فائزه فداکار

فائزه فداکار

@Fafa1376

25 دنبال شده

23 دنبال کننده

            به نام خداوند لوح و قلم🙂
          

یادداشت‌ها

        « آخرین فرصت » می‌تواند فرصت خوبی برای آشنایی با یکی از بهترین‌های خدا در میان بندگان او و چه بسا درمیان شهدایش باشد. شهیدی که عید غدیر زاده‌شد، علی نام گرفت، شیعه‌ی علی زیست، نهج البلاغه را مفسر بود و در عید غدیر اجابت دعایش تحقق یافت. همان دعایی که با زبان روزه در روز ازدواجش که هنگامه‌ی عید غدیر بود از دل بر زبان جاری کرد و چه خوش سعادتی ست اجابت دعای شهادت.
روایتی جذاب، سرشار از احساسات واقعی و نزدیک که مخاطب می‌تواند مثل آیینه مقابلش بایستد و خودش را با این سبک زندگی مومنانه ارزیابی کند. چرتکه بیندازد که در زندگی دینی و انقلابی کجای کار است؟! 
از مستحباتی چون نماز شب و روزه‌ی روز، تا واجبی چون خمس، احترام و دست‌بوسی مادر، از برنامه‌ریزی و دریافتن تک تک لحظات عمر حتی در صف نان و شیر و تخم‌مرغ، تا شاگردپروری معلمانه که قریب به دویست شاگردش شهد شهادت نوش کنند، روابط حسنه با همسر و فرزند، تربیت دینی آن‌ها، کنترل چشم تا جایی که حتی نتوانی خواهر همسرت و یا منشی دفترت را به جز از روی صدا بشناسی!!
شاید کمتر کتابی از زندگی شهدا خوانده‌باشیم که در آن از غرزدن عروس از مادرشوهر، بوسه‌هایی در پرده‌ی حیا، گله‌های زنانه از کارهای زنانه‌ی بی‌شمار در منزل و جاماندن از عبادات اجتماعی که مردان در صف اول آن هستند، خستگی‌های مادرانه‌ی یک مادر چهارفرزندی،به این صراحت سخن رفته باشد. و چه خوب که بخوانیم از چگونگی مدیریت مدیری که شهیدانه این صحنه‌های زندگی را تدبیر و اداره کرده‌است. 
در این اثر میتوان به یقین رسید که همسر شهید را هم خداوند انتخاب می‌کند. کتابی که با رویای صادق همسر شهید کسایی آغاز می‌شود که قبل از خواستگاری آقای کسایی ازدواجشان را بر فراز گلزار شهدا و در آسمان‌ها به خواب دیده و چه شیرین تعبیر شده این رویا
ازجذابیت دیگر این اثر جاری شدن خطبه‌ی عقد این شهید در بیت امام و توصیف دقیق و زیبای فضای این تقدیر خجسته است. آنگاه که امام خمینی وکالت همسر شهید را می‌پذیرد و حتی مقدار مهریه‌اش را پدرانه پیشنهاد می‌دهد.
در اولین فرصت آخرین فرصت را بخوانید. به این امید که اراده کنیم در این فرصت کوتاه زندگی هرقدر توانستیم خداپسندانه زندگی کنیم. باشد که شهدا در این مسیر دستگیرمان باشند. سلام و درود بر شهید علی کسایی و تمام شهدا از آدم تا قیامت...
      

1

        اگر بخواهید کتابی بخوانید که سبک و کم حجم، بدون پرداخت زیاد به جزئیات، از زبان یک خلبان، آن هم خلبانی عراقی باشد که در دوران دفاع مقدس به جای فرود آمدن در العماره‌ی عراق در دزفول ایرانمان فرود آمده بوده! کتاب پرواز شماره ۲۲ را پیشنهاد می‌کنم. زندگی پرفراز و نشیب خلبان در یک خانواده‌ی پرجمعیت که نقطه‌ی روشنش  مادرش بوده، فقر، فقدان پدر، تلاش برای ورود به دانشکده نیروی هوایی آن هم نه با انگیزه‌ای همچون علاقه و تعلق خاطر به نظامی‌گری و نه حتی به حزب بعث، ترس و امید و ناامیدی و... از کلیدواژه‌هایی ست که از این کتاب در ذهنم جای گرفت. بیش از هرچیز این برایم جالب بود که برخی از نیروهای عراقی به ایران پناه می‌آوردند و حزب بعث گمان می‌کرده اسیر شده‌اند!! حقانیت و جذابیت انقلاب اسلامی و تجاوز ظالمانه‌ی صدام به خاک ما چندین بار در این شرح حال مورد اشاره قرار گرفته، حتی الهام بخش بودن انقلاب ایران برای مردم عراق و خشم حزب بعث هم از نقاط قابل توجه ماجراست. این کتاب مرا به تاریخ جنگ و خوانش اسناد و روایات مختلف علاقه‌مند کرد...
      

2

        با دیدن عنوان و جلد کتاب تصور کردم حجاب، موضوع محوری این رمان است که نبود. خانواده‌ای هفت‌نفره که دخترش لیلا شخصیت اصلی و راوی ماجرا شده‌است. لیلا خواهری دوقلو به‌نام مبینا دارد. علی، سعید و مسعود هم برادرهای او هستند. دغدغه‌ی  جهانی پدر، صبر بی‌نهایت مادر، حمایت‌های ارزشمند علی، شیطنت‌های بانمک و بی‌نمک مسعود، آرامش و دور از حاشیه ایستادن سعید، تلاش‌های خواستگارهایی چون سهیل و مصطفی از دو دنیای متفاوت، ریحانه‌ی علی و... حوادث کتاب را رقم می‌زند و جلو می‌برد. بااینکه صفحات زیادی طول کشید تا رنج مقدس برایم جذاب شود و نقدهایی به جزئیات داستان وارد می‌دانم اما اطلاعات خوبی، ورای خودِ داستان به مخاطب می‌دهد. دانستنی‌هایی از حمامی که شیخ بهایی ساخت و انگلیسی‌ها در پی کشف رازش ویران کردند، نام « سعید چندانی » که مرا به کنجکاوی و جستجوی سرگذشت او در فضای مجازی کشانید ( که اهل سنت بود و امام زمان بیماری او را شفا داد. شیعه شد و شیعه شدن‌هایی به دنبال این کرامت رخ داد. از سعید که چونان نشانه‌ و حجتی بود ترسیدند. شهادتش را رقم زدند.مزارش در حرم امام رضا(ع) است )، تا استدلال‌هایی برای پذیرش رنج مسلمان حقیقی زیستن که بیشتر در دیالوگ‌ها رد و بدل می‌شود. رنج نقش مادری برای فرزندان پرتعداد، رنج آرمان بزرگ صلح و جنگیدن با جنگ‌های عالم، رنج پاکدامنی و تقوا و مبارزه با هوس، رنج دوری از خانواده و بسیاری دیگر...
رنج مقدس را به خاطر شاگردانم خواندم. نامش را از زبان یکیشان شنیدم و قصد کردم بخوانم تا بفههم چه می‌خوانند. انتخابشان خوب بود.
      

0

        انگار که بر جبر جغرافیایی خط بطلان کشیده باشد، انگار که جورچین کربلای ایران به این قطعه از دنیا هم برای کمال خود نیاز داشته باشد، برای تبیین خود، برای جهانی‌تر شدن پیامش.

خوشا بر مهاجر سرزمین آفتاب؛ که مسلمان شد، آن هم با قلبش و از عمق جانش. او بیشتر از یک مسلمان زاده‌ی کشور اسلامی، اسلام را درک کرد و قدر دانست. واقعاً حق است که تا تشنه نباشی، قدر آب را نشناسی.

خوشا بر مهاجر سرزمین آفتاب؛ که به اسلام خدمت کرد، برای اسلام هجرت کرد، برای انقلاب اسلام مبارزه کرد، برای جهاد در دل اسلام فرزندی شایسته تربیت و باافتخار تقدیم کرد و با تمام آنچه می‌دانست و می‌توانست در صحنه‌ی علم و دانش، کمک و ایثار حاضر شد.

چه سرگذشت خوشی! 
گاهی باید از شرق به غرب بیایی تا عاقبت به خیر شوی. باید از آفتاب تابان سرزمینت دل بکنی تا به آفتاب حقیقت برسی. از خانواده و وطن بگذری، خاطرات را پشت سر بگذاری و همه‌ی این‌ها را دوباره در جایی دیگر به دست آوری. 

مهاجر سرزمین آفتاب حالا برای بار دیگر هجرت کرده و این بار به نور حق رسیده، خوشا بر او
      

2

        این کتاب یک روایت شگفت انگیز از یک قهرمان اعجاب آور است. حماسه‌ای تاثیرگذار از نقش ویژه‌ای که یک زن مومن و بااعتماد به نفس آفریده‌است. اگر یک زن این روایت را بخواند گاه به این بانوی توانمند غبطه می‌خورد، گاه دچار حسرت و جاماندگی از کاروان تلاشگرانی چون او می‌شود، گاه به وجود چنین گوهرانی افتخار می‌کند و بر زن بودن خود می‌بالد. این اثر کشش و جاذبه‌ای ستودنی دارد. مخاطب را چنان با خود همراه می‌سازد که ساعت‌ها کتاب در دست، ماجرای اشرف سادات را می‌بیند و همراه او زندگی می‌کند. صادقانه بگویم، گاه گمان می‌بردم در روایت اغراق شده. شاید این شک از ضعف ایمان من و یا ناشناخته ماندن چنین زندگی‌هایی سرچشمه می‌گیرد. و به حال خود افسوس می‌خورم که نتوانسته‌ام چنان اشرف سادات های جهان، برای خلق و خلقت، برای خالق و دین کاری انجام بدهم. چقدر خوش‌حالم که این کتاب را به واسطه‌ی تقریظ و لطف ویژه‌ی رهبری نسبت به آن خواندم و نوشیدم  از شهد شیرینش
ای کاش توفیق دیدار با بانو اشرف سادات نصیبم می‌شد...
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.