هومن

هومن

@Hoooman

25 دنبال شده

5 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

هومن

هومن

5 روز پیش

        کتاب متن روانی داشت و داستان رو به خوبی پیگیری میکرد داستان کتاب در مورد فیلسوف بزرگ نیچه بود که هنوز کسی اون رو نمی‌شناسه  دچار میگیرن هستش و از تنهایی رنج می‌بره،و برای درمان میگرن نزد یه پزشک می‌ره که چه بسا اون پزشک هم با اینکه دارای همسر و فرزند و اعتبار خیلی زیادی در جامعه هستش اما بشدت احساس تنهایی داره 
یکی از قسمت های که دوستش داشتم:
-و تو چطور فریدریش؟ آیا هرگز لوسالومه را دیده ای؟
نیچه به سرعت سر بلند کرد 
پرسید:منظورت چیست؟
شاید او نقش خویش را بازی می مرد،ولی تو چطور؟ نقش تو چه بود؟ آیا من و تو تا این حد با او متفاوتیم؟ آیا او را می دیدی؟ یا در وجود او صیدی،مربدی،زمین آماده ای برای کشتی برای اندیشه هایت و یا جانشینی می جستی؟ یا شاید مانند من در او به دنبال زیبایی و جوانی بودی؟ 
ـ هرگز پیاده روی در زیمرینگر هاید را فراموش نمی کنم.آن پیاده روی زندگی ام را از جهات بسیاری متحول کرد.از آموزه های آن روز،این بصیرت از همه نیرومندتر بود که متوجه شدم من به برتا مربوط نیستم ،بلکه به معانی متصل هستم که خود به او نسبت داده ام،معنای ای که هیچ ارتباطی به او ندارند.
      

0

باشگاه‌ها

عَقلِ سُرخ

276 عضو

بار هستی

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

هومن پسندید.
عشقی کوتاه، به‌بلندای ابدیت

احتمالاً هیچ مخاطبی لحن عاشقانهٔ آلبر کامو را تا پیش از انتشار این نامه‌ها نه خوانده بود نه تصور کرده بود. حالا با انتشار این نامه‌ها پرتوِ تازه‌ای بر همهٔ آثار و بر شخصیت آلبر کامو افکنده می‌شود. کاموی عاشق هم یادآور کامویی‌ست که می‌شناخته‌ایم هم چهره‌ای سراسر تازه از اوست. چهره‌ای که شاید هیچ‌وقت از نویسندهٔ «بیگانه» و «طاعون» تصور نمی‌کرده‌ایم. برعکسِ آیدا و طاهره و چند معشوق دیگر که بیشتر «مخاطب» نامه‌های عاشقان مشهورشان بوده‌اند، «ماریا کاسارس» پاهم‌پای کامو می‌نویسد و افق‌های تازه‌ای نه «به‌واسطهٔ او» که «به‌دست او» پدید می‌آید. گاه چنان جانانه می‌نویسد که از نویسندهٔ مشهور نیز پیش می‌افتد. در دفاع از جمهوری‌خواهان اسپانیا علیه دیکتاتورِ وقت، فرانکو، بیانیه می‌نویسد، کامو ترجمه می‌کند. ناز بنیاد می‌کند، کامو بر باد می‌رود. گاه حسادت کامو را بی‌رحمانه شعله‌ور می‌کند و انگار سرمست می‌شود از اینکه در شعله‌گاه گدازه‌های جانِ او زنانگی‌اش را صیقل می‌زند ــــ کسی که بیش از آنکه معشوقهٔ آلبر کامو یا دختر رئیس‌جمهور اسپانیا باشد، زنی‌ست متکی‌به‌خود و رها از انقیاد. در نامه‌ها، لحظات اختفا و آفرینش مردی سل‌گرفته و مضطرب و دل‌نازک را در پس چهرهٔ افسانه‌ای آلبر کامو می‌بینیم. دقایق ابرآفتابی زنی نازنین را نظاره می‌کنیم جسور و خویشتن‌دار که بیش از هر کس دیگری تداعی‌گر «اُرفه» ژان کوکتو است.

کامو در یادداشت‌هایش نوشته بود: «عشق بی‌عدالتی‌ست، اما عدالت کافی نیست.» با خواندن این نامه‌ها می‌فهمیم که چرا معتقد است که عدالت کافی نیست. شاید بتوان این نامه‌ها را ژنوم تمام نوشته‌های آلبر کامو دانست. لحظات خلق رمان‌ها و نمایشنامه‌ها و آثار فلسفی کامو در این نامه‌ها به بهترین نحو ثبت است، چرا که برای «بهترین موجود زندگی‌اش» نوشته است. ماریا جایی در نامه‌هایش به یک «رمان مکاتبه‌ای» اشاره می‌کند، بی اینکه بداند که نیم قرنِ بعد نامه‌های او و معشوقش را ـــ با بوی آویشنی وحشی که برایش نامه‌پیچ کرده بود ـــ مانند رمانی مکاتبه‌ای می‌خوانند و تاریخ دردمند آرزومندی‌شان را به نظاره می‌نشینند. تاریخ عشقی کوتاه، به بلندای ابدیت.
          عشقی کوتاه، به‌بلندای ابدیت

احتمالاً هیچ مخاطبی لحن عاشقانهٔ آلبر کامو را تا پیش از انتشار این نامه‌ها نه خوانده بود نه تصور کرده بود. حالا با انتشار این نامه‌ها پرتوِ تازه‌ای بر همهٔ آثار و بر شخصیت آلبر کامو افکنده می‌شود. کاموی عاشق هم یادآور کامویی‌ست که می‌شناخته‌ایم هم چهره‌ای سراسر تازه از اوست. چهره‌ای که شاید هیچ‌وقت از نویسندهٔ «بیگانه» و «طاعون» تصور نمی‌کرده‌ایم. برعکسِ آیدا و طاهره و چند معشوق دیگر که بیشتر «مخاطب» نامه‌های عاشقان مشهورشان بوده‌اند، «ماریا کاسارس» پاهم‌پای کامو می‌نویسد و افق‌های تازه‌ای نه «به‌واسطهٔ او» که «به‌دست او» پدید می‌آید. گاه چنان جانانه می‌نویسد که از نویسندهٔ مشهور نیز پیش می‌افتد. در دفاع از جمهوری‌خواهان اسپانیا علیه دیکتاتورِ وقت، فرانکو، بیانیه می‌نویسد، کامو ترجمه می‌کند. ناز بنیاد می‌کند، کامو بر باد می‌رود. گاه حسادت کامو را بی‌رحمانه شعله‌ور می‌کند و انگار سرمست می‌شود از اینکه در شعله‌گاه گدازه‌های جانِ او زنانگی‌اش را صیقل می‌زند ــــ کسی که بیش از آنکه معشوقهٔ آلبر کامو یا دختر رئیس‌جمهور اسپانیا باشد، زنی‌ست متکی‌به‌خود و رها از انقیاد. در نامه‌ها، لحظات اختفا و آفرینش مردی سل‌گرفته و مضطرب و دل‌نازک را در پس چهرهٔ افسانه‌ای آلبر کامو می‌بینیم. دقایق ابرآفتابی زنی نازنین را نظاره می‌کنیم جسور و خویشتن‌دار که بیش از هر کس دیگری تداعی‌گر «اُرفه» ژان کوکتو است.

کامو در یادداشت‌هایش نوشته بود: «عشق بی‌عدالتی‌ست، اما عدالت کافی نیست.» با خواندن این نامه‌ها می‌فهمیم که چرا معتقد است که عدالت کافی نیست. شاید بتوان این نامه‌ها را ژنوم تمام نوشته‌های آلبر کامو دانست. لحظات خلق رمان‌ها و نمایشنامه‌ها و آثار فلسفی کامو در این نامه‌ها به بهترین نحو ثبت است، چرا که برای «بهترین موجود زندگی‌اش» نوشته است. ماریا جایی در نامه‌هایش به یک «رمان مکاتبه‌ای» اشاره می‌کند، بی اینکه بداند که نیم قرنِ بعد نامه‌های او و معشوقش را ـــ با بوی آویشنی وحشی که برایش نامه‌پیچ کرده بود ـــ مانند رمانی مکاتبه‌ای می‌خوانند و تاریخ دردمند آرزومندی‌شان را به نظاره می‌نشینند. تاریخ عشقی کوتاه، به بلندای ابدیت.
        

24

هومن پسندید.

24

هومن پسندید.

4

هومن پسندید.
خنده سرخسفر به انتهای شبدر جبهه  غرب خبری نیست

ادبیات ضدجنگ

52 کتاب

قرار است وجود خود را بفروشم. قرار است نیست شوم، غرق در شومی و پلیدیِ جنگ. می‌خواهم خود را فدا کنم. از وجودم چیزی نخواهد ماند. نمی‌دانم این کار را چرا انجام می‌دهم، می‌دانم وجودم زخم خواهد دید. شاید زخمش هیچگاه التیام نیابد. اما انجامش می‌دهم. چرا؟ ضروری است؟ برای روحم تحمل این زجرِ مطالعه‌ٔ ادبیات ضدجنگ ضروری شده است. چرا؟ معمولا شرح علتِ امورِ ضروری کارِ سختی است. علتی ندارم برایش. توجه‌ام به آن جلب شده است، قوای ذهن‌ام را اشغال کرده است و وجودم معطوف به آن شده است. پس انجامش می‌دهم و زجر می‌کشم. اینجا لیستِ آثار ادبیات ضدجنگی که پیدا کرده ام را قرار می‌دهم (مشخصا ترجمه‌ها و آثار فارسی را. چون هدفم فهم جامعهٔ ایران است). حتما برای هرکدام از این کتاب‌ها که بخوانم، مرور خواهم نوشت و سعی خواهم کرد تکه تکه تصویرِ کلیِ ادبیات ضدجنگی را که می‌خواهم معطوف به فهمِ جامعهٔ ایران باشد را تکمیل کنم. اصلا ادعا چیه؟ باور دارم که ادبیات تصویری از جامعه را نشان می‌دهد، این بدان معنا نیست که تصویرِ تمام جامعه در ادبیات منعکس می‌شود (هیچ اثر و روایتی نمی‌تواند همه‌چی را به تمامه در خود بازنمایی کند) و این گزاره بدان معنا نیز نیست که ادبیات چیزی جز بازنمایی جامعه نیست، یعنی کارکردهای دیگری نیز برای متنِ ادبی قابل تصور است. در کنار این، باور ندارم که برای فهمِ جامعه نوعی متن‌بسندگیِ ادبیات‌پایه مکفی و از قضی حتی ممکن است؛ یعنی ادبیات مفری برای فکر در باب جامعه است و فهمِ جامعه طبیعتا و قطعا منحصر در متنِ ادبی نیست. پس، متنِ ادبی به فراتر از خود (تاریخ و جامعه) ارجاع دارد و از این حیث منطقی است که برای فهمِ جامعه بتوانیم ادبیات را فراخوانی کنیم. در این لیست، که تا اینجا بدونِ جست‌وجوی روشمند و صرفا با پرسان پرسان گشتن، سرچرخاندن و بُر خوردن میانِ کتاب‌ها تشکیل شده است، سعی کردم به جوانب مختلفِ چیزی که بهش "ادبیات ضدجنگ" می‌گیم توجه داشته باشم. در نهایت هیچ ادعایی ندارم و با تمام وجود گشوده هستم به هر اتفاقی که در این مسیر بیافتد. هیچ چیز را مفروض نخواهم گرفت جز اینکه "جنگ سراسر پلیدی است و چیزی در جنگ پرتویی از روشنایی ندارد." این لیست را بسیار ادیت/ویرایش خواهم کرد. حتما اگه نکته‌ای هست، اثری را جا انداخته ام، اثری را به اشتباه در لیست قرار داده و خلاصه هرچه بود خیلی خوشحالم می‌کنید بهم اطلاع بدید. اگر در این مسیر به هر کدام از کتاب‌ها رسیدم که دوست داشتید همخوانی کنیم، البته باید جدی و ضربتی باشید، بهم خبر بدید. شاید بتونیم هماهنگ کنیم و هم‌فهمی کنیم با کتاب‌ها. جا دارد از همهٔ کسانی که در مورد این دغدغه باهاشون حرف زدم و توی پیدا کردن آثار بهم کمک کردن تشکر کنم. مشخصا از علی آقای عقیلی‌نسب عزیز که واقعا زیادی کمکم کرد. دمت‌گرم مرد 🙏✌️ پی‌نوشت: لیست ابتدایی است و هرچی ایراد است برگردهٔ منه و حتما بهم اطلاع بدید. خوشحال می‌شم.

52

هومن پسندید.

22

0

0

هومن پسندید.

23