معرفی کتاب قصه های سرزمین اشباح (جلدهای 10 تا 12) اثر دارن شان مترجم فرزانه کریمی

قصه های سرزمین اشباح (جلدهای 10 تا 12)

قصه های سرزمین اشباح (جلدهای 10 تا 12)

دارن شان و 1 نفر دیگر
4.6
20 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

35

خواهم خواند

1

شابک
9789644178221
تعداد صفحات
246
تاریخ انتشار
1397/12/14

توضیحات

        این رمان درباره پسری به نام «دارن شان» است که زندگی معمولی دارد، اما طی اتفاقاتی که برایش رخ می دهد به سیرک عجایب می رود و با آقای «کرپسلی» آشنا می شود و عنکبوت او را می دزدد. ولی وقتی عنکبوت، بهترین دوستش «استیو» را نیش می زند مجبور می شود برای نجات دوستش هم آن عنکبوت و هم زندگی انسانی اش را به آقای کرپسلی بدهد و عضویت در قبیله اشباح را بپذیرد. او با شبح شدن دشواری های تازه ای پیدا می کند و مجبور به ترک خانه و خانواده اش می شود. بنابراین همراه آقای کرپسلی، روانه کوهستان اشباح می شود و آزمون های مرگ را در کوهستان اشباح پشت سر می گذارد و در پایان با «استیو لئونارد» می جنگد.
      

لیست‌های مرتبط به قصه های سرزمین اشباح (جلدهای 10 تا 12)

یادداشت‌ها

✨ Aron

✨ Aron

1403/10/10 - 21:27

        +خودت،خودت رو ببینی میشناسی؟؟
-نمی‌دونم ولی از دیدن خودم خوشحال میشم!
این میتونست یه تیکه از مکالمات دارن باشه...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

پاکنیا

پاکنیا

1403/2/24 - 10:59

          چه پایانی داشت،! درست آن چیزی که یک نوجوان نیاز دارد. 
جدا از بعضی تفاوت‌های که با مبدا کتاب داریم و آن را برای نوجوانان ما کمی ناامن می‌کند، ولی به نظرم در نوع خود، کتاب جذاب و قابل اعتنایی از منظر یک نوجوان می‌تواند باشد. برای من که سالهاست این زمان را سپری کردم، کنار گذاشتن کتاب سخت بود. ولی جدا از تمام جاذبه‌هایش، پایان مسحور کننده آن بیش از هر چیزی مرا مجذوب کرد. اینکه، چطور یک اشتباه و سرپیچی از توصیه والدین می‌تواند مسیر زندگی نوجوان را تغییر دهد و سر از کجاها و ناکجا‌آبادها در بیاورد... 
به عنوان یک والد خیلی پسندیدم. بخصوص وقتی فرزندم گفت، احساس می‌کنم شاید حالا که دارن توانست، برگردد و گذشته را تغییر دهد، فردی که ممکن است جایگزینش باشد من باشم... 
پایان داستان پویاست، مثل دریچه‌ای که به دنیای اسرار آمیز  کوهستان اشباح، باز مانده و با آهنگ مخوف خود، نفر جدیدی را می‌طلبد. نوجوانی که سرکشانه و بی‌محابا، دنبال خواسته‌هایش باشد... 
        

1

نعیمک

نعیمک

21 ساعت پیش

          ده: نمی‌دانم چرا یک‌هو تصمیم به این کار گرفت؟ این جلد کلاً جدا از قصۀ اصلی است که نمی‌دانم این روزها بهش چی می‌گویند؟ آرک؟ اسپین‌آف؟ یا حالا هر چیزی. ما همراه هارکارت و شان می‌شویم تا شخصیت حقیقی هارکارت را کشف کنیم. اینکه وسط این همه بلبشو یک چنین چیزی باشد را نمی‌توانستم قبول کنم و کمی حرص خوردم. با اینکه خود داستان مثل بقیۀ جلدها پر از حوادث جورواجور بود که با «شانس شبحی» از همه جان سالم به در می‌برند. دوباره هم شخصیت‌های تازه که می‌آیند و می‌میرند اما حضورشان جالب است. خوب است که این قدر راحت می‌شود شخصیت‌های «قصه»ها را از بین برد و ساخت.
یازده: قصه برمی‌گردد به شهری که از آنجا روایت شروع شده بود. آدم‌هایی آشنایی می‌بینیم و البته جالب‌تر اینکه خواهر دارن شان را می‌بینیم که بزرگ شده. این حس بزرگ‌ شدن که تو در همان سن ماندی و انگار بقیه جلوتر رفتند برای من عجیب بود. چیزی که بیشتر از همه خوشم آمد بی‌رحم بودن و بدون تعارف بودن شخصیت منفی بود. یعنی الکی حرف نمی‌زند تا کسی شخصیت‌های خوب را نجات دهد بلکه فقط کار خودش را می‌کند و بقیه برایش کوچک‌ترین اهمیتی ندارند. 
دوازده: و پایان ماجرا. به نظرم کتاب را خوب تمام کرد و کاری که از اول تا انتها چیده بود درست به ثمر نشست. به طور معمول فکر می‌کنیم پایان خوشی برای کتاب خواهیم خواند و همه چیز خیلی خوب تمام می‌شود اما اینجا فقط این نبود. یعنی نمی‌دانستی که آیا این پایان خوب بود و تازه بعد از آن هم هنوز ماجرا ادامه داشت. یعنی وقتی که داستان تمام می‌شود شخصیت ما هنوز درگیر اتفاقات است و از آن رهایی نیافته است. اینکه بعد از آن چی می‌شود و چطور این داستان شبیه یک لوپ دارد عمل می‌کند و کشف تک‌تک اتفاقاتی که تا اینجا ذره ذره خواندیم خیلی لذت‌بخش و نهایتاً آن را تبدیل به تجربه‌ای لذت‌بخش می‌کند که تک‌تک شخصیت‌ها و آدم‌ها را شاید به اسم نه، ولی به یادمان می‌ماند.
        

0