« آخرین فرصت » میتواند فرصت خوبی برای آشنایی با یکی از بهترینهای خدا در میان بندگان او و چه بسا درمیان شهدایش باشد. شهیدی که عید غدیر زادهشد، علی نام گرفت، شیعهی علی زیست، نهج البلاغه را مفسر بود و در عید غدیر اجابت دعایش تحقق یافت. همان دعایی که با زبان روزه در روز ازدواجش که هنگامهی عید غدیر بود از دل بر زبان جاری کرد و چه خوش سعادتی ست اجابت دعای شهادت.
روایتی جذاب، سرشار از احساسات واقعی و نزدیک که مخاطب میتواند مثل آیینه مقابلش بایستد و خودش را با این سبک زندگی مومنانه ارزیابی کند. چرتکه بیندازد که در زندگی دینی و انقلابی کجای کار است؟!
از مستحباتی چون نماز شب و روزهی روز، تا واجبی چون خمس، احترام و دستبوسی مادر، از برنامهریزی و دریافتن تک تک لحظات عمر حتی در صف نان و شیر و تخممرغ، تا شاگردپروری معلمانه که قریب به دویست شاگردش شهد شهادت نوش کنند، روابط حسنه با همسر و فرزند، تربیت دینی آنها، کنترل چشم تا جایی که حتی نتوانی خواهر همسرت و یا منشی دفترت را به جز از روی صدا بشناسی!!
شاید کمتر کتابی از زندگی شهدا خواندهباشیم که در آن از غرزدن عروس از مادرشوهر، بوسههایی در پردهی حیا، گلههای زنانه از کارهای زنانهی بیشمار در منزل و جاماندن از عبادات اجتماعی که مردان در صف اول آن هستند، خستگیهای مادرانهی یک مادر چهارفرزندی،به این صراحت سخن رفته باشد. و چه خوب که بخوانیم از چگونگی مدیریت مدیری که شهیدانه این صحنههای زندگی را تدبیر و اداره کردهاست.
در این اثر میتوان به یقین رسید که همسر شهید را هم خداوند انتخاب میکند. کتابی که با رویای صادق همسر شهید کسایی آغاز میشود که قبل از خواستگاری آقای کسایی ازدواجشان را بر فراز گلزار شهدا و در آسمانها به خواب دیده و چه شیرین تعبیر شده این رویا
ازجذابیت دیگر این اثر جاری شدن خطبهی عقد این شهید در بیت امام و توصیف دقیق و زیبای فضای این تقدیر خجسته است. آنگاه که امام خمینی وکالت همسر شهید را میپذیرد و حتی مقدار مهریهاش را پدرانه پیشنهاد میدهد.
در اولین فرصت آخرین فرصت را بخوانید. به این امید که اراده کنیم در این فرصت کوتاه زندگی هرقدر توانستیم خداپسندانه زندگی کنیم. باشد که شهدا در این مسیر دستگیرمان باشند. سلام و درود بر شهید علی کسایی و تمام شهدا از آدم تا قیامت...