با توجه به اسم کتاب و اشاره ی رویا به اینکه از تن گذشتن موجب گذشتن از خیلی چیزها میشه، برای من اهمیت تمامیت جسمانی رو دوباره یاداور میشد. /
ما رضایی رو داریم که داریم از زوایای مختلفی تجارب زندگی رو می بینیم. مردی که درسته اطلاعات دقیقی از شغلش نداریم ولی میگه که ادم مهمیه. میگه ادم معمولی نیست. انسانی که در جنگ تونسته همرزم و همکلاسیش رو بکشه و زندگیش رو ادامه بده و به شغل مهمی هم برسه.
احمد غلامی با مسکوت گذاشتن بخش هایی از زندگی رضا، به ما امکان این رو داده که تخیل خودمون رو به کار بگیریم و اگه بخوایم به این فکر کنیم که متن چه تجربه ای رو به من میده : برای من اینطوره که رضا تونست از جان و تن دوستش بگذره اما از خودش نه. / رویا میتونه از تن خودش بگذره، اما نمی تونه به تن دیگری اسیب بزنه. انگار که داره نشون میده چطور روان و شخصیت هر فرد، به طور متفاوت و پیچیده ای داره عمل میکنه.
من فکر میکنم رضا رویا رو انتخاب کرد چون احساس میکردم بچه ای که رویا ازش نگه داری میکنه بچه ی آذره. داستان میگفت مادر اعدام شده و بچه رو رویا بزرگ میکنه. / هرچند رضا رویا رو قضاوت میکرد که میخوای بچه رو مثل خودت تن فروش بار بیاری اما زمان نشون داد که به نظر رضاس که توان فروش دیگری رو داره. نه رویا
رضا برای من تیپ نبود اما رویا چرا. / در کل متن برام پویا و پر و پیمون بود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.