یادداشت رعناکایدخورده
1402/8/27

"یک آب خوردن و اینهمه دردسر؟" رمان خمره یک ورق از دفتر دردسرهای زندگی و تحصیل در روستاست.و البته،همچنین دردسرهای تدریسِ"آقای بسیار خوب". ماجرای مدرسه ای که گویی از داشتن خمره،بی نصیب و نفرین شده. قلم هوشنگ مرادی کرمانی همچون "قصه های مجید"ساده،روان و بی شیله پیله است.درست مثل قلب های مردمان روستا. مردمانی که بر خلاف رفتار و گفتارِ دلسرد کننده شان،دلهای پاک و گرمی دارند. شما با خواندن این رمان،در دنیای دیگری سیر میکنید. اگر تجربه ی زندگی روستایی داشته باشید،به خوبی با اقای صمدی،معلمِ"بسیار خوبِ" روستا و همچنین وقایع،همذات پنداری میکنید. و اگر چنین تجربه ای نداشته باشید،میتوانید تصویر روشن و ساده ای از این سبک زندگی داشته باشید. همراه با بچه ها لب چشمه خواهید رفت،دست به زلال آب میزنید و مینوشید. در کوچه های برف گرفته ی روستا قدم میزنید و با اقای صمدی،"آقای بسیار خوبِ"روستا،از دست اهالی حرص میخورید. نویسنده سعی کرده توصیفات کمی از چهره ها و تیپ شخصیت ها در متن بیاورد اما تصویر و تیپ آنها به خوبی در حالات و رفتارها و گفتارشان گنجانده شده.به طوری که ادم میتواند اندام لاغر،قد بلند و کبودی زیرچشم"اقای بسیار خوب" را که ناشی از کم خونی است،تصور کند.یا مثلا خطوط اخمِ پدر قنبری را،حین درخواست تخم مرغ،برای مدرسه... #تنها_کتاب_نخون
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.