باورم نمیشد همینگوی بخواهد کتابش را اینگونه تمام کند و این بهت و شوک را در مخاطب به جا بگذارد.
وداع با اسحله ارنست همینگوی را بسیار روان، لطیف و تمیز یافتم. راستش اولش از اینکه رمان جنگی میخوانم ناراحت بودم ولی همینگوی با استادی تمام هنرش را به رخ کشیده بود که چگونه میشود از جنگ گفت ولی روی تعداد توپ و تانکها و گلولهها تاکید نکرد.
شخصیت داستان خودش رفتن به جنگ را انتخاب کرده بود ولی خداحافظیاش با جنگ انتخاب خودش نبود. تا پایان آخرین کلمه نگران این بودم که این خداحافظی برایش گرانتر از این حرفها تمام شود.
در این کتاب همینگوی زیادهگویی نمیکند. خیلی کوتاه و موجز حرفش را میزند و میگذرد و اجازه میدهد خودت از احساسات پشت جملهها و کلمهها با خبر شوی.
کتاب تلخ تمام شد ولی فکر میکنم قصد همینگوی هم همین بود. میخواست تلخی اتفاقها را حس کنی و تو را با همان حال بد رها کند و بگوید جنگ چیز خوبی نیست و همه چیز در زندگی هم تحت کنترل ما نیست.
کتاب را دوست داشتم و خواندن وداع با اسحله را به هر کسی که میخواهد یک اثر فاخر بخواند و از داستانگویی همینگوی لذت ببرد پیشنهاد میکنم.