رعناکایدخورده

رعناکایدخورده

@Kayedkhordeh_ir

20 دنبال شده

18 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        به نام خدای حیات و ممات🖤
مواجهه ی هرکس با سوگ،متفاوت است.
یک نفر گریه میکند و صورت خود را می خراشد،یک نفر بق میکند و عقده میگیرد.
هیچکدام از این واکنش ها،ربطی به سخت یا آسان بودن سوگ ندارد.بلکه به شخصیت فرد بستگی دارد.

کتاب "لنگرگاهی در شن روان" روایتی از مواجهه ی ۶ نفر از افراد مشهور ،با سوگ و فقدان است.
۶ مواجهه در ۳ قالب متفاوتِ جستار،نامه نگاری،و خاطره پردازی.

اگر تجربه ی تجربه کنندگان را داشته باشید،پای بسیاری از پاراگراف های این کتاب اشک خواهید ریخت و اگر چنین تجربه ای نداشته اید،اطلاعاتی از این واقعه ی ناگوار و بی رحم بدست می آورید.

سوگ اتفاقی ست که هیچ گاه نمیتوان به درک عمیقی از آن رسید،مگر به واسطه ی چشیدنِ زَهرش.
به قول جون دیدیون،یکی از نویسندگان این کتاب:
"سوگوار که میشوی،میفمهی سوگ جایی است که هیچ کدام مان،تا وقتی به آن نرسیده ایم،نمیشناسیمش.
دلهره داریم که یکی از نزدیکانمان بمیرد(و میدانیم که چنین اتفاقی خواهد افتاد)اما دور تر از چند روز یا چند هفته بعد از این مرگ تصور شده را نمیبینیم.حتی درباره ی ماهیت آن چند روز یا چند هفته هم اشتباه فکر میکنیم.شاید انتظار داشته باشیم که،در صورت ناگهانی بودن مرگ،شوکه شویم.اما انتظار نداریم این شوک،ویرانگر باشد و جسم و روان مان را پریشان کند."
اما
با نشستن پای روایت ها و خاطره نگاری های افرادِ سوگوار،شاید بتوان احساساتی را که در آن لحظه ها و حتی لحظاتی که در سالهای دور تجربه میکنند،لمس کرد.
شاید بتوان(اندکی)منزوی شدنشان را فهمید.یا اینکه چرا پرحرف و خاطره پرداز شده،و مدام از عزیز سفر کرده شان میگویند.
شاید بشود اندکی به دنیای تاریک و بی روشنای آنها سفر کرد و باهاشان همدرد شد(هرچند که تعلیق به محال است🙂)

✍️🏻مرور نویس:رعناکایدخورده
      

2

        "یک آب خوردن و اینهمه دردسر؟"

رمان خمره یک ورق از دفتر دردسرهای زندگی و تحصیل در روستاست.و البته،همچنین دردسرهای تدریسِ"آقای بسیار خوب".
ماجرای مدرسه ای که گویی از داشتن خمره،بی نصیب و نفرین شده.
قلم هوشنگ مرادی کرمانی همچون "قصه های مجید"ساده،روان و بی شیله پیله است.درست مثل قلب های مردمان روستا.
مردمانی که بر خلاف رفتار و گفتارِ دلسرد کننده شان،دلهای پاک و گرمی دارند.
شما با خواندن این رمان،در دنیای دیگری سیر میکنید.
اگر تجربه ی زندگی روستایی داشته باشید،به خوبی با اقای صمدی،معلمِ"بسیار خوبِ" روستا و همچنین وقایع،همذات پنداری میکنید.
و اگر چنین تجربه ای نداشته باشید،میتوانید تصویر روشن و ساده ای از این سبک زندگی داشته باشید.
همراه با بچه ها لب چشمه خواهید رفت،دست به زلال آب میزنید و مینوشید.
در کوچه های برف گرفته ی روستا قدم میزنید و با اقای صمدی،"آقای بسیار خوبِ"روستا،از دست اهالی حرص میخورید.
نویسنده سعی کرده توصیفات کمی از چهره ها و تیپ شخصیت ها در متن بیاورد اما تصویر و تیپ آنها به خوبی در حالات و رفتارها و گفتارشان گنجانده شده.به طوری که ادم میتواند اندام لاغر،قد بلند و کبودی زیرچشم"اقای بسیار خوب" را که ناشی از کم خونی است،تصور کند.یا مثلا خطوط اخمِ پدر قنبری را،حین درخواست تخم مرغ،برای مدرسه...

#تنها_کتاب_نخون
      

8

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.