معرفی کتاب نشان حسن اثر لیلا مهدوی

نشان حسن

نشان حسن

لیلا مهدوی و 2 نفر دیگر
4.5
80 نفر |
32 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

139

خواهم خواند

83

شابک
9786227808001
تعداد صفحات
402
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

         
      

لیست‌های مرتبط به نشان حسن

نمایش همه
پس از بیست سالبه امین بگو دوستش دارمطلوع روز چهارم

رمزِ عبور آسمون

29 کتاب

رمزِ عبور آسمون؛ لیستِ رمان‌های تاریخی و خوشخوان از زمان اهل بیت هست . امیدوارم بخونید و نور مهربون و معطر کلمات قلبتون رو سرشار از عشق کنه. کتاب‌ها رو بر اساس موضوع نوشتم: ۱_پس از بیست سال | امیرالمؤمنین ۲_به امین بگو دوستش دارم | چهار شخصیت بزرگ صدر اسلام؛ عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و جعفر(ع) ۳_طلوع روز چهارم | تولد امیرالمؤمنین ۴_ یوما | بانو حضرت خدیجه ۵_ نشان حسن | امام مجتبی ۶_حا،سین،نون| امام مجتبی ۷_ نامیرا | قیام اباعبدالله ✅️ ۸_قصه کربلا| امام حسین✅️ ۹_ سقای آب و ادب| عمو جان حضرت عباس ۱۰_ از دیار حبیب| جناب حبیب بن مظاهر ۱۱_آفتاب در حجاب| حضرت زینب ۱۲_سنگ| بعد از واقعه عاشورا✅️ ۱۳_نجیب بنی امیه| دوران بنی امیه ۱۴_ تویی به جای همه| حماسه سجادیه ۱۵_ اگر غم لشکر انگیزد| حماسه سجادیه ۱۶_فصل شکوفه‌های نخل| امام سجاد ۱۷_بکّه| امام سجاد ۱۷_قلم‌های بی‌غلاف| امام باقر ۱۸_صادقانه| امام صادق ۱۹_زندانبان یهودی| امام کاظم ۲۰_موسی ترین به طور| امام کاظم ۲۱_به بلندای آن ردا| امام رضا ۲۲_به سپیدی یک رویا| حضرت معصومه ۲۳_یک خوشه انگور سرخ| امام جواد ۲۴_سر بر دامن ماه| امام هادی(زندگی نامه بانو حدیث مادربزرگ امام زمان) ۲۵_حاء مشدد| بانو حکیمه خاتون و حدیث خاتون مادر امام حسن عسکری ۲۶_رایحه ماه| نائب اول امام زمان(عج) ۲۷_تیغ و مهتاب| نائب دوم امام زمان (عج) ۲۸_رویای یک دیدار| جناب سلمان فارسی #کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم #نمایشگاه

11

یادداشت‌ها

          خواندن در باب حضرت حسین علیه السلام و واقعه عاشورا سخت است. اول از این‌رو که برای آنانی که اهل این دستگاه هستند و نمک خورده‌ی حضرت شده‌اند، بحث جدید چندانی در حوزه‌ی مطالعات عمومی وجود ندارد. هرچه بوده را از کودکی پای منبر و روضه شنیده‌اند.
برایشان جویده‌اند و در دهانشان گذاشته‌اند بعد هم چای روضه را پخش کرده‌اند تا برود پایین و به جانشان بنشیند.
خلاصه کنم این‌ها جماعتی هستند که از قیمه‌ی حضرتش گوشت رویانده‌اند بر بدن.
توقع مطالعه داشتن از ایشان در این باب از این رو سخت است. این‌ها هرچند نبودند که حسین ارواحنا له الفدا را یاری کنند ولی پای غمش عمر گذاشته‌اند و مو سفید کرده‌اند.
از باب دیگر هم مطالعه کردن برایشان سخت است.
باب محبت را عرض می کنم. سختشان است سر فرو برند در متون قدیمی و بخوانند آنچه گذشت را. آنچه گذشتی که قدیم‌ خیلی خشک و بی ‌رحمانه نوشته می‌شده است. آنچه گذشتی که یک دفعه در سه جمله جوان را پیر می کند. سخت است نشستن پای قلم‌هایی که یک دفعه و بی مقدمه، بدون غزل و عرض ادب، بدون این‌که زیارت وارث بخوانند و مکرر ذکر صلوات بگیرند، می‌نویسند ....و الشمر جالس علی صدر ... 
نمی شود، والله که نمی‌شود. 
خلاصه کنم پای صحبت‌های ابی مخنف، مقرم، امین، خوارزمی، شیخ عباس و ابن طاووس نشستن سخت است.
اما نوشتن در این باب به مراتب سخت‌تر هم هست.
در این چالش نویسنده باید داستانی را بنویسد که مخاطب همه‌ش را می‌داند. اصلا از هرجایش بنویسد مخاطب نه تنها آن داستان را می‌داند که داستان را از زوایای دیگر هم بلد است. بدتر این‌که داستان را خشک و خالی و تنها هم نخوانده است. داستان را با صدای آدم‌های خوش صدایی که سال‌ها تمرین کرده‌اند، در بین جمعی از عشّاق شنیده، موقع ورودش به حلقه‌ی وصل مقدمش را گرامی داشته‌اند و تکریمش کرده‌اند، پیش از شروع کامش را شیرین کرده‌اند و پس از آن هم چلو داده‌اند که یک وقت خدای نکرده مهمان مادر سادات ضعف نکند. 
خلاصه کنم، مهمان مادر سادات خیلی محترم است و از بخت بد نویسنده همه‌ی داستان را هم می‌داند.
حالا بیچاره نویسنده‌ای که بخواهد در این باب بنویسد و بیچاره‌تر آن نویسنده‌ای که  بخواهد خوب هم بنویسد.
اما کتاب «نشان حُسن» از آن کتاب‌های درست و حسابی‌ست که مخاطب کاربلد و داستان شنیده را هم می‌نشاند پای مطالعه. خانم «لیلا مهدوی» کتابی نوشته با چند راوی و حول چندین شخصیت از زمانه‌ی امام حسین علیه السلام که همه شان هم شناخته شده و آشنا هستند.
خانم نویسنده رفته است سراغ اولاد حضرت مجتبی علیه السلام و روایت آن ها را از پیش از حرکت کاروان حضرت حسین علیه السلام از مدینه به سمت مکه روایت کرده است. روایت زندگی حضرات ابن الحسن علیه السلام را در نشان حسن می توانید بخوانید و مهمان سفره‌ی حضرات بشوید.
چیزی من باب داستان عرض نکردم که احتمالا خودتان بلد هستید و در بیشتر شهرهای ایران، دو شب در دهه اول محرم را هم مهمان سفره‌ی کریم آل طاها بوده‌اید. البته کتاب بیش از این‌ها اطّلاعات دارد که به مخاطبش برساند مثلا اینکه حضرت مجتبی علیه السلام فرزندان دیگری هم حاضر در کربلا داشته است و ما در روضه‌ها از این حضرات کمتر شنیده‌ایم. روایت شامل حال «حسن بن حسن» معروف به «حسن مثنی» هم می شود.
از سوی دیگر آن خشکی که در متون قدیمی داریم و پیشتر راجع به آن نوشتم هم در اینجا خبری نیست. ما در این اثر با رمان مواجه‌ایم و نویسنده بر خلاف کتب تاریخی دستش باز بوده که از عنصر خیال هم بهره گیرد. البته به کارگیری عنصر خیال جایی در لبه‌ی واقعیت بوده و در حد فهم نگارنده‌ی این متن جایی هم از حد خارج نشده است و تحریفی در وقایع تاریخی هم صورت نگرفته است.
از سوی دیگر خانم نویسنده توانسته خیلی خوب رمانی در فضای عاشورا و کربلا بنویسد و حرمت حضرات معصومین را هم به خوبی نگه دارد. با همه‌ی این اوصاف باید از ایشان تشکر کرد. ان شاء الله که خودش و انتشارات «کتابستان» خیر ببینند. برای حال و هوای این روزها هم بسیار مناسب است. 
خلاصه کنم 
بر فرس تندرو هرکه تو را دید گفت 
برگ گل سرخ را باد کجا می‌برد
اصلاً شاید نشان حُسن همان نشان حَسَن بوده، کسی چه می‌داند؟
        

25

          من رو در حالی تصور کنید که مدتی زل زدم به در و دیوار و تلویزیون خاموش و آشپزخونه به هم ریخته تا بلکه بتونم ذهنم رو جمع کنم و از این کتاب بنویسم.
به نظرم جزو معدود کتاب‌های رمان تاریخی- مذهبی است که میشه با اطمینان به همه معرفیش کرد. بدون هیچ ادعایی، بدون انبوه جملات قصار، بدون شعار و بدون هتک حرمت مقدس‌ترین‌ها شرح حال حاضرین در یکی مهم‌ترین وقایع تاریخ بشر رو نوشته.
انتخاب کلام، لحن و چند راوی برای تعریف ماوقع هوشمندانه بوده. و چه کار سختی بوده برای نویسنده تا به این نتیجه برسه. در خلال این کتاب بود که تونستم تا حدی از حال و هوای بیت امام دوم بفهمم. به واسطه این کتاب اگرچه هنوز فاصله قابل توجهی تا امام حسین داشتم، اما علی اکبر و ابالفضل رو فاصله نزدیک‌تری دیدم. شاید حتی سرم رو لای چین‌های عبای ابالفضل عباس هم پنهان کردم و بو کشیدم.
بعد کنار نفیله همسر امام حسن نشستم که مادر چند پسر رشید بود، از بزرگ شدنشون لذت می‌برد، دلش پر ذوق می‌شد و احساس آرامش داشت. همین مادر با قلبی که از فشار شرحه‌شرحه بود برای رضای خدا و همسر شهیدش، شهادت پسران نوجوانش رو تماشا کرد. 
به خاطر این کتاب درباره حسن مثنی و فاطمه بنت حسین بیشتر خوندم.
کنار قاسم نوجوان راه رفتم و با شک و تردیدهاش همراه شدم.
و برای بار چندم برام مرور شد که ولایتمداری کاری بسیار سخته. از حرف و ادعا تا عمل راه زیاده و در این راه چه چیزها که باید فدا کنی. ولایتمداری یکی از سخت‌ترین امتحان‌های الهیه.
        

13

          حتی اگر در عمرمان یک رمان عاشورایی نخوانده باشیم و مهم‌تر از آن زیارت اباعبدالله نرفته باشیم، بالاخره روضه که رفته‌ایم، هیئت که بوده‌ایم، دسته سینه‌زنی و زنجیرزنی که دیده‌ایم، از چای و شربت موکب‌ها که نوشیده‌ایم. اینها که گفتم، هیچکدام مستقیم به رمان عاشورایی ربطی ندارد اما غیرمستقیم کار هر نویسنده‌ای که بخواهد برای اباعبدالله و واقعه کربلا رمان بنویسد را سخت می‌کند.
به نظرم یک نویسنده اگر می‌خواهد عیار نویسندگی‌اش را محک بزند باید رمان امام حسینی بنویسد. نه صرفاً به‌خاطر آنکه ارباب اجازه بدهد. آن که سر جای خودش. به‌خاطر آنکه مخاطب رمان عاشورایی، خاص‌ترین مخاطب کتاب‌خوان دنیاست. مخاطبی که عاشورا را از همان بچگی زیست کرده و تا روزی که زنده باشد زیست می‌کند. در روضه‌های خانگی، در حسینیه‌های شلوغ، در صف زنجیرزنی، پای روضه قبل مداحی و وسط گریه‌های مداح.
برای مخاطب رمان عاشورایی حرف جدید زدن کار سختی است.
اما با همه این سختی‌ها اگر لطف اهل بیت باشد باز هم همیشه چیزی پیدا می‌شود که به دل مخاطب کتاب عاشورایی بنشیند. یکی‌اش همین «نشانِ حُسن». یک کتاب بی‌ادعا که مثل پیرغلام‌های اباعبدالله است. هم شور دارد، هم شعور. نشان حُسن رفته سراغ آدمی که در کربلا حرفش را شنیده‌ایم و اصلاً یک شب روضه مال اوست. اسم قاسم که می‌آید پشت بندش «احلی من العسل» هم می‌آید. اما چند نفرمان می‌دانستیم کریم اهل بیت (علیه‌السلام) غیر از قاسم چند شیربچه دیگر هم برای جان‌فشانی برای برادرش تربیت کرده است؟ در واقع نشان حُسن ماجرای خانواده و فرزندان امام حسن  است در کربلا. از زمان مرگ پسر ابوسفیان تا روز عاشورا.
آدم موقع خواندن نشانِ حُسن کیف می‌کند وقتی از خرده‌ماجراهای خانواده امام حسن باخبر می‌شود. نه اینکه نویسنده بخواهد حرف‌های تکراری بزند یا خودش را درگیر ماجراهای خاله‌زنکی و دم دستی بکند. گفتم که. نشان حُسن مثل یکی از پیرغلام‌های اباعبدالله است. فقط شور خالی نیست، سراسر شعور است. ادب در این کتاب موج می‌زند. جنس این ادب هم صرفاً از جنس ادب فامیلی و رابطه خانوادگی نیست؛ از جنس شناخت است. آدمی که امام نیست، یک امام‌زاده معمولی است. اما تمام همّ و غمّش این است که با تمام ضعف‌ها و کمبودهایش می‌خواهد برای امامش همه جوره قدم بردارد. معیار همه چیز زندگی‌اش امام است با اینکه می‌داند او کجا و امامش کجا. امامی که عمو هم هست!
لیلا مهدوی در داستانش، با انتخاب سه راوی، همه قضایای این خانواده را تا جایی که توانسته پوشش داده است. نفیله، همسر امام حسن و مادر قاسم، حسن مثنی پسر دوم امام حسن و قاسم پسر کوچکتر امام حسن سه راوی این داستان هستند و چه انتخاب خوبی کرده است که برای هر کدام در ابتدای فصل، عنوانی انتخاب کرده است؛ آفتاب و ماه و آیینه.
در نشانِ حُسن، امام حسین را کمتر می‌بینیم. اتفاقات و داستان‌هایی را می‌خوانیم که کمتر از آن سراغ داشته‌ایم. نسبت‌های خانوادگی که تا پیش از آن کشفشان نکرده بودیم و کسی به ما نگفته بود. بعد خواندن نشانِ حُسن روضه مسلم برایمان جور دیگری معنی می‌شود. وقتی می‌فهمیم که مسلم، شوهر خواهر اباعبدالله بوده. از حواشی ماجرای مسلم نمی‌گویم، خودتان در رمان بخوانید. یا اینکه اولین ازدواج فامیلی در میان اهل بیت، میان حسن مثنی و فاطمه دختر امام حسین در میان راه کربلا بوده است. کتاب از این چیزها کم ندارد. آدم وقتی نشان حُسن می‌خواند حبّش به اهل بیت بیشتر می‌شود.
اما این حب همینطوری نیامده. نویسنده نیامده با کلمات احساسی و گرته‌برداری از عبارات خیالی و شعرگون حال مخاطبش را عوض کند. زحمتی را که نویسنده کشیده هم از اتفاقات تاریخی جدید و فراوانی که در داستان آورده می‌توان فهمید هم از جزئیات تاریخی که در کارش دیده می‌شود. از توصیف‌ها و عباراتی که آورده است، از زبان و لحنی که به کار برده است. 
نشانِ حسُن نه سنگین و عصاقورت داده حرف می‌زند نه سانتی‌مانتال و اغراق شده. زبانش شسته‌رفته است، حشو و زوائد ندارد، ادب دارد، هم با مخاطب صمیمی است هم حرمت اهل بیت را نگه داشته است. اینها چیز کمی نیست. زنانگی‌اش هم به‌جا است. نه بوی فمینیسم اسلامی می‌دهد نه شعارزده و سطحی است.
نویسنده فقط با توصیفات تاریخی، کارش را جلو نبرده است، بلکه این فهم تاریخی است که در کتاب وجود دارد. نویسنده به همه آدم‌هایی که در داستانش آمده فرصت حرف زدن داده است حتی اگر آن حرف‌ها به مذاق ما خوش نیاید . عقلانیت شیعی در کنار مسئله ولایت خوب و درست از کار درآمده است.
نشان حُسن کتابی است که مخاطب خاص عاشورایی‌خوان را می‌تواند راضی کند. نشانِ حُسن خودش یک تنه هیئت است. می‌شود با یک پرچم و کنج خلوتی و رمان نشانِ حُسن، برای اباعبدالله عزاداری کرد. هیئتی که هم تحلیل خوب به آدم می‌دهد و هم به وقتش اشک آدم را در می‌آورد.
راستی شما هم مثل حس کردید این کتاب را می‌شود نشان حَسن هم خواند؟ نظرتان چیست؟
        

23

روزگاران ق
          روزگاران قدیم جنگ به صورت تن به تن بود
این را از گزارشات تاریخی هم می‌توان درک کرد
ماجرای کربلا و جنگ بین سپاه شوم بنی امیه با خاندان پیامبر و سیدالشهداء عليه السلام نیز از همین قانون پیروی کرد.
نکته جالب توجه در روز عاشورا رجزخوانی های اصحاب امام حسین علیه السلام هست
ظاهرا وقتی به میدان نبرد اعزام می‌شدند با صدای بلند و در قالب شعر عربی حماسی
اول خود را معرفی می‌کردند و سپس در بیان فضیلت خاندان رسالت و یا مدح و ثناء الهی زبان می‌گشودند
در میان یاران اهل نبرد امام حسین علیه السلام از پیرمرد هایی چون حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، زهیر بن قین بگیرید تا جوانانی چون قمر بنی هاشم حضرت عباس، علی اکبر و دیگران؛ همچنین در این میان نوجوانان نیز از سهم‌خواهی نبرد در مقابل کفر و شرک بی بهره نبودند که گل سر سبد این گروه فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام بودند
که حدود سنی این نوجوانان که قاسم ، حسن و عبدالله و عمرو پسران امام حسن ۱۳ و ۱۴ سال بود.
رجز مشهور قاسم را شاید در روضه های دهه محرم شنیدید 
إنْ تُنْكِروني فأنا بنُ الحسنِ
سِبْط النَّبيِّ المصطفى المُؤْتَمَنِ
...
همه اینها را گفتم تا بنویسم 
کتاب "نشان حُسن" 
شرح و تفسیری از رشادت ها و تبیین زندگی نوجوانان امام حسن علیه السلام از مدینه تا کربلا را در خود جا داده است.
و سبک قلم بسیار شبیه به آثار استاد سید مهدی شجاعی هست.


        

5

Aylin𖧧

Aylin𖧧

1404/2/18

          حیف این کتاب نبود که پایانش این‌طوری باشه؟
درک می‌کنم که نوشتن چنین روایت سنگینی خیلی سخته؛ به‌ویژه با راوی اول شخص. داستان رفته بود سراغ نقش فرزندان امام حسن علیه السلام در واقعه‌ی عاشورا و خب، انتخاب این موضوع بسیار تحسین‌برانگیزه.
انتخاب راویان داستان هم از نظرم خیلی هوشمندانه بود و لقبی که نویسنده بهشون داده بودن خیلی به دلم نشست؛ آفتاب، ماه و آینه :) و وای که چه‌قدر دوست داشتم فصل‌هایی رو که از زبان حضرت قاسم روایت می‌شد 😭🌿
فضاسازی داستان امتیاز بالایی ازم می‌گیره راستش. حین خوندن کتاب احساس می‌کردم تو خونه‌ی امام حسن مجتبی‌ام، یا با کاروان اباعبدالله همراه شده‌ام و از مدینه تا مکه، از مکه تا کربلا، منزل به منزل پیش می‌رم. حس دوست‌داشتنی‌ای که حین خوندن کتاب داشتم یه‌جورایی تکرارنشدنیه. رابطه‌ی میون شخصیت‌های داستان، اون عشق و احترام بینشون خیلی به دلم نشست. خیلی هم ذوق می‌کردم موقع خوندن-😭💕
ازدواج جناب حسن مثنی و بانو فاطمه بنت الحسین، واقعاً قشنگ توصیف شده بود. این‌قدر اون بوسه به روی انگشتر رو دوست داشتم که نمی‌دونم چه‌طور بگم.😭💚
صحنه‌ای که خبر شهادت جناب مسلم رسید منو به گریه انداخت. خیلی خیلی حزن‌آور و زیبا به تصویر کشیده شده بود. به جرات می‌گم که یکی از بهترین صحنه‌های داستان بود. 
اون اضطرابی که بر کاروان حاکم بود، اون ترسی که از پایان ناگوار واقعه در دل‌ها وجود داشت به‌خوبی توصیف شده بود، اما رسیدن به یقین خیلی به چشم نیومد؛ در حالی که مهمتر بود. داستان، داستانِ زندگی شخصیت‌هایی معصوم بود؛ می‌دونید؟ اون عصمت، اون شجاعت، اون اخلاص، کاش بیشتر دیده می‌شد. صحنه‌ی زیبای "احلی من العسل" که باید یکی از درخشان‌ترین بخش‌های داستان می‌بود، خیلی به چشم نیومد به نظرم.
و اما عاشورا. ناراحتم. انگار با عجله نوشته شده بود. صحنه‌ای که باید اوج ایثار و عشق رو به نمایش می‌گذاشت، صحنه‌ای که تموم داستان به‌خاطرش نوشته شده بود و تموم اتفاقات رخ داد تا به اون برسه، توی چند صفحه جمع شده بود. (البته سر صحنه‌ی شهادت جناب عبدالله ابن الحسن مُردم) 
بهم اجازه بدین با همین یه ذره سوادی که درباره‌ی واقعه‌ی عاشورا دارم، اینو هم بگم که موقع تطبیق بعضی رخدادهای این داستان با اطلاعاتی که قبلاً در مورد واقعه داشتم، کمی گیج شدم. 
از خانم نویسنده بسیار ممنونم که ابتدای کتاب ذکر کرده بودن عنصر خیال در داستان دخیله. خوندن این کتاب رو پیشنهاد می‌کنم (چون حال خوبی که موقع خوندن داشتم، ارزششو داشت) ولی نه به عنوان کتابی که بشه از نظر تاریخی بهش استناد کرد. اطلاعات خوبی داشت؛ ولی تفکیک رخدادهای حقیقی از اتفاقات خیالی داستان کار بسیار سختی بود و برای متوجه‌شدنِ بعضی اتفاقات باید از قبل درباره‌اش اطلاعاتی داشته باشید. 
در پایان باید بگم خوندنِ کتابی درباره‌ی فرزندان امام حسن مجتبی و حضور پررنگشون در قیام امام حسین، خیلی تجربه‌ی دوست‌داشتنی‌ای بود و لازمه که توجه‌مون به این موضوع بیشتر بشه :>💚
        

10