ریحانه خرّم

تاریخ عضویت:

خرداد 1403

ریحانه خرّم

@Khorramrh

5 دنبال شده

25 دنبال کننده

khorramrhnote
khorramrh

یادداشت‌ها

ریحانه خرّم

ریحانه خرّم

13 ساعت پیش

        باورم نمی‌شد همینگوی بخواهد کتابش را اینگونه تمام کند و این بهت و شوک را در مخاطب به جا بگذارد.
 وداع با اسحله ارنست همینگوی را بسیار روان، لطیف و تمیز یافتم. راستش اولش از اینکه رمان جنگی می‌خوانم ناراحت بودم ولی همینگوی با استادی تمام هنرش را به رخ کشیده بود که چگونه می‌شود از جنگ گفت ولی روی تعداد توپ و تانک‌ها و گلوله‌ها تاکید نکرد. 
 شخصیت داستان خودش رفتن به جنگ را انتخاب کرده بود ولی خداحافظی‌اش با جنگ انتخاب خودش نبود. تا پایان آخرین کلمه نگران این بودم که این خداحافظی برایش گران‌تر از این حرف‌ها تمام شود. 
 در این کتاب همینگوی زیاده‌گویی نمی‌کند. خیلی کوتاه و موجز حرفش را می‌زند و می‌گذرد و اجازه می‌دهد خودت از احساسات پشت جمله‌ها و کلمه‌ها با خبر شوی. 

 کتاب تلخ تمام شد ولی فکر می‌کنم قصد همینگوی هم همین بود. می‌خواست تلخی اتفاق‌ها را حس کنی و تو را با همان حال بد رها کند و بگوید جنگ چیز خوبی نیست و همه چیز در زندگی هم تحت کنترل ما نیست. 
 کتاب را دوست داشتم و خواندن وداع با اسحله را به هر کسی که می‌خواهد یک اثر فاخر بخواند و از داستان‌گویی همینگوی لذت ببرد پیشنهاد می‌کنم.
      

11

ریحانه خرّم

ریحانه خرّم

5 روز پیش

        کتاب سوران سرد را با دو دلی ادامه دادم. شروعش قوی و جذاب بود، پایانش هم دقت فراوان میخواست تا بفهمی چی به  است و آخر سر بتوانی از ماجرا سر در بیاوری ولی در میانه کتاب برای ادامه دادنش شک داشتم. چند بار خواستم کتاب را نصفه رها کنم و بروم سراغ کتاب دیگری.
 تعداد شخصیت‌ها در کتاب زیاد بود و گاهی لازم نبود این تعداد نام را بشنویم و گیج شویم.
اگر کتاب تبدیل به فیلم شود، پر از کات‌های ناگهانی و پرشی خواهد بود. از میانه یک صحنه به پایان یک صحنه دیگر می‌روی. 
بعضی قسمت‌های کتاب پیرنگ نداشت. نویسنده بخشی از داستان را میگفت و به راحتی صحنه را عوض میکرد ولی برای من خواننده سوال بود چطور مافوقش را رها کرد؟ چطور اجازه گرفت؟ چگونه از آن موقعیت سر در آورد.
 من طرفدار این حجم از سوال و معما نیستم. شاید اگر ژانر معمایی را دوست داشته باشید، بیشتر لذت ببرید. 
نویسنده، فضاسازی قوی ایجاد کرده بود و شما را به میانه برف کشیده بود و سرما را زیر پوست‌تان حس می‌کردید اما کاش تعداد شخصیت‌ها را کم می‌کرد و برای ما عمیق‌تر توصیف‌شان میکرد و هر چند خط یکبار نام شخصیت دیگری به کتاب اضافه نمی‌شد.
 سوران سرد را به افراد پر حوصله و طرفدار ژانر جنایی و معمایی پیشنهاد می‌کنم.
      

1

        📖 به بهانه ۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت ایران

کتاب همسایه‌ها از جمله آثاری است که جای خالی‌اش در کتاب‌های درسی ما احساس می‌شود؛ اما نه در دوران پیش از انقلاب و نه پس از آن، اجازه انتشار گسترده نیافت و تنها در تیراژ محدودی منتشر شد. اگر احمد محمود را نمی‌شناسید، او نویسنده‌ای است که مهارت شگفت‌انگیزی در ترسیم خانه، کوچه و محله در ذهن خواننده دارد. شخصیت‌های او را از خلال مکالمات روزمره‌شان می‌شناسیم، گویی خود در آن محله زندگی می‌کنیم.

پس از خواندن همسایه‌ها، خانه تک‌تک شخصیت‌ها، وسایل داخل اتاق‌هایشان و حتی روابط خصوصی‌شان را می‌شناسیم. این داستان را از نگاه خالد، نوجوانی که دوران ملی شدن نفت را روایت می‌کند، می‌خوانیم.

برای بسیاری از ما، ۲۹ اسفند صرفاً یک روز تعطیل تقویمی است که در آن مصدق نفت را ملی کرد؛ اما برای خالد، این روزها سرشار از فقر، بحران و استیصال است.

❝ او از روزگاری می‌گوید که در آن ایرانی‌ها باید نوکری عرب‌هایی را بکنند که خود، نوکر انگلیسی‌ها هستند. ❞

حین خواندن کتاب، بارها با خود گفتم چه خون دلی خوردیم تا توانستیم پای بیگانه را از خاک خود بیرون کنیم. چقدر درد، شکنجه، زندان و خون پشت این روزهای ماست... عجیب نیست که همچنان هم روزگار بر ما سخت می‌گذرد. احمد محمود در سال ۱۳۵۴ روایت می‌کند که این خون در شیشه شدن‌ها از خیلی قبل از دهه ۲۰ آغاز شده بود.

خالد از گوشت و مرغ خاطره‌ای دور دارد، چرا که هر شب غذای اصلی‌شان اشکنه است و بابت همان هم شکر خدا را به جای می‌آورند.

دست روزگار، خالد را زودتر از آنچه باید، بزرگ می‌کند. او چاره‌ای ندارد جز مواجهه با حقیقت‌هایی که هر روز در اطرافش رخ می‌دهد. ما همراه با او این حقایق را می‌بینیم، اما هم‌زمان از شیطنت‌ها، شهوت‌ها و نگاه‌های نوجوانانه‌اش نیز بی‌خبر نمی‌مانیم.

در سال‌های دور، مردم ایران را با این باور تربیت کرده بودند که نفت‌شان متعلق به آن‌ها نیست و ایرانی‌ها فقط سرایداران سرزمین خود هستند؛ چرا که به باور استعمارگران، جز انگلیسی‌ها کسی عرضه و دانش بهره‌برداری از این طلای سیاه را ندارد. اما مردم ایران جنگیدند تا این باور را از جان خود بیرون کنند و بگویند:

❝ ما سرایدار این سرزمین نیستیم، ما مالک آن‌ایم و دست خر کوتاه! ❞

همسایه‌ها پر از مکالمات و دیالوگ‌های ناب است، جملاتی که ارزش قاب کردن به دیوار را دارد. احمد محمود پند و درس‌های زیادی در دل قصه‌اش گنجانده، اما نه با زبان خطابه، بلکه با روایت‌های زنده و واقع‌گرایانه. او بدون سانسور، وجوه تاریک شخصیت خالد را نیز به تصویر کشیده، اما قصدش تحریک یا اروتیک‌نویسی نبوده است، بلکه می‌خواهد زندگی را همان‌گونه که هست، نشان دهد.

احمد محمود راوی قصه‌های جنوب ایران است، چه در زمین سوخته که از روزهای نخستین حمله عراق می‌گوید، و چه در مدار صفر درجه که فضای امنیتی و مبارزاتی بعد از کودتای ۳۲ را روایت می‌کند.

یافتن همسایه‌ها در بازار کتاب چندان آسان نیست و نیاز به جست‌وجوی بیشتری دارد، اما بی‌تردید ارزش این تلاش را دارد.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.