این کتاب سر کلاس معلم های عزیزم خوانده شد و بهانه ای برای فرار از گوش دادن به درس بود.
فکر کنم سه چهارم این کتاب را در پنج روز خواندم ولی آن یک چهارم باقی مانده را آن هم به زور توانستم در یک هفته تمام کنم..
اولین چیزی که میتوانم بهش اشاره کنم پایان غیرمنتظره اش بود.
هرجوری هم تصور میکردم حد اقل به این نمیرسید!
و وقتی اخرین جمله ی داستان “بازی همین الان شروع میشه” بود به شخصه با خود گفتم:ای وای یه بازیه دیگه..
چون چرا نمیشود در آرامش زندگیشان را بکنند؟خانم بارنز باید به من پاسخگو باشند..
و اینکه هر لحظه میفهمیدی تمام شخصیت های داستان با هم فامیل هستن هم خیلی عجیب بود!
به نظرم با اشاره به همان موضوع بالا می توانست فیلم ترکی خوبی شود. همه پولدار، دارای مثلث عشقی ، پر از رمز و راز،به اضافه ی اینکه همه با هم نسبت خانوادگی دارند.
و در این مثلث عشقی ای که داشتیم برای من گریسون در برابر جیمسون بی نهایت محبوب تر است! و خودم هم نمیدانم چرا..
و راستش حالا که این کتاب را تمام کرده ام دوست دارم بگویم دلم برای “وارث”گفتن های جیمسون،بسیار تنگ می شود..
.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.