زهرا زمانی

زهرا زمانی

@Gandomz

8 دنبال شده

7 دنبال کننده

            دانشجوی جامعه‌شناسی
مرورنویسِ کتاب
          

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

زهرا زمانی

زهرا زمانی

13 ساعت پیش

انقلاب را زیستن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 215

نکتهٔ توجه‌برانگیز این است که انقلاب تونس فضا را برای دین‌داری و حجابِ گسترده‌تر باز کرد، رژیم سکولار سرکوبگر بن‌علی چند دهه مذهب و حجاب را تحت‌کنترل درآورده بود، اما انقلاب مصر بیزاری از نمایش مذهب یا استقرار اسلام را تجربه کرد. بسیاری به سیاست مذهبی، حکومت اخوان‌المسلمین و نگرش‌های انحصارگرایانهٔ آن بدگمان شدند. آنها نه از مذهب، بلکه از نمایش عمومی مذهب روی‌گردان شده بودند. فردی گفت: «من مسلمانم و نماز می‌خوانم، اما مسلمان‌بودن با حجاب تعریف نمی‌شود، بلکه رابطهٔ من با خدا آن را تعریف می‌کند». آنها این کار را در جامعه‌ای انجام می‌دادند که تا همین چند وقت پیش، از باحجاب‌ها همچون شرکت‌کنندگان در مسابقات زیبایی تجلیل می‌کرد و درعین‌حال بی‌حجاب‌ها را با انگ فاسد تحقیر می‌کرد. پس از کودتای ۲۰۱۳، تعدادی از مؤسسه‌ها مانند تلویزیون و خطوط هوایی، تحت‌تأثیر این روند، تمایلی به استخدام زنان باحجاب نداشتند و برخی کافه‌ها، رستوران‌ها یا استراحتگاه‌های ساحلی باحجاب‌ها را محدود می‌کردند. برخی روایت‌ها هم باورنکردنی بود، مثلاً به گوش می‌رسید که زنان محجبه را از حضور در جشن‌های عروسی منع می‌کردند. در چرخشی چشمگیر از دههٔ ۱۹۹۰، حتی مردان نیز ترجیح می‌دادند با زنان بی‌حجاب ازدواج کنند.

6

فعالیت‌ها

انقلاب را زیستن
بریدۀ کتاب

صفحۀ 215

نکتهٔ توجه‌برانگیز این است که انقلاب تونس فضا را برای دین‌داری و حجابِ گسترده‌تر باز کرد، رژیم سکولار سرکوبگر بن‌علی چند دهه مذهب و حجاب را تحت‌کنترل درآورده بود، اما انقلاب مصر بیزاری از نمایش مذهب یا استقرار اسلام را تجربه کرد. بسیاری به سیاست مذهبی، حکومت اخوان‌المسلمین و نگرش‌های انحصارگرایانهٔ آن بدگمان شدند. آنها نه از مذهب، بلکه از نمایش عمومی مذهب روی‌گردان شده بودند. فردی گفت: «من مسلمانم و نماز می‌خوانم، اما مسلمان‌بودن با حجاب تعریف نمی‌شود، بلکه رابطهٔ من با خدا آن را تعریف می‌کند». آنها این کار را در جامعه‌ای انجام می‌دادند که تا همین چند وقت پیش، از باحجاب‌ها همچون شرکت‌کنندگان در مسابقات زیبایی تجلیل می‌کرد و درعین‌حال بی‌حجاب‌ها را با انگ فاسد تحقیر می‌کرد. پس از کودتای ۲۰۱۳، تعدادی از مؤسسه‌ها مانند تلویزیون و خطوط هوایی، تحت‌تأثیر این روند، تمایلی به استخدام زنان باحجاب نداشتند و برخی کافه‌ها، رستوران‌ها یا استراحتگاه‌های ساحلی باحجاب‌ها را محدود می‌کردند. برخی روایت‌ها هم باورنکردنی بود، مثلاً به گوش می‌رسید که زنان محجبه را از حضور در جشن‌های عروسی منع می‌کردند. در چرخشی چشمگیر از دههٔ ۱۹۹۰، حتی مردان نیز ترجیح می‌دادند با زنان بی‌حجاب ازدواج کنند.

6

زهرا زمانی پسندید.
تکنوفئودالیسم آنچه سرمایه داری را نابود کرد
          چند نکته درباره کتاب تکنوفئودالیسم آنچه سرمایه‌داری را نابود کرد 

۱. فناوری به مثابه ایدئولوژی 
نویسنده توی این کتاب تلاش می‌کنه تا نشون بده فناوری‌های جدید به خصوص بعد از ظهور و فراگیر شدن اینترنت به هیچ عنوان خنثی نیستن. شاید با این ایده مخالف باشید اما یادتون نره که باید برای استدلال‌های جدی این کتاب، پاسخ‌های قانع کننده پیدا کنید. 

۲. ما همه برده‌ایم 
این کتاب به طرز نگران کننده‌ای نشون میده که فناوری‌های جدید مبتنی بر اینترنت در حال تبدیل کردن همه ابنا بشر به برده‌ هستن. برده‌هایی که نه تنها رایگان برای اربابانشون کار میکنن، بلکه حتی مثل برده‌های قدیمی هیچ حس خشمی از ارباب‌ها به دل ندارن و با جون و دل در خدمت شون هستن. اگر با خوندن کتاب با این نظر نویسنده موافق بشید، احتمالا شما هم مثل من سردردهای شدیدی پیدا کنید. البته که پاسخ‌های شبه آرمانشهری نویسنده برای دغدغه‌های مطرح شده در کتاب هم قابل تامل هستن.

۳. چرا در ایران به این موضوعات فکر نمی‌کنیم؟ 
نویسنده کتاب اگر در ایران ما زندگی می‌کرد، احتمالا هیچ وقت فرصت پیدا نمی‌کرد حتی به تکنوفئودالیسم فکر کنه. چه برسه به اینکه بخواد درباره‌اش کتاب بنویسه. به‌نظرم مادامی که از بالاترین سطوح تصمیم‌گیر در کشور تا کف جامعه همگی درگیر موضوعات مرتبط با مصرف فناوری مثل فیلترینگ هستیم، اساسا فرصت نمی‌کنیم به اثر تکنولوژی روی جامعه در بلند مدت فکر کنیم. من نمی‌خوام اینجا درباره فیلترینگ اظهار نظر موافق یا مخالف مطرح کنم. فقط می‌خوام بگم که همه دغدغه و مواجهه ما با فناوری نباید در این حد و اندازه باشه.

۴. کی این کتاب رو بخونیم؟ 
هر چند نویسنده تمام تلاشش رو کرده تا نقطه نظراتش رو به ساده‌ترین شکل ممکن مطرح کنه اما به نظرم حتما نیاز به تمرکز زیادی برای فهمیدن درست اونچه توی کتاب میاد هست. بخاطر همین وقتی برید سراغ کتاب که فرصت کافی دارید. خلاصه که به درد جایی مثل مترو و اتوبوس نمی‌خوره. 
        

17

زهرا زمانی پسندید.
مبانی نظریه ی ادبی

16

زهرا زمانی پسندید.
          -خلاصه فصل سوم: آدام اسمیت؛ فلسفه اخلاق و اقتصاد سیاسی-

1- به اندازه فصل قبل جذاب نبود؛ چون اولاً ولتر را اصلا نمی‌شناختم و آدام اسمیت برایم آنقدرها جدید نبود. ثانیاً در فصل قبل شاهد جزئیات بیشتری از زندگی شخصی ولتر بودیم که بسیار لذت‌بخش بود.

2- آدام اسمیت قبل از هر چیز فیلسوف اخلاق است. من این را پیش از این هم میدانستم. در واقع اسمیت پیشنهاد می‌کند که روابط جامعه بر اساس بازار اداره شود؛ چون این موضوع جامعه را اخلاقی‌تر می‌کند. چطور؟ مفصل است. اما آنچه مهم است، این است که تصویری که از اسمیت باقی ماند، یک دیوانه‌ی عشق بازار آزاد است که آزادی را برای آزادی می‌خواهد و به هیچ قید و بندی قائل نیست. تصویری که واقعیت ندارد.

3- بسیاری از انتقاداتی که به اسمیت می‌شود، در واقع خود اسمیت به آنها توجه داشته و پاسخ هایی هم داده است. مثلا چیزی که مارکس به آن می‌گوید الیناسیون، ریشه‌هایش در حرف‌های خود اسمیت هم پیدا میشود. اسمیت تصریح می‌کند که کارهای ساده کارگری، انسان ها را احمق و بدون فکر میکند (و ما فکر میکنیم چارلی چاپلین برای اولین بار در عصر جدید این را کشف کرد!) منتهی پیشنهاد او نفی بازار آزاد نیست؛ بلکه مداخله دولت با اقداماتی همچون آموزش عمومی رایگان (البته غیر اجباری) است.

4- به طور کلی نقش دولت در نگاه اسمیت خیلی پررنگ‌تر از آن چیزی است که ما تصور می‌کنیم. اسمیت به خوبی می‌داند که اگر همه چیز را آزاد بگذاریم تا افراد با دنبال کردن تمایلاتشان به جامعه نفع برسانند، آنچه در عمل اتفاق می‌افتد، دست به یکی کردن قدرتمندان جامعه برای جمع کردن منافع بیشتر است (در واقع اسمیت حتی به مفهوم «انباره» یا «جیب» که اولین بار مرتون نظریه پردازی کرد هم مستقیما اشاره می‌کند که توضیحش ببماند برای بعد). یعنی دنبال کردن منافع فردی، بسیار مستعد است که به تحقق منفعت عمومی منجر نشود و این دولت است که با قانون گذاری خود باید جلوی این اتفاق را بگیرد. آنچه در نگاه اسمیت نامطلوب است، مداخله مستقیم دولت در فعالیت های اقتصادی مثل قیمت گذاری، اعطای حق انحصاری به برخی شرکت ها و... است.

5- نمی‌دانم چرا دارم از آخر به اول می‌نویسم. به نظر باید این بند، بند اول باشد. به هر حال، دیر یا زود، گل حرف اسمیت این است که برای تحقق نفع عمومی جامعه، بهترین راه این است که اجازه بدهیم هرکسی منافع خودش را در بازار آزاد دنبال کند. در بازار آزاد، محصولی مورد توجه قرار میگیرد که نیازی واقعی از جامعه را برطرف کند. مثال کلاسیک و معروف اسمیت آن است که اگر ما شام میخوریم، به خاطر حس انسان دوستی قصاب و آب جو فروش و... نیست؛ بلکه آنها منافع فردی خود را دنبال کردند که ما میتوانیم شام داشته باشیم! حال هر چیزی که این بازار را از تعادل خارج کند باید از بین برود. انحصار بد است نه فقط چون قیمت بازاری کالا را از قیمت طبیعی آن (اصطلاحات وضع شده خود اسمیت) بالاتر می‌برد؛ بلکه به این دلیل که به قول ما، به بازار پالش اشتباه میدهد. یعنی جهت گیری سرمایه گذاری و نیروی کار به سمتی میرود که ارزش واقعی ندارد.

6- اسمیت از راه های مختلف، درآمدهای زیادی کسب کرد و بر خلاف ولتر که بسیار از این جهت بد نام بود، بعد از فوتش مشخص شد عمده ثروت خود را به کار خیر پرداخته است. این به نظرم نکته بسیار مهمی است که کتاب از کنار آن عبور کرده. مشخص میشود که هنوز در این دوره، انباشت سرمایه به عنوان یک رکن رکین اقتصاد سیاسی مطلوب شناخته نمیشود. در واقع هنوز بازار آنقدر رشد نکرده است که به این مرحله برسد. اگر چنین بود، قطعا اسمیت بزرگ ترین کمک به فقرا را، سرمایه گذاری ثروت خود در صنعت میدید و نه بخشش.

7- صادقانه اینکه فلسفه اخلاق اسمیت را خوب فهم نکرده ام. باید روزی، شاید به زودی، دوباره این فصل و مشخصا صفحات پایانی آن را دوباره بخوانم. صرفا مثال هایی از اینکه چطور بازار آزاد فضائل اخلاقی را گسترش میدهد متوجه شدم. مثلا اینکه کسی در بازار بهتر میفروشد، که محصول بهتری داشته باشد و البته خودش هم بیشتر مورد پسند جامعه باشد؛ پس به دنبال کسب فضیلت میرود و همچین حرف‌هایی.

پ.ن: در این مطالب، به دنبال نقد نیستم. شاید در فرصت دیگری. 
        
ذهن و بازار: جایگاه سرمایه داری در تفکر اروپای مدرن

13

زهرا زمانی پسندید.
آفریقایی
          به بچگیم که فکر می‌کنم، فقط یک سری تصاویر یادم میاد. به غیر از یکی دو تا خاطره‌ی مشخص با بابا و شاید چند تا تنبیهی که برام گرون تموم شده چیزی یادم نیست. 
می‌دونم حوض خونه آبی بود، می‌دونم خونه‌ی ما اسمش «پایین» بود و خونه‌ی عمو و زن‌عمو اسمش «بالا». 
تصویر شلنگ آب رو یادمه که تو تابستون‌ها وقتی نور خورشید بهش می‌خورد باعث می‌شد من از دیدن «رنگین‌کمون» ذوق کنم.
صدای خش‌خش برگ‌ها و بوی مزین به خاک‌شون رو یادمه که هر سال پاییز حیاط رو پر می‌کرد. 
ولی فقط همین. اگر بخوام از بچگیم بنویسم شاید یکی دو صفحه از بازگو کردن همین تصاویر و همین صداها باشه. از احساسات و وقایع چیز پررنگی به خاطر ندارم. از اینکه مامان و بابا چه اخلاقیاتی داشتن یا من حس‌م بهشون چی بود نمی‌تونم خیلی حرف بزنم. از همه مهم‌تر اینکه خودم از خودم هیچ تصویری ندارم. روژان بچگی رو نمی‌تونم تصور کنم و فکر می‌کنم همیشه در این کالبد و با همین افکار بودم. که مسلما فکر درستی نیست و فقط حافظه یاری نمی‌کنه. 

نویسنده‌ی این کتاب اما فرق می‌کنه. اون کتابش رو با تصاویر مشخص و جزئی آفریقای کودکیش شروع می‌کنه. از تصویر زن‌ها و بدن‌هایی که جسورانه و آزادانه رفت‌وآمد می‌کردن. از پدر مستبد حرف می‌زنه و از نظم و روتینی که به هر روز زندگیشون شکل می‌داده.
بازی‌هاش رو یادشه، بازیگوشی‌هاش رو به خاطر داره و حتی ری‌اکشنی که هر آدمی به این رفتارها و حرکت‌ها داشته. به احساسات خود کودکش دسترسی داره و می‌دونه اگر مامان اون رفتار رو نشون می‌داده یا بابا اون حرف رو می‌زده چه حسی داشته. و همه‌ی این‌ها رو نوشته، با جزئیات، با نثر مثال‌زدنی و با نوع روایتی که دقیقا مثل به خاطر آوردن کودکی، محوه و پر از تصویر. فکر می‌کنم حتی اگر مثل‌ من هم دسترسی‌ش به خاطرات و احساسات و حافظه‌ش کم بوده، اما یک روزی تصمیم گرفته پشت میز بشینه، به کاغذ سفید طولانی‌مدت نگاه کنه و هر اونچه یادش بوده رو بنویسه. تا همون‌طور که خودش در ابتدا و پایان کتاب می‌گه، خودش رو بیشتر بشناسه. غبطه می‌خورم به نویسنده‌هایی که از صفحه‌ی سفید و حافظه‌ی لاجون نترسیدن. پشت میز نشستن و برای من خواننده نوشته‌اند.
        

13