وقتی کتاب رو خوندم به این نتیجه رسیدم که خیلی باید روی خودم کار کنم که وقتی امام زمانم اومد،بتونم دورش بگردم نه دورش بزنم.
اسم کتاب نامیرا هست و با توجه به طرح روی جلد کتاب که آیه
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.)
با توجه به آیه و معنی آن،فکر میکنم اسم کتاب که نامیرا هست یعنی کسی که نمی میرد یعنی نا میرا
به هر حال اسم زیبایی هست و کاملا مربوط به موضوع کتاب
جریان داستان آهسته پیش میره و یکم خسته کننده هست ولی چون نکات زیادی داره به خستگیش می ارزه و خوندن این کتاب رو ارزشمند میکنه.
موضوع کتاب سیر افکار و اعتقادات یکی از یاران امام حسین ع هست به نام عبدالله بن عمیر کلبی که یکی از سرداران بزرگ و شجاع محسوب میشه،که از درون مبتلا به جنگ سختی شد تا بالاخره تونست با صحبت های یاران امام حسین ع ،راه خودش رو پیدا کنه.در تمام داستان از شخصیت عبدالله بدم میومد و بیشتر به جامونده ها شبیه بود ولی اخر کتاب ورق برگشت و شیفته شخصیتش شدم،اصلا با هیچکدوم از شخصیتها همزاد پنداری نداشتم ولی در اخر که عبدالله راه رو پیدا کرد ،احساس کردم تو زندگیم خیلی جاها که بین انتخاب خیر و شر گیر میکنم،مثل عبدالله هستم ولی عبدالله خیلی بهتر بود و بالاخره عقل حسابگرش رو کنار گذاشت و تسلیم حق شد.
در این کتاب خیلی کامل ویژگی های کوفیان و منافقین بیان شده البته به صورت غیر مستقیم در جریان زندگی اونها همه موارد دیده میشه
مثلا اینکه خیلی قشنگ نشون داد که مردم اون زمان به خصوص بزرگان هر طایفه، رسم و رسومات و پیمان های خویشاوندی خودشون رو به امام و یارانشون ترجیح میدادن
یا دین رو برای دنیا و رسیدن به جاه و مقام می خواستند
بیش از حد ترسو و بزدل بودند.
و حاکمانی که زیرک بودن و کیاست داشتن و با فریب همین مردم به هر آنچه میخواستن میرسیدن و هر جا که فریب جواب نمیداد،مردم رو میترسوندن
دقیقا همه لحظات طوری رقم خوردن که خدا میخواست نه اون جوری که مردم میخوان و هر لحظه انگار آفریده شده بود که شخصیت اصلی داستان را به راهی که باید میرسید هدایت میکرد.و چه بهای سنگینی بود تا خیلی از خواص به خودشون بیان و راه رو از بیراهه تشخیص بدن.
کتاب خوبی بودن و ارزش خوندن داشت،واقعا ادم رو به فکر وا میداره که نکنه وقتی امام زمان هم اومدن ما هم مثل کوفیان تو زرد از اب در بیایم.بنظرم خیلی باید روی خودمون کار کنیم و عقل حسابگر رو کنار بزاریم و بیشتر تسلیم امر خدا و رسولش و برگزیدگانشون باشیم تا بتونیم نجات پیدا کنیم.
من تو کل جریان داستان با عبدالله بن عمیر موافق بودم که جنگ درونی خیلی بدتر از جنگ بیرونی هست و جنگ با نفس جهاد اکبر هست و زن و مرد و پیر و جوان نمیشناسه و همه رو درگیر میکنه.
کاش بپذیرم این عبد بودن را
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.