قربانی نکردند»: کاری که به کرات انجام میدهیم.
عنوان کتاب شامل واژه دیگری نیز هست «جامعه شناسی». نویسنده کتاب آقای حسن نراقی تحصیلات دانشگاهی جامعه شناسی یا رشته های مرتبط علوم اجتماعی را نداشته است. اما بقولی جهاندیده و ایراندیده بوده است و تجربیات زیادی در برخورد با ایرانی داشته است. خودش هم اذعان داشته که نه تاریخدان است و نه جامعه شناس.
کتابی که تا سال ۹۰(سال فوت مرحوم نراقی در ۷۲ سالگی) به چاپ ۲۲ رسیده بود در این سال مورد انتقاد انجمن جامعه شناسی ایران قرار گرفت. «... رویکرد خوشایند مذاق اهل قدرت است... » و «... نمیتوان آنرا اثری در جامعه شناسی ارزیابی کرد...» و نقدهای دیگری که از چاپ اول کتاب به آن وارد شده بوده است.
با اینکه تا چاپ سوم این کتاب با زیر عنوان «نقش ما در آیینه» و از آن چاپ به بعد با زیرعنوان «چرا درمانده ایم» به چاپ رسیده است ولی اصلاح «جامعه شناسی خودمانی» آنقدر جذاب بوده که نه تنها نویسنده کماکان در مقالات و کتب و مصاحبه های بعدی اش اصرار به آن داشته بلکه نویسندگان دیگر هم این خودمانی بودن را مورد مباحثه قرار داده اند. گویا نقدها هرچه که باشد نمیتوان این نکته را کتمان کرد که این کتاب در «همگانی سازی واژه جامعه شناسی» نقش  مهمی داشته است. 
البته خوده نویسنده هم در مقدمه به آن اذعان داشته است اینگونه نگاه خود انتقادی (خود انتقادی ما ایرانیان به رفتارهای فردی و اجتماعی مان) را متاثر و وام گیر از نوشته های مهندس مهدی بازرگان  (کتاب سازگاری ایرانی) ، مرحوم جمالزاده (کتاب دارالمجانین و کتاب خلقیات ما ایرانیان) و علی محمد ایزدی (کتاب نجات) میداند و نه ساخته و پرداخته خودش. 
همچنین در مقدمه، کتابش را در کنار آثاری همچون «جامعه شناسی نخبه کشی» و «ما چگونه ما شدیم» قرار میدهد.
در سخن آخر میگوید که «... نخست باید بدون رودربایستی با خودمان واقعیت خودمان را حداقل برای خودمان روشن کنیم و به روی خودمان بیاوریم...» و کتابش را «... به صورت یک اتود ساده روی کاغذ ...» توصیف میکند. 
وقتی به نوشته های موجود در این کتاب از این مهندس جهان و ایراندیده (=نویسنده= حسن نراقی) را میخواندم میبینم که این انتقادات و اشارات ساده جامعه شناختی هنوز هم بعد از ۲۱ سال(از سال چاپ اول ۱۳۸۰ ) مبتلا به جامعه ایرانی است. 
قطعا همانگونه که نویسنده اشاره کرده است اولین مرحله فرار از کتمان سازی (سانسور) حقایق است. 
***
عنوان فصول کتاب:
مقدمه
با تاریخ بیگانه ایم
حقیقت گریزی و پنهان کاری ما
ظاهر سازی ما
قهرمان پروری و استبداد زدگی ما
خود محوری و برتری جویی ما
بی برنامگی ما
ریاکاری و فرصت طلبی ما
احساساتی بودن و شعار زدگی ما
ایرانیان و توهم دائمی توطئه
مسئولیت ناپذیری ما
قانون گریزی و میل به تجاوز ما
توقع و نارضایتی دائمی ما
حسادت و حسدورزی ما
صداقت ما
همه چیز دانی ما
و نمونه هایی دیگر از خلقیات ما
و اما سخن آخر
***
پادکست این کتاب نیز موجود است
***
        

20

کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی
          .
رمضانی که به واسطه همراهی با کهکشان نیستی برای من در نجف وکربلا گذشت.راستش تا به حال با این همه آیت‌الله،عالم،عارف،شیخ،عمامه به سر و...زیست نکرده و هم صحبت نشده بودم شاید بگویید آیا اینها باهم تفاوتی دارند؟بله بسیار! زیرا که در لباس روحانیت همچون هر منسب دیگری رده‌بندی خوب و بد وجود دارد
 
کتاب روایت آدم‌های مختلف از آیت الله قاضی است که خودش ترجیح می‌دهد سید علی قاضی صدایش کنند و هر کس از دریچه‌ی نگاه و تجربه مواجهه‌اش با او می‌گوید که شامل خانواده،اطرافیان،دوست و حتی دشمنانش می‌شود. 
 تو نیز همراهی با قاضی در حجره‌‌اش،سفرش،زیارتش،گفتگوها،مباحثات و عباداتش،حتی به وقت چایی خوردنش حضور داری،متعجب می‌شوی،متوقف می‌شوی، یاد می‌گیری،تامل می‌کنی و باز حرکت می‌کنی 

قاضی با همه نشست و برخاست می‌کرد درویش،گدا،قهوه‌چی،حتی با زورگیر وقالتاق نجف قاسم فاسق.همه شیفته‌ی او می‌شدند به شکلی که مسیر درست را می‌یافتند و به سمت نور حرکت می‌کردند

گرچه امثال قاضی همیشه مظلوم‌اند و شاید برای همین بود که قاضی از حافظ این بیتش را زمزمه می‌کرد: 
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش
 که تا یک‌دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

بخش هایی از کتاب:
*تلاش کردن من برای فرار از من در توده‌ی رازآلود «من‌»های متراکم به سرانجام نمی‌رسید

*فرار کنید به سوی حسین(ع) برای پویندگان طریق فنا جز فرار به سوی حسین(ع) راهی نیست محال است انسانی به‌جز از راه سیدالشهداء به مقام توحید برسد

*اگر کسی نماز اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان و اگر آخرت هم می‌خواهی نماز شب بخوان

*این بدن ما حکم استر را برای ما دارد هر جه بیشتر به خواسته‌های معقول آن برسی بیشتر می‌توانی از آن کار بکشی

*به‌راستی حقیقت روح چه بود که پس‌از مدتی کوتاه دوری از جسم بدن این‌چنین از هم می‌پاشید و اگر دیر می‌جنبیدی گند آن عالم را برمی‌داشت گویا قوام بدن به روح است و اگر روح بدن را رها کند بدن از هم متلاشی می‌شود

*برزخ سرزمین وجود انسان و عرصه مواجهه با حقایقی است که او خود به دست خود در دنیا تراشیده‌است چه در برزخ چه در قیامت و چه در بهشت و جهنم انسان با خود و اعمالش روبرو می‌شود

کاش همچون قاسم فاسق (سردسته‌ی ارازل نجف) به وقت توبه این چنین با خدا عهد ببندیم
«خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود»

آری قاضی تفسیر رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بود 

و حقیقتا که 
ملا شدن چه مشکل!
آدم شدن محال است.

 
#کهکشان_نیستی #سید_علی_قاضی #آیت الله_قاضی #کتاب #محمد_هادی_اصفهانی
        

44

کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی
          چه فرصت خوبی بهتر از ماه رمضان تا بتوانم کتاب کهکشان نیستی را که خود مرحوم شاملو -رحمت و رضوان الهی بر او-به من هدیه داد را بخوانم و تمام کنم.
کتاب کهکشان نیستی  آنقدر زیبا و روان و دقیق کوچه پس کوچه های نجف و مکاتب مختلف و زندگی روزمره آن را به تصویر میکشد که خواننده تصور میکند یک خانه ای اجاره ای در نجف آن روزگار گرفته و دارد  بین علما زندگی میکند.

فضای روایت خیلی زنده است برخلاف سایر کتبی که برای عرفایی مثل آقای قاضی نوشته شده که یا صرفا روایتهای کوتاه است و یا دستور العملهای مراقبه ای! اما این کتاب با ۷۵ روایت دارای سیر زمانی و از زبان راویان مختلف، زوایای مختلف زندگی عارف بزرگ آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی را از ۲۷ سالگی یعنی همان روزهای ورودش از تبریز به نجف تا آخر عمر را به تصویر میکشد و  به خواننده هم مشی و مرام و مکتب آقا سید علی قاضی را میگوید، هم میگوید که قاضی خودش استاد دیده است و زحمت کشیده و هم به صورت غیرمستقیم به او دستور العملهای عرفانی میدهد که بسته به ظرفیت وجودی اش میتواند از همان روز شروع به انجامش کند. 

در بیشتر صفحات کتاب لحنش آنقدر صمیمانه و روان است که مخاطب را اصلا خسته نمیکند و در بعضی قسمتها آنچنان ادبی و سنگین که البته حذف آنها لطمه ای به سیر بحث نمیزند. بعضی روایتها آنچنان جذاب و عجیب و حیرت انگیز است که اگر استناد به منابع و اعتقادی که داریم نبود این اطمینان خاطر وجود نداشت که خواننده آن را باور کند. 

قطعا نه خواندن این کتاب به همه توصیه میشود و نه عمل به طریقه عرفانی اش. برای ارتباط گیری بیشتر با کتاب، خواننده باید فهمی از ادبیات و مفاهیم دینی داشته باشد‌.

یکی از نقاط مبهم کتاب، زندگی خانوادگی و ارتباط آیت الله قاضی با همسر و فرزندانش بعد از فوت رخشنده همسر اول اوست. ارتباطی که خیلی در کتاب دیده نمیشود چهار همسر و بیست و پنج فرزندی که آقای قاضی با وجود فقر مطلق اختیار کرده و عدم رسیدگی حداقلی زندگی اعم از مالی و حتی عاطفی که مشخص نیست که روایتها اینگونه به خواننده القا میکند که ایت الله قاضی کمترین توجه و رسیدگی به خانواده و فرزندان را دارد و یا واقعا این نقد و خلا در سیره و سبک زندگی ایشان بوده است. و شاید همین نکات برای بعضی خوانندگان و مخصوصا بانوان ناخوشایند باشد.

از دیگر نکات منفی کتاب که البته این نقد را کلا به اکثر عرفای مکتب نجف دارم کناره گیری از مسائل سیاسی اجتماعی آن هم در بحبوحه جنگ جهانی دوم است . کتاب این را القا میکند که آقای قاضی هیچ کاری به دنیا و مسائل اطراف خود ندارد، تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی ایران و عراق و جهان برایش بی معناست و گاهی فقط برای اینکه کار خودش را پیش ببرد حتی حاضر است برای مامور مرزی که عثمانی است شعر بگوید تا بتواند به مکه یا کربلا برود. و یا حاضر است ۲۶ سال در زیر زبانش سنگ بگذارد تا حرف لغو نزند اما حاضر نیست برای رفاه مردم زمانه اش و یا حتی فرزندان و بستگانش قدمی بردارد، نسبت به دولتهای ظلم و جور وقت روشنگری و تبیین کند و مردم را نسبت به زمانه خودشان و ظلم حکام اگاهی بخشد و فریاد مظلوم باشد. و شاید همین کناره گیری ها از مسائل جامعه باعث شد که برچسب صوفی مسلکی به ایشان زده شود.

ولی این کتاب با لحن روایی و داستانی جذابش و با استناد به منابع، الگویی را جلوی پای کسانی میگذارد که این خلا را احساس کنند چقدر به این دست روایتها از زندگی عرفا و صاحبان تحولات سیاسی اجتماعی گمنام مثل میرزای شیرازی،شیخ فضل الله نوری، شهید مدرس، امام خمینی، ایت الله خامنه ای و سایر عرفایی که عرفانشان را در اجتماع و در بین مردم به دست آوردند نیاز داریم.
        

17